Monday, January 25, 2016

تاکتیک تحریم و پرسش و انتقادها

 تاکتیک تحریم و پرسش و انتقادها!
آیا تحریم انتخابات به معنی خانه نشینی و تاکتیک انفعالی است، و شرکت کردن به معنی یک تاکتیک فعال؟
آیا تحریم تاکتیکی است فراتر از ظرفیت مردم و دعوت مستقیم به سرنگونی؟
آیا تشکل ها و جامعه مدنی تحت عنوان ماهیت سیاسی تحریم نباید وارداین حوزه بشوند؟
آیا عدم شرکت با یکدست کردن رژیم، موجب تقویت سرکوب می شود یا برعکس موجب تضعیف موقعیت رژیم و تشدیدشکاف های درونی اش؟
آیا برای انجام تحریم حتما نیاز به حزبی فراگیر و سازمانده هست؟
آیا همسوئی برخی نیروهای غیر مردمی با این تاکتیک می تواند خللی در درستی این تاکتیک وارد کند؟   
این ها از جمله سؤال هائی هستند که در این پرسش و پاسخ ها مطرح شده و مورد بحث قرارگرفته اند.
یکی از منتقدین از منظرعدم دخالت جامعه مدنی در حوزه سیاسی توسط تشکل های مدنی به انتقاداز مشارکت آن ها پرداخته است *. اما در موردمفهوم و نقش جامعه مدنی نگاه دیگری هم وجود دارد:
اگر جامعه مدنی هم، کاری به قدرت سیاسی نداشته باشد قدرت سیاسی بویژه از نوع استبدادی آن تمام هم و غمش در جهت ادغام آن در خوداست. چنین پویشی ذاتی و محصول قدرت جداشده از بدنه جامعه بوده و موجودیت و فربه شدن آن در گروهضم جامعه مدنی در خوداست. این هضم همه جا چه در جوامع پیشرفته سرمایه داری با اشکال پیچیده و باصطلاح نرم افزاری و چه در جوامع استبدادی به شکل ذمخت و سخت افزاری جریان دارد. مثلا اکنون در همین اروپا از یونان تا فرانسه مجالس باصطلاح مردمی مثل موم در کنترل سرمایه داران است. حتی اوباما در آخرین سخنرانی خود بخشی از سخنانش را گرچه به شکل جویده جویده و با هدف ثبت در تاریخ افتخارات خود و نه معطوف به اقدامی عملی نسبت به خطری که دموکراسی در آمریکا را موردتهدیدقرارداده اختصاص داده است. شما در آمریکا اگر میلیاردر نباشی عملا قادر نیستی حتی کاندیدشده و واردکازارانتخاباتی بشوید. از سوی دیگر بین جامعه مدنی و قدرت سیاسی دیوارچینی وجود ندارد و هر خواست و مطالبه ای مثل حق شهروندی و انتخابات آزاد، لغواعدام و شکنجه و صدها مطالبه دیگر همه و همه در مسیر پیشروی خود با مقاومت و سرکوب مستقیم یا غیرمستقیم قدرت سیاسی مواجه می شود. بدون جنبش های اجتماعی و فشارجامعه مدنی تحولات اجتماعی صورت گرفته در طی چندقرن اخیر و عصربوررژوائی اساسا قابل درک نخواهد بود. بنابراین این نوع تعاریف و تقسیم بندی ها و دیوارکشی ها بین جوامع مدنی و سیاسی در زندگی واقعی و اجتماعی کارکرد و اعتبارواقعی ندارند و بیشتر برای کنترل جوامع مدنی از پویش ذاتی خود صورت می گیرند. ناگفته نماند که حتی همان حقوق بشرموجودهم، به شکلی حق انقلاب و شورش کردن مردم علیه نظام های استبدادی را مطرح کرده و مشروع شناخته است، بنابراین حقوق بشرهم غیرسیاسی نیست. از این رو فرمول هائی که دست و پای جامعه مدنی را می بندند و آن را در پوست گردوهائی چون نقش احزاب و "تعاریف آکادمیک از جامعه مدنی" می گذارند (تحت عنوان تقسیم وظایف سیاسی و اجتماعی که گویا اولی متعلق به حزب است و دومی حیطه فعالیت جامعه مدنی) اعتبارواقعی نداشته و جز برای کنترل و بهداشتی کردن جامعه مدنی علیه طبقه حاکم و سیاستمداران آن نیست. 
 مسأله اصلی، جدائی قدرت (و ازجمله قدرت سیاسی و مشرف بر زندگی) از خودجامعه و مبارزه علیه این جدائی است که ویژگی عمده جوامع طبقاتی- هرمی می باشد. جامعه در برابر این جدائی و از خودبیگانه شدگی، و علیه جدائی قدرت سیاسی مبارزه می کند، هم در چهارچوب توازن قوا مطالبات و خواست های معینی را به قدرت ها تحمیل می کند و هم در راستای ادغام دیالکتیکی قدرت در جامعه یعنی تعیین حق سرنوشت جامعه بدست خود، در برابرپویش وقفه ناپذیرقدرت و طبقه ممتازه سیاسی و اقتصادی برای ادغام آن در خود. در حقیقت مسأله اصلی مبارزه و منازعه جامعه مدنی و جامعه سیاسی (دولت)، پیرامون جدائی و کشمکش ایندوست که سنتزنهائی و دیالتیکی آن انحلال دولت و قدرت مشرف برجامعه و ادغام کارکردهای اجتماعی آن در خودجامعه و رهائی از قدرت بیگانه شده و مسلط بر زندگی خواهد بود که روح مبارزه آزادیخواهانه و عمیقا دموکراتیک جوامع بشری را تشکیل می دهد که با حذف جامعه طبقاتی و نابرابری های اجتماعی ملازمه دارد. روشن است که چنین پویشی هیچ نسبتی نه با مشارکت جامعه مدنی در قدرت (که در نوشته شما هم آمده) دارد که جز بیرون کشیدن جاشنی مقاومت و مبارزه جامعه مدنی نیست، و نه با بیطرفی و بی تفاوتی تعریف شده در آکادمی علوم اجتماعی بورژوائی نسبت به قدرت سیاسی مسلط برجامعه مدنی، که معمولا در آموزه ها و گفتمان چنین جوامعی برای حفظ و تقدیس این جدائی موعظه می شود. جامعه بشری باید بتواند با افزایش توانمندی اداره زندگی خود بدست خویش و ابداع سازوکارهای متناسب با این رهائی، دوران صغارت و باصطلاح پیش تاریخ خود را پشت سربگذارد و برای تحقق این هدف، تقویت و سازمان یابی جامعه مدنی و جنبش های اجتماعی و مبارزه همه جانبه علیه قدرت های بیگانه شده را به پیش برد.
منتقد دیگری نوشته است*، که چهل سال سیاست در ظاهر سوپر انقلابی اما در نهان انفعالی "یا همه چیز یا هیچ چیز" (موکول کردن همه چیز به بعد از سرنگونی حکومت) چه سودی عایدجنبش تحول طلبانه مردم کشورمان کرده است؟ آیا حضورمردم در صحنه به طرح مطالباتشان و گسترش آن ها بیشتر کمک می کند یا خانه نشینی؟ آیا به میدان آمدن مردم هزینه رد صلاحیت های فله ای و تقلب در انتخابات را برای حکومت بالا نمی برد.

چنین سؤالی که عموما هم از سوی این رویکرد مطرح می شود در حقیقت یک سؤال فراافکنانه است که لاجرم به پاسخ فراافکنانه و کاذبی منجر می شود. فی الواقع جواب این سؤال را  قبل ار هرکسی خودایشان و هم نظرانشان باید بدهند. چرا که وضعیت کنونی محصول آن شیوه ای است که در طی چندین دهه گذشته اجراشده است (یعنی پیشبردهمین سیاست وجه مسلط را تشکیل می داده است). حاصل چنین شیوه ای تقلیل مطالبات و انتظارات و خواست های خود به سطح منازعات و چالش های جناح های قدرت بوده است که هیچ ربطی به مطالبات واقعی مردم نداشته و ندارد و گزین بین بد و بدتر است که اساسا وضعیت کنونی برساخته آن است که حتی خود"اصلاح طلبان و تحول خواهان" هم قادر به نفس کشیدن نیستند و با شمشیری بر فرازسرخود، زندان و حبس و تصویرممنوع و ... مواجه اند. حتی به میدان آمدن احمدی نژاد هم سوای تقلب ( تردستی جناح حاکم) محصول تمکین به بازی در بساط حاکمیت بود و البته حاصل سیاست های ضدکارگری و ضدمردمی اصلاح طلبان، که بستر و شرایط لازم برای عوامفریبی را برای جناح حاکم و شخص خامنه ای و احمدی نژاد برای بسیج بخش هائی از مردم بسودخود فراهم ساخت. آیا 40 سال تجربه کافی نیست که این نوع کنشگری و سیاست ورزی موردنقد و جمع بندی قرارگیرد؟! تا کی باید مردم با مشروعیت بخشیدن به رژیم بدبختی بیشتری را روی خود آوارکنند؟ جناح اصلی قدرت دوسرطناب را بدست دارد: هم گیوتین نظارت استصوابی را و هم کشاندن مردم به میدان معرکه انتخاباتی خود، با وساطت اصلاح طلبان برای تأمین مشروعیت متزلزل و بحرانی خود را. مشارکت مردم در این نمایش ها فقط حلقه طناب را به گردن خودآن ها تنگ تر می کند، چنان که کرده است. سخنگوی کانون معلمان در نامه ای که پیش از رفتن به زندان برای همکاران خود نوشته، تأکید کرده است که مبادا اشتباه سال 85 یعنی بازی در بساط رژیم را که جنبش معلمان را به محاق فروبرد تکرارکنید*. سال ها پیش دفترتحکیم وحدت در پی ورود به این میدان و این نوع بازی و سودای کسب نمایندگی در مجلس و مشارکت در قدرت و حمایت از جناحی در برابرجناح دیگر، به سرنوشت رقت باری دچار شد که هیچ گاه نتوانست دوباره سربلندکند.

نکته بعدی آن است که تحریم به هیچ وجه خانه نشینی نیست. اولا مضمون آن نافرمانی مدنی است در برابر بازی در میدان مهندسی شده قدرت مطلقه ای که با در دست داشتن دو سرطناب مردم را به سوی انقیادبیشتر و حقارت و افلاس می کشاند. "نه" به مشروعیت دادن به رژیمی است که از همان فردای انتخابات با اتکاء به رأی مردم و با اعتمادبه به نفس بدست آمده از ِقبل آن، به سرکوب گسترده تر مبادرت می ورزد. از سوی دیگر تحریم هم هیچگاه معادل انقلاب و سرنگونی نبوده (و انتساب چنین ادعائی به آن ها) بخشی از مغالطه و اتهامات طرفداران مشارکت در نمایش های انتخاباتی رژیم به مخالفین خود است. اما همین تاکتیک می تواند حلقه ای مهم در فرایندتقویت جنبش مردم برای پیشروی و بخشی از یک استراتژی مبارزه با کلیت نظام و نفی و سرنگونی نهائی باشد. حداقل کارکردآن، عدم همکاری با رژیم و ندادن مشروعیت به آن در برابرفشارهای خارجی نظیر حقوق بشر و...  فشارهای داخلی از جانب جامعه ناراضی است. نباید فراموش کنیم که قدرت، امرپایدار و قائم به ذات نیست بلکه فرسایش دارد. تحریم در جهت فرسوده ساختن بیشتر آن است و شرکت در جهت نفس تازه کردن و ترمیم قدرت. هم چنین نباید فراموش کنیم که نقش و خدمت اصلی و واقعی اصلاح طلبان و اعتدالی ها و امثالهم در شرایطی که جناح حاکم بشدت منزوی و فاقدقدرت بسیج است، داغ کردن تنورانتخابات نمایشی، و جلب مشارکت و شکستن فضای تحریم بوده است و بهمین دلیل رژیم به این وجه از کارکردجناح اصلاح طلبان همیشه نیاز دارد. خدمتی که هیچ کس بخوبی آن ها قادر به انجامش نیستند، بدون آن که حتی شرط و شروطی برای این خدمت گران بهای خود قائل شوند. آن ها تحریم شکنان قهار و خوش خدمت رژیم هستند، حتی اگر اجر و پاداش لازم را از ولی نعمت خود دریافت نکنند.
و بالأخره به میدان آمدن مردم اولا قبل از آن که برای رژیم از طریق ردصلاحیت ها هزینه بوجود آورد، مهم ترین نیازرژیم سراسربحران زده، یعنی زدن مهرامضاء باصطلاح مردم برای کسب مشروعیت سیاسی را برای خاموش کردن صدای  مخالفان فراهم می سازد، و لاجرم مبارزه علیه نظم استبدادی را دشوارتر و پرهزینه تر می کند و ثانیا آن هم در شرایطی که جناح حاکم و شخص خامنه ای و سران سپاه و ... با مهندسی کامل انتخابات و با اعلام این که نظارت استصوابی حق الناس و مؤثر است و این که اجازه تکرارمجلس ششم را نخواهندداد، عزم و جزم خود را پیشاپیش اعلام کرده اند. آن ها به چه زبانی باید بگویند که با کسی بر سرانحصارقدرت شوخی ندارند. در چنین شرایطی حتی در چهارچوب توهم به اصلاح و یا تحول نظام، شرکت بدون پیش شرط فاقدعقلانیت متعارف است. بدیهی است که نه مخالفان و نه حتی جناح های رقیب تحت چنین شرایطی چاقویشان دسته ندارد و هیچ اهرم فشاری ندارند. حتی اگر بطورمقطعی در جائی و زمانی رژیم ناچار به عقب نشینی شده است، آن موارد نیز ناشی از ترسش نسبت به جنبش تحریم و خطرخیزش اعتراضات بوده است. مثل سال 92که از ترس تحریم جوازورودبه روحانی را داد. در حقیقت موقعی هزینه رژیم می توانست زیاد بشود که اصلاح طلبان و اعتدالی ها، حداقل اعلام می کردند که اگر گیوتین نظارت استصوابی بر گردنشان فرو بیاید از شرکت در انتخابات امنتاع خواهند کرد. اگر آن ها این حربه را داشتند جناح حاکم این چنین جرئت نمی کرد با کمال وقاحت  99% از کاندیدهای آن ها را یک جا از دم تیغ بگذراند! این کار را می کند، چون می داند که تفنگ حریف تا چه حدخالی است!.
 با این وجود مرعشی رئیس ستادباصطلاح اصلاح طلبان می گوید ما بخاطرآن، میدان را (همان میدان کاملا قرق شده توسط حریف را) ترک نخواهیم کرد! چون هستیم اگر رأی بدهیم و گرنه وجود نخواهیم داشت!. آیا بزدل تر و بی بته تر از سیاستمداران اصلاح طلب، در دنیا کسی را سراغ دارید؟! بگذریم از این واقعیت که هدف ها و مضمون منازعه جبهه اعتدالی ها و اصلاح طلبان با جناح حاکم، هیچ نسبتی با مطالبات مردم ندارد. به عنوان نمونه مگر در 16 آذرامسال دانشجویان یک پارچه شعارمبارزه علیه خصوصی سازی دانشگاه ها را که شعاردولت "تدبیر و امید" هم هست ندادند؟. سرنوشت کانون معلمان  و نیز پیام درخشان سخن گوی آن نمونه دیگری است از کنش آن چه که آن ها جامعه مدنی می دانند و البته همین اصلاح طلبان چون همیشه برای بیرون کشیدن جاشنی سوزان آن دست به کارشده اند... از آن جا که وضعیت کنونی حاصل چنین شیوه ای است، باین دلیل مردم باید قبل از هرچیز خود را از افسون و چنبره گفتمان اصلاح طلبان و اغواگری ها و فریب کاری های آن ها بیرون بکشند و بشوندخودشان. آن گاه اهرم فشارخواهند داشت و تحریم یکی از این اهرم های مؤثراست. از قضا طرح مطالبات و خواست ها و مبارزه برای آن ها، برخلاف ادعای منتقدمحترم به پس از سرنگونی موکول نمی شود. این هم یکی از دیگر از آن فرافکنی ها و ادعای باطل است. نکته و بحث اصلی در این رویکرد داشتن اهرم واقعی برای فشاراست که جز نیروی همبسته مردم و فشار از پائین و بیرون به سیستم و از جمله تحریم نمایش انتخاباتی و البته استفاده اصولی از تضادهای حاکمیت در راستای تضعیف کلیت نظام نیست.

 یک دوست گرامی در انتقاد به مطلبی به نام"کم لطفی نسبت به حربه مؤثری بنام تحریم" که با نقدنوشته ایشان نسبت به تحریم، تحت عنوان انتخابات و سندیکاهای کارگری نگاشته بود، پرسیده است که در نبودیک حزب فراگیر چه کسی باید این تحریم را عملی کند؟ بعد از تحریم آیا قدرتی هست که تحصن و راهپیمایی و هجوم به قدرت حاکمه را سازمان بدهد؟ تحریم ایشان ( یعنی من) با سلطنت طلب ها چه فرقی می کند؟...

به نظرم، این سؤال ها بخشا از نگرش ایشان به تحریم به و بخشا هم از نگرششان به همسوشدن با نیروهای غیر و یا ضددموکراتیک دیگر سرچشمه می گیرد:
نخست آن که تحریم خیلی ساده یک "نه" به فراخوان و به تلاش بی وقفه حاکمیت برای مشارکت مردم در انتخابات مهندسی شده با هدف کسب مشروعیت و ترمیم قدرت فرسوده و بحران زده خود در برابرفشارهای داخلی و خارجی است و بقول خامنه ای برای نفس تازه کردن وماندگاری نظام است. تحریم یک فراخوان برای نافرمانی مدنی- سیاسی است از سوی مردم به انتخاباتی که نقشی جز سیاهی لشکر در آن ندارند و بهمین معنا سوای سایرپی آمدهای مفروضش، فی نفسه یک تاکتیک کارگشا و قائم به ذات است (و الزاما در گروبرداشتن گام های بعدی نیست). و از قضا هزینه آن نیز سنگین و خارج از توان شهروندان نیست. اگر اولی در جهت مشروعیت دادن به رژیم است، دومی در جهت مشروعیت زدائی از آن است. اگر اولی در خدمت ترمیم قدرت است، دومی در خدمت فرسایش آن. اگر اولی به قصد ممانعت و یا تضعیف قطب بندی مستقل جامعه در برابرحاکمیت صورت می گیرد و با هدف کانالیزه کردن اعتراض ها در باتلاق منازعات درونی حاکمیت، دومی بقصدتقویت صف آرائی جامعه است در برابرحاکمیت و پاتکی علیه آن. دوم آن که در حالت طبیعی بسیاری از مردم بر اساس تجربیات خود پی به بی نتیجه بودن شرکت در انتخابات برده اند و امیدی به معجزه امام زاده صندوق ندارند. اما رژیم با مهندسی خود بویژه از طریق اصلاح طلبان و تمامی کسانی که به قدرت دخیل بسته اند و نان و موقعیت خود را در مشارکت هرچه بیشترمردم می یابند، با تمامی توان خود برای شکستن جوتحریم به جان مردم و تشکل ها برای به صحنه آمدن آن ها می افتند واین البته بخشی از مهندسی چندلایه انتخابات توسط حاکمیت است. کاری که از دست خودجناح حاکم که بشدت منزوی است و کسی برایش تره خورد نمی کند، بر نمی آید. و این درحالی است که مشی اصلاح طلبانه نیز چنان بی یال و دم و اشکن و نزار و کم نفس است که هیچ اهرم واقعی برای اعمال فشار به رژیم ندارد و نقش اصلی اش برای رژیم همانا داغ کردن تنورانتخابات است و لاغیر. سوم آن که مگر خواست اصلاح طلبان و اعتدالی ها با خواست کارگران و مردم هم پوشانی دارد؟ که مردم و کارگران با تقویت موقعیت آن ها نسبت به رقیب چیزی نصیبشان بشود؟ بر عکس آن ها با سیاست حذف خدمات اجتماعی و دادن میدان بیشتر به بخش خصوصی و کاهش دستمزدها و اجرای سیاست های تعدیل و غیره، از پشت به مردم خنجر زده و به حاکمیت و سرمایه داران و بازارجهانی خدمت می کنند. چهارم آن که درست نیست که پویش و تأثیرگذاری جنبش های اجتماعی را با وجودحزب سراسری که وجودشان بخصوص در نظام استبدادی حتی نسیه تر است و هیچ گاه هم ممکن است چنان حزبی بوجود نیاید گره بزنیم. خودزندگی و مبارزه سرسبزتر از آن است، که آن ها را قائم به وجوداحزاب و امثال آن کنیم. ضمن آن که مردم در هرگام مبارزه و حرکت به جلو نیرو و انرژی تازه ای را برای پیشروی های بعدی بوجود می آورند و دستمایه حرکت های بعدی برخاسته از حرکت ها و مبارزات پیشین است. بویژه باید بخاطر بسپاریم که در عصرانفحاراطلاعات و شکل گیری شبکه ها کارگران و مردم دیگر باین آسانی زیرچتر و فرامین رهبران و احزاب (حتی اگر که وجودشان را نقدتر و قابل دسترسی بدانیم) نمی روند و آن دوره های حزب سالاری تمام شده است. در حقیقت احزاب و تشکل ها محصول خیزش و پویش جنبش ها هستند و نه برعکس. اکنون این حزب ها و نیروهای پیشرو و فعالین هستند که باید به جبنش ها به پیوندند و به سهم خود در ساخت و سوز آن ها شرکت کرده و تقویت کنند و به کوشند که بطورواقعی به بخشی فعال و پیشرو در دل این جنبش ها و پرطنین ترساختن صدای  آن ها تبدیل شوند. پنجم آن که تحریم قبل از هر چیز یک اقدام مدنی-اجتماعی و یک نافرمانی  است و همانطور که قبلا هم اشاره شد باین اعبتار تاکتیکی قائم به ذات است و نباید آن را معادل هجوم به قدرت و سرنگونی آن تلقی کرد و از این منظر در موردآن به قضاوت نشست. چرا که تحریم و هجوم سراسری به قدرت در برگیرنده مطالبات و تاکتیک ها و اشکال گوناگونی از مبارزه فراتر از یک تحریم است. اما همین تاکتیک تحریم تا کسب توانمندی کامل، با امتناع از دادن مشروعیت به رژیم و عدم همکاری و قراردادن آن زیرفشارداخلی و جنبه های مثبتی از فشاربین المللی و افکارعمومی و تشکل های مردم نهادجهانی خود یک هدف است. گو این که پی آمدهای مثبت آن می تواند بسته به میزان موفقیتش در کسب مشارکت مردمی و تنها گذاشتن رژیم با صندوق های خود، متفاوت باشد. از قضا یکی از نتایج آن بدلیل آفرینش یک نیروی فشارواقعی در پائین، تشدیددمنازعات درونی رژیم و چه بسا دادن امتیازبیشتری از سوی جناح هارتر به جناح رقیب باشد. مهم آن است که روح و جانمایه یک تاکتیک مشخصا در خدمت هدف راهبردی شما (در اینجا تضعیف و فرسوده کردن استبدادمطلقه حاکم و نهایتا سرنگونی آن) باشد. دامن زدن دوگانگی بین تاکتیک و هدف نهائی یکی از آسیب هائی است که نیروهای باصطلاح اصلاح طلب و میانه جو به جنبش ها وارد می آورند. تاکتیک تحریم در راستای چنین یگانگی است.

اما در موردهمسوئی با سلطنت طلبان، اساسا اتخاذیک تاکتیک از اهداف و برنامه کارگران و نیروهای پیشرو از یکسو و شرایط حاکم بر جامعه از سوی دیگر نشأت می گیرد. معمولا به لحاظ تاکتیکی یک مطالبه مشخص در شرایط مشخص کانونی و عمده می شود تا بسیج عمومی و جبهه گسترده ای از کنش گری هدفمند صورت گیرد. اگر شما برای خواست معینی مثلا تشکیل تشکل مستقل کارگری، یا تحریم انتخابات فرمایشی و علیه این یا آن سیاست یا کلیت استبدادمطلقه و امثال آن موضع گیری کنید، بسته به دامنه شمول آن خواست، ممکن است در جامعه نیروهای دیگری هم باشند که ولو از منافع و منظردیگری برای همین مطالبات با شما و در اصل با مردم و کارگران همسوشوند. در این صورت معنای آن این نیست که شما به برنامه آن ها (سلطنت طلبان و قدرت های بزرگ و...) پیوسته اید، برعکس این آن ها هستند که به هر دلیل و زاویه ای با این خواست های مردم و با شما که از آن ها دفاع می کنید همسوشده اند. این که آن ها اهداف دیگری را در سر می پرورانند همواره مطرح هستند و هنر و نقش نیروهای پیشروکارگری و مترقی و آگاه آن است که در عین آن که از طرح مطالبات عمده و فراگیرجامعه و کارگران و زحمتکشان و تشکیل صف گسترده ای علیه دشمن عمده و  رودرروی کارگران و زحمتکشان در شرایط مشخص غفلت نمی کنند، به موازات آن به افشای اهداف نیروهای همسوئی که دارای جهت گیری های غیرمردمی و ضدکارگری هستند نیز به پردازند. اما این که بخواهیم بخاطروجودچنین همسوئی هائی اصل معادله و صورت مسأله را وارونه و واژگون کنیم، از قضا کارگران و زحمتکشان را در برابرخود قرارخواهیم داد و موجب تقویت آن نیروهای موج سوار و دارای هدف های احیانا ضددمکراتیک خواهیم شد. بنابراین لب مطلب آن است که شما با سلطنت طلب ها و امثال آن ها همسو نمی شوید، بلکه این آن ها هستند که ولو بطورتاکتیکی با یک خواست دموکراتیک و عمومی و مردمی همسو می شوند که البته هشیاری و افشاگری مناسب نیروهای ترقی خواه نسبت به اهداف و سمت گیری آن ها را می طلبد. نکته دیگر آن که این نوع باصطلاح همسوئی ها فقط مربوط به تحریم نیستند، بلکه در بسیاری از حوزه های دیگر هم می توانند وجود داشته باشند، مثلا در موردآزادی زندانیان سیاسی و خواست لغوشکنجه، و مشخصا آزادی کارگران و معلمان زندانی و... . آیا چون مثلا قدرت های بزرگ و یا سلطنت طلب نیز آن ها را مطرح می کنند، باید کنارگذاشته شوند؟ مهم آن است که شما مطالبات مردمی و دموکراتیک و عدالت خواهانه را مطرح و از آن ها دفاع کنید. آن گاه ممکن است کسانی با رویکردهای دیگری پیدا شوند که با شما در این یا آن مورد همسو باشند و یا نباشند. نکته اصلی آن است که شما مطالبات واقعی و رهائی بخش را به شیوه اصولی و مستقلانه و با اتـکاء به نیروی کارگران و زحمتکشان به پیش ببرید و نه با دخیل بستن به این نوع نیروها. و گرنه بدلیل این نوع همسوئی ها که همواره هم وجود خواهند داشت، باید از ترس مرگ خودکشی کنیم! اکنون یکی از دو معضل اصلی ما، اعم از کارگران و زحمتکشان و همه کنشگران و فعالین اجتماعی، استبدادمطلقی است که مردم ایران و بیش از همه خود کارگران و سایرزحمتکشان را گروگان گرفته است و باید حول آن صفوف خود را متحدکنیم (معضل اصلی دیگر و بهمان اندازه مهم که با معضل نخست به طورتنگاتنگی گره خورده است، همانا عدالت اجتماعی است که فرایافت آزادی و برابری اجتماعی را به  عنوان یک خواست واحد و هم زمان در برابرمان قرار می دهد) .

نکته دیگری که باید در انتها اضافه کنم این است که لازم نیست و در عمل هم ممکن نخواهد بود که از همان لحظه شروع  یک تاکتیک، حمایت اکثریت را بدست بیاورد.  اگر عده ای ایده ای را طرح و تبلیغ نکنند، چنین ایده ای هیچ گاه فراگیر هم نخواهد شد. همیشه یک حرکت تازه و بکر و البته برخاسته از و ضعیت و نیازهای واقعی چه بسا با جمعی کوچک شروع شود. مثلا در موردلغواعدام ممکن است سال ها این ایده نتواند نظراکثریت مردم را بدست بیاورد (و یا لااقل تا حالا چنین بوده است). ولی چنین عاملی نمی تواند خدشه ای  به حقانیت آن واردکند و تنها وظیفه و تلاش کسانی  را که به درستی و رهائی بخش بودن آن باور دارند، بیشتر می کند. خلاصه آن که هر اکثریتی زمانی در اقلیت بوده است و نباید از این جهت بیم داشت. در مورددرستی رویکردتحریم دلایل و نکات متعدی را از جوانب مختلف می توان توان مطرح ساخت. اما به گمان من دلیل پایه ای  و عمده آن در عبارت زیر خلاصه می شود:
مهم آن است که بدانیم اولا قدرت (ارتجاعی و سلطه طلب) علیرغم ادعا و نمایش خود امری قائم به ذات نیست بلکه از ِقبل کنش مردم و شهروندان برای جبران فرسودگی و از دست رفتن مشروعتش تغذیه می کند و ثانیا بهمین دلیل در برابرنافرمانی و کنش عدم تمکین شهروندانش آسیب پذیراست. برهمین اساس همانطور که برای رژیم مشارکت در انتخابات یک تاکتیک انفعالی و بی خاصیت نیست بلکه در خدمت مشروعیت بخشیدن و بازتولیدتوان فرسوده شده و نفس تازه کردن است، درست بهمان دلیل و در جهت مخالف آن، تحریم و عدم شرکت هم یک تاکتیک انفعالی نبوده و به اندازه ای که بکارگرفته شود در حکم حربه مؤثری است در مشروعیت زدائی رژیم و فرسوده و متخلخل ساختن آن، و حلقه ای است مهم در شکل دادن به آرایش جامعه حول دوقطبی حاکمیت و مردم، و در برابردو قطبی های کاذبی که رژیم هرسال و یا هر دوسال با راه انداختن نمایش انتخاباتی به خوردجامعه ایران و جهان می دهد.

یک منتقددیگر*می نویسند:
هر گروه سیاسی که تاکتیک تحریم را ترویج کند فقط خودش را ضایع کرده. تا وقتی ائتلاف فراگیر و واحدی از اپوزیسیون وجود نداشته باشد حداقل 60 درصد مردم در انتخابات شرکت خواهند کرد و این بی توجهی سیلی سختی به گروه های تحریم کننده خواهد بود. ضمن این که تحریم بدون پیش بینی اقدامات بعدی در بهترین حالت کنش اخته ای خواهد بود که فقط حاکمیت را یکدست تر خواهد کرد. ملتی که نتواند از فرصت حاکمیت دوگانه بهره بگیرد به طریق اولی در شرایط حاکمیت یکدست هم کاری از پیش نخواهد برد. لذا رای دادن و رای ندادن در شرایط فعلی تفاوت چندانی ندارند غیر از یک تفاوت مهم که رای دادن به گزینه بد باعث می شود بعدها بابت تحمل مضرات گزینه بدتر بابت رای ندادن تاسف نخوریم وگرنه رای دادن صرف و چهار سال تماشاگرمیدان داری خودسرها  بودن هیچ فرقی با رای ندادن ندارد.

دوست گرامی، اولا نتیجه 37 سال رأی دادن اکثریت به جناح باصطلاح بد در برابربدتر موجب آن نشده است جامعه که جای خود دارد، حتی خوداین حضرات  هم گرفتارخودسرها نشوند. چنان که اکنون یا ممنوع التصوبر و ممنوع الاسم هستند یا خودشان و فرزندانشان در زندانند و خودسرها هم چنان جولان می دهند، به تجمعات و  سفارت خانه ها وغیره حمله می کنند. بنابراین نتیجه با ادعا نمی خواند. ثانیا وضعیت را ایستا دیدن ما را به نتیجه گیری غلطی می رساند. اگر اکثریت بزرگی تحریم می کردند یا بکنند رژیم دیگر این اقتدار را هم نداشت و نخواهد داشت. ثالثا (تداوم) قدرت در زمانه ما بدون کسب مشروعیت مردمی بسیار شکننده می شود و انتخابات مهندسی شده و بعضا گزینش کارگزارانی چون روحانی و امثالهم فقط فرصت ترمیم و نفس تازه کردن  به جناح سر تا پا فرورفته در بحران را می دهد. معضل این است که هیولائی را که خود می سازیم و مشروعیت می دهیم و تقویتش می کنیم، نیروی قائم به ذات و مشرف بر خود می پنداریم ( و به استنتاج های نادرست می رسیم)، هم چون فرانگشتاین که سازنده اش را می خورد و به خاک مذلت می نشاند. کافی است شهروندان ایران نیروی خود را باور کنند و خود را از این سیکل معیوب بیرون بکشند، آنگاه معلوم خواهد شد که چرا رژیم پوسیده و تا مغراستخوان فاسد تاکنون سرپا ایستاده است و چرا با قطع بندناف، مشروعیتش و اقتدارش ضعیف و ضعیف تر خواهد شد. رابعا تحریم تاکتیکی است در جهت مشروعیت زدائی و بر نهادتاکتیک مشارکت و مشروعیت بخشی. گامی است در خدمت شکل گیری دو قطبی مردم و حاکمیت، بجای قطب بندی جامعه حول منازعات رژیم. باید از خودمان به پرسیم بالأخره کی قرار است مردم از خوش نشینی در بساط منازعات ارتجاعی حاکمیت حول قدرت و منافع خودشان، بیرون بیایند؟. ضمنا قرار نیست که تاکتیک تحریم جایگزین سایراشکال و سطوح مبارزه شود. اگر در جائی نگوئیم دیگر بس است و این تاکتیک شکست خورده و عقیم است، هیچ گاه تجربه جدیدی آغاز نمی شود. نقدا می توانیم با عدم شرکت خود از رژیم مشروعیت زدائی کنیم و باندازه خودمان از تزریق "خون مشروعیت" به تن بیماری به نام رژیم اجتناب ورزیم. و بدانیم که قطعا رژیم از مشروعیت برگرفته بیشتر سوءاستفاده می کند تا مردمی که بدنبال امید واهی به دادن این مشروعیت مبادرت می ورزند. تجربه 37 سال درس های بزرگی برای آموختن دارد!

*- زیرنویس های مقاله  واقعا به چه کسی باید تبریک گفت؟!- نا گفته نماند این پاسخ ها بدون تغییرمعنا و ساختار، در مواردمحدودی به لحاظ ادیت و جمله بندی اصلاح شده اند.

*- زیرنویس های مقاله واقعا به چه کسی باید تبریک گفت؟!

*-  کم لطفی به اهمیت جربه مؤثری به نام تحریم

*- انتخابات و سندیکاهای کارگری

محمود بهشتی لنگرودی: اشتباه ما را تکرار نکنید 

No comments: