Wednesday, February 14, 2007


پیرامون سوء استفاه رژیم رژیم ازنمایش دادگاه گلسرخی
Taghi_roozbeh@yahoo.com تقی روزبه

یکی ازطرفندهای تبلیغاتی رژیم اسلامی به مناسبت سالگرد انقلاب بهمن،پخش گزینشی وناقص از دادگاه نظامی ومحاکمه زنده یادان گلسرخی ودانشیان ازسیمای خود بود.بی شک رژیمی که پرونده ای به مراتب خونین تراز رژیم مستبد وفاسد شاه درکشتارنیروهای چپ ورزمنده دارد،رسواترازآن است که حنایش بتواندرنگی داشته باشد. بسیاری ازافراد متعلق به نسل برپاکننده انقلاب،بخوبی بیاددارندکه چگونه حکومت اسلامی وسردمداران آن پس ازدرهم شکسته شدن رژیم گذشته وگشوده شدن درب زندان ها و شکنجه گاه های رژیم درپی قیام مردم، بلافاصله تمامی توان خود را برای تحریف روند تکوین انقلاب ونیروهای فعال درآن بکارگرفتند وازجمله برای این کاربا تمام قوا از افشاء شدن بسیاری از جنایت های ساواک شاه و مقاومت های حماسی نیروهای چپ ونیروهای دموکرات چه دربیرون وچه درزندان ممانعت به عمل آوردند.چراکه درصورت افشاء آنها،سرکوب این نیروها که ازهمان فردای انقلاب دردستورکارحکومت اسلامی قرارگرفته بود دشوارترمی شد.
درهرحال به نمایش درآمدن چندباره دادگاه گلسرخی درساعات پربیننده آنهم پس ازگذشت سه دهه ودرشرایطی که رژیم دراوج گندیدگی خود بسرمی برد وهمزمان بدلیل سودای دست یابی به سلاح هسته ای و تثبیت خویش به عنوان یک قدرت منطقه ای درکشاکشی سنگین با دولت های امپریالیستی قراردارد، این سؤال را که هدف رژیم ازنمایش این شوی تلویزیونی چه بوده است دربرابرما قرارمی دهد.همانگونه که اشاره شد رژیم رسواترازآن است که بتواند بین خود و ادعای همراهی نیروهای رادیکال باوی به تحریف تاریخ مبادرت ورزد.بااین همه درنگ حول این مسأله برای برخورد سنجیده تربا اوضاع سیاسی وخنثی کردن مانورهای تشتت افکنانه رژیم،وتأکیدبرپیمودن راه مستقل واستوار صدای مستقل،صدای آزادی و برابری وصدای نه رژیم ونه به امپریالیسم مفید و لازم است.
رژیم برای آن که این نمایش کاملا باصطلاح بهداشتی اجراءگردد واثرات آن ازمحدوده موردنظرش فراترنرود،به صحنه آوردن آن را باحضوردوتن ازمزدوران خود،وزیرارشاد که بهمراه حسین شریعمتداری سابقه بازجوئی اززندانیان سیاسی را دارد باعنصرامنیتی دیگری (رحیم پورازغدی) همراه کرده بود تا ازطریق پخش یاوه ها وچرندیات آن ها به این منظورخود نائل گردد.وهمین مسأله برنامه نمایشی رژیم را بیش ازپیش به یک شوی امنیتی تبدیل کرد ونشان داد که رژیم برآن است که بطورهمزمان هم ازاعتبارچپ سود جوید وهم درهمان حال آن ها را بدنام کند.دراین راستاست که می توان به دوهدف اصلی رژیم پرداخت:
الف-ازدیربازاین یک تاکتیک شناخته شده رژیم بوده است که وقتی کفگیرش به ته دیگ می خورد واحساس می کند تعادلش درحال بهم خوردن وزیرپایش درحال خالی شدن است،برای خروج خود ازتلاطم وکسب تعادل مجدد، بسته وضعیت تلاش می کند که با توسل به طرفندهائی ازیکسو ازظرفیت های عظیم و نهفته چپ که دفاع قاطع اززندگی زحمتکشان و ضدیت با استبدادوامپریالیسم ازمشخصات اصلی آن بشمارمی رود،بهره گیرد و ازسوی دیگر ازاحساسات ملی وائتلاف با نیروهای لیبرال.با این همه همانطورکه تجربه بکرات نشان داده این بهره گیری ها بشدت ابزارگونه، تاکتیکی و مقطعی صورت گرفته ومی گیرد.چنان که برخورد سرکوبگرانه رژیم با حزب توده و سازمان اکثریت درسال های گذشته که بادورشدن ازشاخصه های سه گانه چپ، درخدمت باوسنگ تمام گذاشتند،شاهدی براین مدعاست.درشرایط کنونی هم که رژیم بخاطر تلاش های هسته ای خویش سخت تحت فشارهای بین المللی قرارگرفته است،برای آن که بتواند تعادل خود را حفظ کند به موازات تاکتیک چانه زنی با آنها،تلاش می ورزد که هم درسطح بین المللی و هم درسطح داخلی به یارگیری بانیروهای ضدامپریالیستی وضدجنگ روی بیاورد وباصطلاح به نوعی ائتلاف منفی مبادرت ورزد. تا شاید بتواند خود را ازمخمصه های تهدید کننده وعدم تعادل بوجود آمده بیرون بکشد.تاکتیک اصلی رژیم برای رسیدن به این منظور مسخ کردن مبارزات ضدامپریالیستی وجداکردن آن ازمبارزات ضداستبدادی وآزادیخواهانه است.درحالی که می دانیم که مشخصه هویتی چپ هم درگفتمان وهم درعمل اجتماعی خود،جداناپذیری مبارزه برای عدالت اجتماعی ازمبارزه علیه استبدادو برای آزادی وازمبارزه با امپریالیسم و مداخله های آن است.بهمین دلیل است که رژیم برای آن که به تواند به این هدف خود نائل شودهمواره ناگزیراست که نخست مفهوم چپ را مسخ کرده و سپس مدعی همسوئی آن با خود شود.
ب-اگرهدف نخست رژیم مقابله با عوامل بهم زننده تعادل خود است،هدف دوم و مهم دیگرش آنست که با ایجاد آشفتگی درصفوف و عزم نیروهای چپ و رادیکال ازبالیدن و برآمدمستقل وامکان بهره برداری آنها ازفرصت های بوجود آمده ویادرحال بوجود آمدن ونیز فرصت های محتمل آتی جلوگیری کند.بهمین دلیل مقابله با این طرفندهای رژیم برای تقویت حضوربالنده و مستقل چپ ازاهمیت زیادی برخورداراست.
ازسوی دیگر چه تجربیات گذشته و چه عمکرد کنونی رژیم بخوبی نمایانگرآن است که این گونه مانورها،بهیچ وجه به معنای آتش بس دادن درنبرد وسرکوب بی وقفه خود علیه نیروهای رادیکال و یا حتا کاستن ازدامنه سرکوب واجازه نفس کشیدن به رشد مستقل تشکل های طبقاتی زحمتکشان و روشنفکران مترقی نبوده و نیست. چنان که هم اکنون نیزبه موازات داغ شدن معرکه تنش های بین المللی خود، به هیچ وجه ازجنگیدن همزمان درجبهه داخلی با نیروهای آزادیخواه وعلیه زحمتکشان دست نکشیده و بردامنه آن هم می افزاید.وهمین دوگانگی بین ژست های ظاهری ورفتارعملی آن است که مانورهای ظاهری رژیم را بی خاصیت و کم دامنه می کند.بطوری که دیگر رنگی از حنای ریا و تزویریش باقی نمی ماند.
علاوه بردو محورفوق والبته درراستای تبیین آن،مساله سوء استفاده رژیم ازنمایش گزینشی این دو مبارزنامدارسال های دهه پنجاه شمسی ازجنبه دیگری نیزمطرح است که بدون پرداختن به آن،توضیح چگونگی ودامنه بهره برداری رژیم ازواقعه آن سال ها نیمه تمام خواهد ماند. واقعیت آن است که رژیم برآن است تا با سوء استفاده ازبه نمایش گذاشتن تصورات و اندیشه های التقاطی وانتقالی یک برهه تاریخی معین،دربرهه ای دیگر،یعنی دردوره ای که نقاب تزویروریا بطورکامل از رخسارمذهب ومدعیان آن برافتاده واندیشه های پوپولیستی و خلقی ازآزمون برزگ وناکامی عبورکرده است،تلاش می کند که تا اززبان خسروگلسرخی بعنوان یک مبارزسرشناس و اسطوره ای مقاومت دربرابراستبداد،برای حاکمیت رسواشده خوداعتبارکسب کند و هم چنین درمیان نسل تازه ای ازچپ ها که دوران زایش وبرآمدنوینی را تجربه می کنند، تخم شک و پراکندگی بپاشد.
بی شک مقابله بااین گونه طرفندهای رژیم نه فقط با افشاء اهداف پنهان وعلنی آن می تواند صورت گیرد، بلکه علاوه برآن لازم است که با زدودن زنگارها ازرویدادهای تاریخی و قراردادن آن درمکان واقعی وبایسته خود صورت گیرد.برهمین اساس نباید فراموش کنیم که درزمان استبدادسلطنتی ودربحبوحه شکل گیری انقلاب بهمن،چپ و نیروهای اجتماعی درمرحله انتقالی ویژه ای بسرمی بردند که درآن بدلیل فشارسنگین یک استبداد مزمن وتصورشکست ناپذیری آن،کندی روند تفکیک طبقاتی-اجتماعی ومیراث شکست نیروهای مدعی چپ وسوسیالیسم دریک برهه تاریخی،وتحت تأثیرتحولات آمریکای لاتین درآن زمان،واژه و مفهوم اسطوره ای خلق،به مثابه یک مقوله اجتماعی یکدست ورهائی بخش،برگفتمان واندیشه نسل های تازه ورزمنده چپ سیطره داشت.دراین مقوله جادوئی،طبقات وآگاهی های طبقاتی،و جنبش های اجتماعی-طبقاتی با سیما و مطالبات مشخص خود، دارای اهمیت ثانوی بوده و بهمین دلیل سازماندهی و مبارزه قهرمانه وقهرآمیز روشنفکران جدااز مردم،علیه استبداد،جایگزین مبارزه طبقاتی و اجتماعی مردم زحمتکش وکمرنگ شدن اصل خودرهانی کارگران وزحمتکشان می گردید. صرف نظرازخود ویژگی ها،تسلط این انگاره ها درمیان نیروهای چپ و نیروهای مذهبی ضداستبدادی و رزمنده آن زمان به یکسان مشهود بود.چاپای چنین التقاط هائی را می شددرسازمان های چپ آن دوره ونیزدرسازمان های مذهبی نظیرمجاهدین خلق وجامعه بی طبقه توحیدی آن ها وشعارهای پیوند فدائی و مجاهد بخوبی مشاهده کرد.ازاین رو خیلی عجیب نیست که دردفاعیات گلسرخی-البته با غلظت بیشتری- شاهد چاپای مقوله کلیدی خلق و باور به نوعی الهیات رهائی بخش درمیان چپ های آن دوره باشیم.آن چه که درعمل به رشد این تصوریاری می رساند،همانا سنگینی سیطره استبداد یک دست و تقویت اندیشه همه باهم بود که بااین انگاره خود راهی برای درهم شکستن دیوار سنگین استبداد جستجومی کرد.
واگردرنظربگیریم که آگاهی ها و باورهای هرانسان وهرنسلی درتحلیل نهائی محصول شرایط تاریخی است که درآن بسرمی برد،ونیزاین حقیقت که هرنسلی تنها می تواند با نقد میراث گذشتگان ودرپرتوعمل اجتماعی خود گامی به جلوبردارد،دراینصورت روشن خواهد شد که فی الواقع آن چه که اسطوره مقاومت گلسرخی را می سازد اندیشه های مشخص او درمورد تاریخ ماتریالیسم ودرکش ازسوسیالیسم ویا تصوراتش درمورد مذهب و اسطوره کربلانیست ،که بهرحال آغشته به محدودیت ها و پیش فرض های نسل چپ زمان خود است.بلکه همانا عشق بی پایان او به مردم زحمتکش ونفرت بی حدش ازدشمنان این مردم وازجان گذشتگی وی برای آرمانهایش است.وهمین رزمندگی وی بودکه الهام بخش بسیاری دیگردرپیمودن این راه گردید.وازهمین منظرگلسرخی همچنان دردل مردم زحمتکش ورزمندگان ضداستبدادی یک قهرمان است.وازقضا امروزه با توجه به شکست انقلاب بهمن دربرآوردن اهداف دمکراتیک وتعالی بخش اش،با روشن شدن هرچه بیشترفاجعه حاکمیت مذهبی، امروزبیش ازهرزمانی به روحیه رزمنده ای که اسطوره گلسرخی الهام بخش آن است، برای به پایان بردن وظایف معوقه انقلاب بهمن نیازمندیم. به کسانی با عشق بیکران به زحمتکشان و نفرت بی پایان به دشمنان مردم.بی تردیدسوسیالیسم رهائی بخش که رهائی مردم وزحمتکشان را تنها بدست خودشان ممکن می داند و وظیفه کمونیستها ومدافعان استثمارشدگان( طبقه بزرگ مزدوحقوق بگیران ونیزغیر حقوق بگیران )را درتقویت ظرفیت های خودرهانی آن ها،قهرمانان این راه پرشکوه راسخت گرامی می دارد بی آن که لحظه ای ازنقداندیشه ها وتجربه آن ها،برای فراتررفتن، بازایستد.دراین اندیشه رهائی بخش قهرمانان بی نقد وجود خارجی ندارند.
*******

امروزه درشرایطی که ما با نقش آفرینی یک سیکل مخرب و بحران آفرین سروکارداریم که دردوسویش رژیم و امپریالیسم قراردارند،تنها راه رهائی برای برون رفت ازاین گرداب وبرای اجتناب ازافتادن دردام هردونیروی ارتجاعی، چپ نباید درعزم پیمودن راه مستقل خود برای طنین افکندن صدای آزادی و برابری،و تبدیل شدن به بخش جدانشدنی ازجنبش های اجتماعی وطبقاتی هم اکنون موجود،ومتحول شدن به یک چپ طبقاتی-اجتماعی ورزمنده یک لحظه غفلت کند.بگذاررژیم با تلاش های مذبوحانه خود آب درهاون بکوبد!
2007-02-14-25-11-85
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com

No comments: