Sunday, September 16, 2012

منشورها و بازارمکاره سیاست

منشورها و بازارمکاره سیاست!

منشوری که به بازار نیامده ورشکست شد!
جامعه ما درتب و تاب بحران گذار به دوران پس از جمهوری اسلامی است. از همین رو آکتورها و جریانات گوناگونی بعضا با سودای ساختن بدیل و بدست گرفتن سکان جنبش ضداستبدادی-مطالباتی، و تبدیل "گفتمان" خود به گفتمان فرادست، و بعضا تأثیرگذاری بر روند رویدادها یکی پس از دیگری وارد صحنه می شوند تا شانس خود را در این بازار مکاره بیازمایند.

اما عموما بدلیل بی ریشه گی و ناهمخوانی گفتمان و راهکارهایشان با نیازهای یک جامعه پلورالیستی و انباشته  از مطالبات رادیکال و ساختار شکنانه وعبورکرده از تجربه سلطنت و حاکمیت مذهب، رفرم ناپذیری جمهوری اسلامی و لاجرم وجود حلقات مفقوده در تاکتیک و استراتژی و ناگشوده ماندن معمای چگونگی گذار از جمهوری اسلامی به "نظام دموکراتیک" بدیل و بکارگیری منش وشیو های غیردموکراتیک دراعلام نمایندگی وعروج خویش، باهمان سرعتی که وارد صحنه می شوند از صحنه نیزغایب می شوند. اکنون مدتی است که ما درخارج از کشور بانوعی "تب نوبه" و مسری آلترناتیو سازی مواجهیم که بویژه پس از ناکامی جنبش موسوم به سبز و بسته شدن فضای داخلی شیوع بیشتری یافته است. گوئی به بهانه تشدید فضای سرکوب می توان صنعت آلترناتیوسازی را به خارج از کشور منتقل و سپس آن را در سینی طلائی به مقصد داخل صادرکرد. غافل از آن که آلترناتیو از تراز صنایع مونتاژ نیست و به عنوان فراورده طبیعی و برخاسته از متن جنبش به چیزی بیش از سرهم بندی کردن نیازدارد. البته در این جا مسأله برسر انتقال برخی وظایف فنی- لجستیکی به خارج از کشور و یا مشارکت ایرانیان خارج ازکشور به عنوان بخش  مکملی از کلیت جنبش نیست، بلکه معماری و شکل دادن به آلترناتیو مطلوبی است که مدتهاست به بخشی از سازوکار و ملزومات استراتژی سلطه طلبانه قدرت های بزرگ تبدیل شده است. آن ها برای  مدیریت تحولات داخلی ایران و منطقه و البته هرنقطه دیگرجهان به چنین بدیل های همسازی نیاز دارند. تا آن جا که به منشور 16 ماده ای "حرکت بسوی شورای ملی ایران"* مربوط می شود، علیرغم پنهان شدن درپشت مشتی لفاظی های شبه دموکراتیک و توخالی، هدف چیزی جز سازماندهی نیروهای تازه پیوسته ( والبته ناپایدار) به سلطنت طلبان و گوشت و پوست دادن به نهادی به عنوان بازوی سلطنت و شخص رضا پهلوی به مثابه ابزاری برای  مذاکره و چانه زنی با قدرت های بزرگ و بقول  خودشان به حساب آوردن و بازی گرفته شدن توسط آن ها و نهایتا تحقق سودای بازگشت نظام موروثی که در انقلاب بهمن سرنگون شد نیستهدف مشخص ایجاد "شورائی" در زیرچتررهبری رضاپهلوی است.  این پروژه با همراهی بخشی ازسرخوردگان جنبش سبز و شماری از جمهوری خواهان باصطلاح شرمگین، از همان قماش جمهوری خواهانی که رضاپهلوی گفته است هفت نفراز مشاورین رده اول وی را تشکیل می دهند، همراه است( بی گمان جمهوری خواهانی که به احیاء سلطنت و بازگشت آن مشاوره می دهند، در نوع خود  پدیده ای جالب و تماشائی هستند!). البته از حق نباید گذاشت که تنظیم کنندگان منشور و آوازه گران آن کوشیده اند که با بکارگیری برخی مفاهیم عاریتی هم چون حقوق بشر، پلورالیسم، گذاردموکراتیک و بدون خشونت به دوران پساجمهوری اسلامی و دخیل بستن به کرامات صندوق رأی و تعیین نوع نظام ازطریق همه پرسی، تأکید بر جامعه مدنی و آشتی ملی و مخالفت با حمله نظامی، طرد هرنوع خشونت و انتقام جوئی از فرهنگ جامعه و نظایرآن، شماری از لایه های میانی و جوانان را بسوی خود جلب کند. اما منشور درکنه خود نه تکثرخواه است و نه دموکراتیک و شیوه عملکردشان در تدوین  وتهیه و اعلام آن  نیزگواهی برآن است. آن ها حتی با فدرالیسم یعنی یک حقوق بدیهی و شناخته شده در جوامع بورژوائی برای تقسیم قدرت و اداره کشور، آن هم در کشوری که بخش مهمی از ساکنین آن، پشت عناوینی چون ملت و فرهنگ  واحد دچار تبعیض های  مضاعفی شده اند مشکل دارند تا چه رسد به حق تعیین سرنوشت توسط خود آن ها. بیهوده نیست که ازهمان آغاز چماق تمامیت ارضی که دفاع از آن مهم ترین وظیفه ارتش را تشکیل می دهد برافراشته شده و منشور در تمامی بندهای خود از جانب "ملت یگانه" ایران سخن می گوید.  گوئی مقوله مجرد و بسیط  و یکدستی بنام ملت فارغ از تنوعات و مطالبات مردمان ساکن آن وجود خارجی دارد و کسانی هم مبعوث شده اند از سوی آن ملت یگانه سخن بگویند و حکم صادرکنند. همان گونه که مذهب متولیان و سخنگویان خود را دارد که خویشتن  را برگزیده خدا می دانند و بنام آن سرکوب می کنند، ملت و وطن  نیز همواره برگزیدگان و سخنگویانی دارند که بنام او، نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر، سخن می رانند و حکم صادرمی کنند و حال آن که لازمه برخورد دموکراتیک با واقعیت جامعه ( ونه بازی با کلمات در اقلیم مفاهیم مجرد) مستلزم پذیرش واقعیت پلورالیستی و متکثر آن و ارجاعش  به خود جامعه نیزهست. از براندازی و سرنگونی هم خبری  نیست و معلوم نیست که چگونه می خواهند این زنگوله های پرسرو صدای شانزده گانه را به گردن این گربه وحشی بیاندازند. اگرچه اکنون مدتی است درپی فجایع به بارآمده از تجربه های جنگ عراق و افغانستان  و ...،  درمقام سخن با جنگ مخالفت می شود که البته این خود پیشرفتی است!، اما هیچ مخالفتی با تحریم و سیاست گرسنگی دادن مردم ایران که بیش از رژیم، کودکان و زنان و بیماران و بازنشستگان و دانشجویان و جوانان و کارگران و تهیدستان را هدف قرارداده است، صورت نمی گیرد و حال آن که جنگ از آسمان نازل نمی شود بلکه محصول و ادامه همین سیاست های غیرانسانی است. مگر تجربه تحریم عراق موجب کشتارنیم میلیون کودک نشد؟ و مگر سرانجام زمینه ساز جنگ ویرانگری نگشت؟. ژست مخالفت با جنگ گرفتن اما در برابرعواقب فاجعه بار و تبه کارانه جنگ خاموش و فلاکت آفرین اقتصادی و سیاست گرسنگی دادن مردم، لب فروبستن معنائی جز ریا و دو روئی در مخالفت واقعی با جنگ و بسترزاینده آن ندارد و جز کرنش در برابر اربابان قدرت و جنگ افزوز نیست.

 صرفنظر از نیروهای چپ و جنبش کارگری وهمه مدافعان آزادی و برابری اجتماعی که نمی توانندجائی  در این گونه منشورهای بورژوائی و تقدیس کننده "وطن و مالکیت مقدس" داشته باشند، منشورآشکارا  با برافراشتن چماق تمامیت ارضی و ملت یگانه و ارتشی که وظیفه اش پاسداری از این اصول مقدس است، عملا و از هم اکنون بخشی بزرگ و به تعبیری اکثریت مردم ایران را که  خود را ملت های تحت ستم مضاعف توسط یک "ملت برتر"  احساس می کنند و به ادعای دولت-ملت یگانه باور ندارند و با گوشت و پوست خود  طعم تلخ چماق تمامیت ارضی  چه در نظام شاهنشاهی و چه در جمهوری اسلامی را چشیده اند از دایره شمول خود کنارگذاشته است، که دال بربطلان ادعای فراگیربودن مطالبات آن است. البته جمهوری خواهان واقعی و غیرشرمگین هم که حاضرنیستند باورخویش به جمهوریت را دراین بازارمکاره به ثمن بخس بفروشند بطور اجتناب ناپذیر بیرون ازدایره تنگ آن قرارمی گیرند.
در حالی که برای گذاربه دوران پس از جمهوری اسلامی و برگزاری انتخابات آزاد، در منشور حتی از اشکال مبارزاتی چون نافرمانی مدنی و نظایرآن هم سخنی به میان نیامده است، معلوم نیست با چنین حفره هائی تنظیم کنندگان منشور با توسل به کدام حبل المتین و کدام اهرمی  می خواهند رؤیای  انتخابات آزاد  و رهائی از چنگ جمهوری اسلامی را تحقق بخشند؟ 
شیوه هائی که امروز بکارگرفته می شوند سخن از فردا دارند!
دست وپاکنندگان منشور سعی می کنند با فیل هواکردن و جمع آوری لیستی بلند بالا از امضاءها  در فضای مجازی (و بقول منتقدین خودی معلوم نیست با کدام هوویت و آیدی؟!) خود را  نیروی گسترده و صاحب پایگاه اجتماعی بویژه در میان جوانان و نسل جدید عنوان کنند. اما با منش و شیوه هائی که در شکل دادن به کمیته موقت هم آهنگی و قبضه آن توسط رقبا و عناصر معین بکارگرفته شد، و بی کلاه ماندن سر سایر طیف هائی که از علاقمندان به این  پروژه و از پیشنهاددهندگان تأسیس کنگره یا شورای ملی ایرانیان در خارج از کشور بودند، اجراء این پروژه در همان گام های نخست با چالش های بزرگ، جوآکنده  از بی اعتمادی، استعفادادن ها و انتقادات و افشاگری های وسیع همراه گشته است. هم چون روانه شدن آب درخوابگه مورچگان و بسان آش نخورده و دهان سوخته، بجای همگرائی در صفوف پراکنده شاهد واگرائی های بیشتر حتی درمیان جریانات اخص سلطنت طلب شده است. چنان که یکی از تلویزیونهای وابسته، آن را حرکتی خودمات کننده نام نهاده و دیگری شوت کردن توپ به دروازه خودی. با چنین وضعیتی بنظر می رسد که سلطنت طلبان به زودی حسرت دوره پیش از ارائه منشور را خواهند خورد و با ابرازندامت از طلاگشتن آرزوی مس بودن خواهند کرد!. تصمیم رضاپهلوی برای ورود به صحنه سیاسی و رهبری آن و پاسخ مثبت به احضار تاریخ  برای قرارگرفتن بر روی صحنه و زیرپروژکتور، ترفند تاریخ برای بستن پرونده های  نیمه تمام مانده نیروهای نابهنگامی است که دورانشان سپری شده و جان سختی می کنند، برخلاف تصورشان نه به معنای بالیدن که فروپاشیدن است. از همین رو چه بسا موجب بازشدن بافته های تاکنونی و  پراکندگی بیشتر درمیان صفوف خود بویژه  آن دسته از جوانان نسل جدیدی که در گریز از نظام کنونی به این امامزاده دخیل بسته بودند گردد. هنوز هیچ نشده و درحالی که نه به داراست و نه بار، مدافعان منشور از همین حالا برروی مخالفان خود  پنجه کشیده و آن ها را خائن به ملک و ملت می دانند! ( جالب آن که شماری از این کاسه های داغ تر از آش از کمپین سبز و کسانی هستند که تا دیروز از کارگزاران و همکاران جمهوری اسلامی  بودند و امروز ظاهرا برقبله دیگری نمازمی گذارند ). خلاصه آن که معرکه نبرد بین سلطنت طلبان تازه به دوران رسیده با  سلطنت طلبان کهن و چند دست لباس پاره کرده در تصاحب رضاپهلوی داغ است.  اما میوه گندیده تر ازاین هاست  و ایرادات وارده  از سطح  انتقاد به مفاد منشور و یا به شیوه ها و انحصار طلبی ها و منش های استبدادی فرارتر رفته است: همان گونه که یکی از سخنگویان کمیته موقت هم آهنگی برای تشکیل شورای ایرانیان–امیدمهر یکی از دپیلماتهای جدا شده از رژیم- و ازعناصرکمپین سفارت سبز در یکی از تلویزیون های  سلطنت طلبان گفته است، هدف جمع آوری سربازان گمنام ملت ایران به جای سربازان گمنام امام زمان است! هم او ادعا کرده است که 90% حامیان منشور درایران و در نیروهای سپاه و وزارت خارجه هستند که این سخنان بسیاری را به یاد  بلوف ها و ادعاهای سردارمدحی انداخته است. خطر نفوذ گسترده  سرویس های اطلاعاتی رژیم اسلامی، بویژه از کانال بعضی از سرخوردگان جنبش سبز و کارگزارانی که به صفوف حامیان رضاپهلوی پیوسته و سرنخ ها و ابتکارسازماندهی معطوف به آلترناتیوسازی درخارج کشور را به دست گرفته اند، بصورت جدی مطرح شده  و وقوع افتضاحی بدتر از رسوائی سردارمدحی را  پیش بینی می کنند.

 سرمایه اصلی سلطنت طلبان، و شخص رضا پهلوی به عنوان وارث سلطنت، بهره گیری و یا بهتر است بگوئیم موج سواری برروی نیروی دافعه جمهوری اسلامی بخصوص در میان نسل جدید  و جذب بخشی از جوانان خشمگین از رژیم اسلامی و سرخورده از ناکامی جنبش سبزاست که عموما از طریق رسانه ها و شبکه های مجازی جذب شده اند. بدیهی است که چنین تکیه گاهی برای عروج بسی سست بوده و به منزله ساختن خانه روی شن های روان است. همانطور که  در نوشته ای دیگراشاره کرده ام، در تکاپوهای تازه برای پرکردن خلاء سیاسی پس از ناکامی سبزها ، سلطنت طلب ها با بهره گیری از فنون دوپینگ های مصرف روز به تحرکات خود افزوده و برآن شده اند که تا یک باردیگر شانس خود را بیازمایند. سرمایه آن ها  احساس کاذب روسفیدی از ِقبلِ جنایت های حکومت اسلامی، امید به از کارافتادن حافظه تاریخی مردم و بویژه نسل های جدید از تبه کاری ها و جنایت های رژیم پیشین، و مهم تر از همه دخیل بستن به حمایت همه جانبه قدرت های بزرگ و تحولات منطقه و از جمله الگوی مداخله قدرت های بزرگ در لیبی و سوریه است. غافل از آن که تاریخ  درس های بزرگی  پیرامون عروج و افول نیروهائی که دورانشان سپری شده است، در سینه خود دارد. بخصوص آن  نیروهای اجتماعی تاریخ گذشته که امتحان خود را پس داده اند و ناچارند برای ورود دوباره  به تاریخ، این بار در سیمای ِکمیک و با رنگ و لعاب چند لایه بر چهره  در صحنه سیاست  ظاهرشوند.  باین ترتیب منشور متعلق به سلطنت طلبان ازهمان بدو تولد خود مرده به دنیا آمده و بجای ایجاد یکدستی  در صفوف حتی حامیان خود بردامنه تشتت آن ها افزوده است و در این میان این جوانان نسل جدید هستند که در پی آزمون جدید با درس گیری ازتجربه انقلاب بهمن، با اجتناب از دخیل بستن به ناجی گری و ناجیان و دویدن بسوی سراب، و عبورقاطع از نظام های مذهبی و موروثی،  با تکیه  بر نبرو ها و مطالبات و شبکه های مستقل خود قدم به  سپهر  آزادی و رهائی بگذارند. امید رهائی جز به دستان خود سرابی بیش نیست. در بخش دوم  نگاهی  خواهیم داشت  به  ورزیون جدیدی از منشور 81  تحت عنوان  منشور91!
2012-09-16 26-06-1391

*-     https://www.farakhanmeli.org/declaration

1 comment:

خشایار said...

کسانیکه که به شورای ملی میتازند و یا از منشور آن خُرده گیری میکُنند، موشکافانه روشن نمیکُنند که با کُدام بند یا مادۀِ آن سر ناسازگاری دارند و یا با کُدام فرنود (دلیل)؟ تنها دامن زدن به جو بدنامی و اِرَنگ هایی، همانند اینکه هواداران پادشاهی یا نفوذی های حکومت اسلامی بر این شورا چتر انداخته اند، بسنده نیستند که بشود آنها را جدی گرفت، زیرا دُرونمایۀِ (محتوای) و گُوهر منشور شورای ملی، دمکراتیک است و کمابیش بازتاب دهندۀِ همگی خواسته های آزادیخواهانۀِ مردم ایران است. از آنجا که در کوشندگی های سیاسی نمیتوان «مو را از ماست بیرون کشید» و هرکسی با هر هدفی میتواند به یک نهاد سیاسی بپیوندد، مهم هدفِ فراگیر (کلی) و مردُمسالاری است که شورای ملی در پایان دُنبال میکُند و اینکه این شورا میتواند پس از گذشتِ 33 سال برای نُخستین بار بُلندگو و نمایندۀِ خواسته های آزادیخوانۀِ مردم ایران در جهان بشود.

http://khaschayarrochssani.blogspot.de/2012/09/blog-post_26.html