Sunday, July 28, 2013

!نقدی برهنرابزاری



هنرِبرقدرت یا هم آغوشی با قدرت؟!
درنگی برشرکت دریک جشنواره و صف آرائی پیرامون آن!

شرکت مخملباف درجشنواره سینمائی بیت المقدس(اورشلیم) برای معرفی فیلم هایش و نمایش باغبان، درشرایطی که سال هاست جنبشی توسط فعالین مدنی- اجتماعی فلسطینی ها و ده ها تشکل مردمی برآمده ازآن برای "بایکوت، عدم سرمایه گذاری وتحریم دولت اسرائیل" توسط بی دی اس، از حمایت بسیاری از نیروهای مترقی و چپ و آزادیخواهان جهان برخورداربوده و حتی اتحادیه اروپا را به تحریم سرمایه گذاری در آبادی نشین های یهودی درمناطق اشغالی کشانده است، 

 موجب صف آرائی  له و علیه درمیان ایرانیان (در خارج کشور) شده و درمجموع بازتاب وسیعی هم  دررسانه ها و شبکه های اجتماعی و نیز دستگاه های تبلیغی رژیم و برخی روزنامه های رسمی  پیداکرده است. ابتدا 150 نفر از دانشگاهیان و روزنامه نگاران و هنرمندان و فعالان مدنی –اجتماعی با گرایش های گوناگون، دربیانیه ای بدلیل نادیده گرفتن جنبش تحریم اسرائیل و فراهم کردن شرایط سوء استفاده دولت اسرائیل از این جشنواره به انتقاد از آن پرداختند. متقابلا در واکنش به این بیانیه و درستایش از اقدام مخملباف موجی از بیانیه ها و واکنش های متعدد و برخا خشم آگینی انتشاریافتند و با اتلاق عنوان سفیرصلح و فرهنگی، آن را اقدامی مؤثر درجهت آشتی دوملت ایران و اسرائیل و تابوشکنی درسفر به اسرائیل و یهودی و بهائی ستیزی قلمدادکردند. آن ها هم چنین درخلال گفتگوها و بیانیه ها و مقالات خود برای دفاع ازاین اقدام، فراترهم رفته و از سپری شدن عصرجنبش های اعتراضی و نافرمانی های مدنی-اجتماعی و انقلابات و نظایرآن سخن به میان آوردند. ازآن میان دو ادعا بیش ازهمه برجستگی داشته است: یکی ورودبه عصرگفتگو( با دولت ها) به عنوان راهبردی برای حل معضلات  درشرایطی که بزعم آن ها راه های مرسوم گذشته به بن رسیده است ( ونقش پیشقراولی "هنر"درگشودن راه سیاسی)، ودیگری ورودبه موضوع مناقشه ازمنظر"منافع دوجانبه و ملی" ایران و اسرائیل، و اولویت این منافع مشترک، طبیعی و استراتژیکی به هرعامل دیگر. مقالات و کامنت های متعددی هم درسایت ها و شبکه های اجتماعی درج شدند. از ویژگی این نوع رویکردها، اکثرا درهم آمیختن مسائل ثانوی و بی ارتباط  با مسأله اصلی و کانونی کردن آنها و سنگرگرفتن پشت هنر برای پیشبرد اهداف  سیاسی و تقابل منافع ملی با منافع جهان شمول انسانی است. مسائلی که چه بسا فی نفسه نادرست هم نباشند ودرجای خود مهم هم باشند، اما بدلیل خلط مبحث و نحوه طرح طرح ناردست، موجب آشفته بازاری شده اند که درآن معلوم نیست بالأخره هدف اصلی چیست. درحقیقت هم آغوشی و گره خوردگی "هنر"با نوع خاصی ازسیاست، که گروهی حامی آن سیاست هستند (مثل دعوت ازدولت اسرائیل برای کمک به استقرار دمکراسی در ایران که مخملباف هم درنطق افتتاحیه خود خواهان آن شده است) و گروهی مخالف آن و میانه  ویا متمایل به چپ که آن را جنگ طلبانه ونژاد پرستانه می دانند، سبب دو رویکرد کلی شده است.



البته اگردامنه استدلال ها دردفاع ازاین سفر، صرفا درحدالزامات حرفه ای یک سینماگر و تمایلات و احساسات شخصی او باقی ماند مناقشه ها تا این حد بالانمی گرفت. مثلا درهمان حدی که مخملباف درپاسخ  به یکی از سؤال های پرسشگر بی بی سی  پیرامون علت بی اعتنائی اش به موج تحریم ها ابرازداشت* که از ایران بیرون آمده است تا زیرفرمان هیچ ولی فقیهی  نرود. چنان که موضع استیون هاوکینگ را بدلیل مرعوب شدن وی می داند، که نشان می دهد درنزد او پاسخ مثبت به فراخوان جنبش های مدنی-اجتماعی دراعتراض به سیاست های یک دولت اشغالگر و حامی آپارتاید، ظاهرا هم تراز با تن دادن به ولی فقیه به شمارمی رود. اگرسفروی درهمان حد و حدود واقعی خود باقی می ماند، حکمتش قابل فهم بود و دیگر لازم نبود این همه دلایل عجیب و غریب برای دوختن زمین و آسمان به یکدیگر ردیف شوند و طبعا نوشته حاضرهم بلاموضوع می شد. اما از آن جا که مخملباف و حامیانش می کوشند که شرکت درنمایش فیلم باغبان درجشنواره دولتی بیت المقدس را واجد حکمت بالغه ای وانمود سازند که گویا حاوی دست آوردهای سترگ و پیامی راهگشا برای گشودن بن بست صلح  و تقلیل نفرت های مذهبی (که ریشه همه چیزبدان تقلیل می یابد) است و فراتراز این، آن را هم چون بدیلی دربرابرجنبش های مقاومت و نافرمانی های مدنی- اجتماعی و از کارافتادن حربه تحریم و بایکوت ازسوی جنبش های ضد تبعیض نژادی و مذهبی و اشغال و مستعمره سازی عنوان می کند؛  نگاهی انتقادی به این ادعاها و عیان کردن آن چه که درپشت توسل به ادعاهائی چون اولویت منافع ملی و استراتژیکی دوجانبه نهفته است بی فایده نیست. متهم کردن طرف منتقد خود به سیاست یک بام و دوهوا و همسوئی با جمهوری اسلامی، و استفاده ابزاری  و موج سوارانه از نفرت انباشته شده موجود علیه عملکرد و ادعاهای جمهوری اسلامی و سیاست های آن، باهدف تخطئه  جنبش ضدسلطه و ضد آپارتاید و خلع سلاح مخالفین خود، تنها بخشی از آن است. چنان که شرکت درمراسم نمایش یک فیلم با تبلیغاتی همراه می شود که درونمایه آن را پائین کشیدن شعله مقاومت و"گفتگو" با دولت ها و قدرت های مستقر و سلطه طلب تشکیل می دهد، همانظو که مخملباف در گفتگو با بی بی سی مخالفت خود را باتحریم جشنواره فجر  88جمهوری اسلامی که درآن هنگام بسیاری از هنرمندان مستقل و مردمی درحمایت ازجنبش اعتراضی حامی آن بودند، ابرازمی دارد و مدعی می شود تحریم جشنواره ها یعنی دادن مجوزبه فعال شدن پادگان های نظامی. این که جمهوری اسلامی علاوه بردامن زدن به همه تباهی ها و رذایل بطورمستقیم، در قالب ضدیت با خود نیزبتواند بر ارزش های انسانی درصفوف اپوزیسیون چوب حراج بزند و آن ها را مسخ و بی معناکند، امری مذموم و چندش آوراست. این که کسی بخواهد درپشت شعارهای فرهنگی و ادعای غیرسیاسی بودن هنرش، دریک تناقض آشکاربه عریان ترین وجهی پیام سیاسی، آن هم ازنوع منحط اش را رله کند قابل کتمان نیست. راست آن است که آقای مخملباف چه آن هنگام که درکسوت هنرمند بسیجی به جمهوری اسلامی خدمت می کرد، و چه اکنون به عنوان هنرمندی که درکسوت ضدبسیجی مشغول خدمت به قدرت دیگری است، درهردوحال از هنربشدت "سیاسی" و خادم قدرت دفاع می کند و این هردو البته پشت وروی یک سکه را تشکیل می دهند و ربطی به هنررهائی انسان و مقاومت ندارند.   



وچنین است که  در ورای مناقشه پیرامون واقعه ای هم چون شرکت یک فیلم ساز درنمایش فیلم خود توسط یک دولت، شاهد صف آرائی ها و رویکردهای مختلف و بعضا متضادی هستیم  که درعین حال  بیانگرتشتت فکری و آشفتگی جامعه ایران دربرخورد با چالش های پیش روی خود است. ازاین رو مقابله با سوء استفاده از مفاهیمی چون "منافع ملی"، وموج سواری درفضای رواج کلبی مسلکی که جمهوری اسلامی با زدودن ارزش های والای بشری و اشاعه تبه کاری برپاکرده است، و تلاش برای بی معناکردن مقاومت انقلابی و نافرمانی های مدنی- اجتماعی واجد اهمیت است. تمرکزنوشته حاضر بیشتربرتمایزدوهنرسازش با قدرت و بقول شاملوهنربرقدرت، و نیزمکثی  برمقولاتی چون"منافع ملی" و مقوله تحریم ها  و تفاوت کیفی بین  تحریم های برخاسته ازدل جنبش های مقاومت با تحریم های دولت هاست:



 آیا ما اول ایرانی هستیم، سپس انسان، یا اول انسانیم و سپس ایرانی!

مناقشه فوق قبل ازهرچیز این سؤال را دربرابرهرکس قرارمی دهد، که آیا سیاره ای که درآن زندگی می کنیم و امروزه آن را دهکده جهانی می خوانند، که درآن دامنه توسعه تکنیک و تمدن و آگاهی و منافع مشترک بشر دربرابر مناسبات تبعیض آمیز وسایر پلشتی های روزافزونی که حیات و شکوفائی او را تهدید می کند، منجربه شکل گیری فرایند زایل شدن محدوده دولت- ملت ها، مرزهای فرهنگی و اقتصادی و سیاسی منفرد، وشکل گیری فرهنگ، اقتصاد و سیاست و شهروندی جهانی می شود؛ آیا ما خود را ایرانی، اسرائیلی، آمریکائی و یا یهودی و مسلمان و مسیحی ... تعریف می کنیم یا آن که برعکس در درجه نخست این انسان بودن ماست است که چهارچوب هویتی ما را تعریف کرده و مطالبات و خواست های مارا مشروط می کند؟. به بیان دیگرآیا ما درمواجه با رویدادهای این دهکده جهانی دروهله اول ازمنظرجهان شمولی ارزش ها و حقوق پایه ای انسان دفاع می کنیم یا ازمنظرشناسه ملی و میهنی و منافع مترتب برآن؟. بی تردیدهیچ کس نمی تواند وجه ایرانی و آمریکائی و اسرائیلی و فلسطینی بودن و... خود را به عنوان واقعیتی موجود وتأثیرگذار نادیده بگیرد. چرا که این دو ازهم جداناپذیر و تبلور وحدت عام و خاص اند، اما تفاوت اساسی وجود دارد بین آن که جهان را صرفا از منظرتنگ منافع محلی- ملی می نگرد با کسی که آن را مشروط به ارزش ها و حقوق مشترک و جهان شمولِ فرارونده ای چون حقوق برابر انسان ها، حقوق برابر ملت ها، و علیه جنگ و تبعیض و نژادپرستی و اشغال و آپارتاید می نماید. در چنین رویکردی این دو می توانند بجای  تقابل و ستیز و تحقیرو سرکوب، درامتداد یکدیگرقرارگیرند  و درراستای یگانگی به خویشتن تعین و غنابخشند. از این منظرما انسان ایرانی و اسرائیلی و فلسطینی و.. هستیم  ونه بیش ازآن. اگر در رویکردی که وجه بومی ومحلی را بروجه انسانی تقدم می دهد، مناسبات حاکم اساسا بررقابت و منازعه و جنگ و  تنازع بقاء و فرادستی آن کس که زور و قدرت بیشتری دارد استواراست، در رویکرد دیگر مناسبات مبتنی برهمزیستی و همبستگی انسان ها و منافع مشترک و صلح تعیین کننده است. و چنین است که دربرابرفرایند جهانی سازی مبتنی برسروری سرمایه و"منافع ملی" قدرت های فرادست و تأمین هژمونی آن ها، همزمان شاهد مقاومتی گسترده درچهارگوشه جهان هستیم که با به چالش کشیدن فرایندجهانی سازی سرمایه دارانهِ متکی برسلطه و زور، مدافع فرایند ضدسرمایه داری و مبتنی بربرابری است که درآن دردمشترک و منافع مشترک انسان ها و مبارزه برای شهروندی برابرجهانی و خالی ازتبعیض و استواربر مناسبات آزاد و همبسته تعیین کننده است.  شعرپرمحتوا ومعروف سعدی که "بنی آدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش زیک گوهرند، چه عضوی بدرد آورد روزگار دگرعضوها را نماند قرار" تا شعرشاملوکه "قصه نیستم که بگوئی، نعمه نیستم که بخوانی، صدانیستم که بشنوی یا چیزی چنان که ببینی...یا چیزی که چنان بدانی، من دردمشترکم، مرافریادکن"، قطعه ها و فرازهای برجسته ای هستند از ایستاری که درآن  درد مشترک سخن نخست را می گویند و و اولویت آن برایستاری که درآن منافع اقلیتی برخوردارو فرادست  با جان سختی،هم چنان نگهبانِ پیش تاریخ بشر، کاربست قوانین تنازع بقاء و انتخاب اصلح (داروینیسم اجتماعی) درقلمرو جوامع انسانی، هستند.

 نگاهی به نوشته ها و بیانیه های گوناگون پیرامون جشنواره بیت المقدس نشان می دهد که آبشخور بخش مهمی ازاختلاف و صف آرائی ها از شکاف و دوگانگی بین دوعرصه فوق نشأت گرفته است:  رویکردی از زاویه تنگ"منافع ملی" به تنظیم مناسبات خود با دیگران می پردازد و این درحالی است که مقوله منافع ملی خود مفهومی کشدار و مناقشه برانگیزاست که تعابیر ورویکردهای مختلفی درباره آن وجود دارد. چنان که درجوامع طبقاتی و مبتنی برسلطه معلوم نیست که مراد از "منافع ملی" چیست؟ آیا واقعا معادل منافع اکثریت بزرگ جامعه (مثلا مردم ایران) است یا معادل آن چه که طبقات چپاول گراقتصادی و سیاسی حاکم آن را تعریف و نمایندگی می کنند. برچنین زمینه و تعبیری ازمنافع ملی است که شماروسیعی ازمدافعان مخملباف با این پیش فرض مسلم که اسرائیل و ایران بطور طبیعی دربرابرسایرکشورهای منطقه دارای منافع استراتژیکی مشترک و پایداری هستند، برگزاری این جشنواره و سفریک فیلمساز را فتح بابی درگشایش این رابطه طبیعی می بینند و بدفاع همه جانبه ازآن می پردازند. البته درذیل این رویکرد از"منافع ملی" گرایش های مختلفی ازمخالفان سرسخت جمهوری اسلامی تا موافقان مشروط درکنارهم قرارمی گیرند. به عنوان مثال محمد ارسی ( درسایت ایران امروز) همانگونه که از شرکت در"انتخابات" درمقابل تحریم و گزین روحانی حمایت قاطع به عمل آورد، ازحضور مخلمباف دراین جشنواره نیزاستقبال گرمی به عمل آورده  و درستی مواضع خود را اساسا ازمنظرمنافع ملی و نجات کشورتوجیه و تبیین می کند. سایر بیانیه ها و مطالب نیزاکثر ازهمین منظر نگاشته شده اند. نمونه اش  نوشته احمد باطبی است که مخملباف  را نماد تمدن ایرانی دربین المقدس نامیده است. فهم این که آیا درنزد او تمدن ایرانی دربرگیرنده فریاد دردمشترک انسان ها و نفی تبعیض و نژادپرستی هم می گردد یانه، نباید امرغامضی باشد و هرکس که نوشته او را بخواند آن را درخواهد یافت. سعید قاسمی از دانشجویان لیبرال واز حامیان تحریم سرسخت تحریم ایران، دردومین نوشته خود برای پوشاندن فقراستدلال، افشاگری به شیوه رژیم اسلامی یعنی  افشاء رابطه با دشمن را بهترین حربه برای خاموش کردن منتقدین خود یافته است. هم چنان که فقراستدلال و پرت و پلاگوئی درنوشته مجید محمدی از سرتاپا موج می زند. نوشته طنزوارهادی خرسندی درانتقادبه بیانیه 150 نفری نیزبی بهره از همان گونه شبه استدلات نیست. بهرصورت، در ریشه داربودن چنین رویکردی همان بس که ردپای آن را می توان حتی دربیانیه و یا برخی نوشته های منتقدین حضورمخملباف درجشنواره هم مشاهده کرد. حتی یادداشت کوتاه آقای علیزاده به عنوان فردی با رویکرد چپ و حامی جنبش فلسطین، با وجودبرخی نکات قابل تأمل، اما نهایتا نگاهی است از منظربومی گرائی و از منشور منافع ملی به جهان. او برآن است که تنها به این شکل می توان در زمین جمهوری اسلامی بازی نکرد. و حال آن که دررویکردانسان محور، نه ازمجرای تقلیل گرائی بلکه ازطریق ارتقاء خویشتن به شهروندی جهانی، فریاد دردمشترک باهدف تغییرخود و جهان برای زیست مشترک و انسانی است که می توان با سیاست های تبعیض آمیز و ضدانسانی درهرنقطه ای از جهان و به طریق اولی با جمهوری اسلامی مبارزه کرد. ایرانی و اسرائیلی و فلسطینی بودن بیش از یک خصوصیت انضمامی نیست که بارتاب دهنده دردمشترک ولو با رنگ وبوئی متفاوت دراین یا آن نقطه ازجهان است.



تحریم و منطق یک بام و دوهوا:

گرچه حامیان مخملباف نظرمخالف خود را به داشتن منطق یک بام دوهوا یعنی مدافع تحریم اسرائیل از یکسو و درهمان حال مخالفت با تحریم حکومت اسلامی ازسوی متهم می کنند، امری که اگردرمورد برخی ازامضاء کنندگان مصداق داشته باشد، اما بهمان اندازه و بیش از آن، خود نیز گرفتارهمان منطق یک بام ودوهواهستند. چنان که ازیکسو مخالف تحریم دولت اسرائیل هستند، اما درهمان حال شمار قابل توجهی از آن ها مدافع تحریم ایران و نه فقط رژیم اسلامی بوده اند و هستند. آنها اگرفضا اجازه بدهد، هم چنان که درگذشته چنین کرده اند، حتی آمادگی آن را دارند تا به توجیه و حمایت حمله نظامی به ایران نیز پردازند. چرا که دراصل  آن ها خط و خطوط خود را متناسب با مواضع راست ترین و محافظه کارترین نئولیبرال های آمریکائی و سرمایه جهانی  هم آهنگ می کنند و از همان منظربه جهان می نگرند  و درچنین مواردی دفاع از "منافع ملی" هم یادشان می رود.

اما علاوه برآن، بخشی از آشفتگی ها  را باید ناشی از نگاه نادرست و یک جانبه به حربه  تحریم و لحاظ نکردن شرایط اعمال آن ازمنظر رویکردانسان محوردانست که دربخش دوم این نوشته به آن خواهیم پرداخت. ناتمام


مخملباف: تحریم جشنواره‌ها، مجوز فعال شدن پادگان‌های نظامی است:


بایکوت دورانی زوال یافته است؛ ما به سوی آینده می رویم

درسایت گویا:

چرا سفر به ایران را تحریم نمی کنید؟، مجید محمدی 22 تیرماه 92

مخملباف نماد تمدن ایرانی در جشنواره بیت المقدس، احمدباطبی 23 تیر

 نامه ۸۰ نفر از فعالان و دانشگاهيان در تقدير از صلح دوستی محسن مخملباف در اسراييل 24 تیرماه 92

درپاسخ به مقاله سهیمی نژاد- سعید قاسمی نژاد دوم مرداد92

 


No comments: