Tuesday, September 30, 2008

یک نافرمانی باشکوه !
Taghi_roozbeh@blogspot.com تقی روزبه

گوشه ای دیگر ازجنبش مقاومت زنان
اخیرا یک باردیگرفیلم*1 وخبرمقاومت زنی دربرابرتعرض مأمورین گشت ارشاد، که قصد انتقال او به یک ماشین پلیس را داشتند درسایت ها ورسانه ها منعکس شد.دادوفریاد واعتراض این زن دربرابرمأموران زن ومردرژیم،موجب برانگیختگی مردم حاضردرصحنه و درگیرشدن آنها با پلیس گردید، بطوری که مأموران گشت برای کنترل اوضاع و عدم تکرارماجرای قبلی پاساژ صادقیه(واحیانا کتک خوردن وخارج کردن فرد دستگیرشده ازچنگ پلیس) خواهان ارسال نیروی کمکی ازمرکزشدند.
باین ترتیب یک باردیگر برشی زنده ازپتانسیل نهفته دراعماق و ازآنچه که درزیرپوست شهرمی گذرد،درمقابل دیدگان ماقرارگرفت. باردیگرمعلوم شد که طرح پروژه هائی هم چون امنیت اجتماعی ودوبرابرکردن گشت های ارشاد،بی حکمت نبوده و نیست واگرآنطورکه برخی ها گمان دارند،شهروندان آنچنان که آنها تصورمی کنند رام و تمکین پذیربودند،نیازی به این همه بگیروبند وپیش وند وپست وند، و یا دست بند و پابند نبود ولازم نبود که سپاه وبسیج با تغییرآرایش، خود را برای مقابله با "اغتشاشات وآشوب های محتمل" آماده کنند. به تجربه دیده ایم که دراین گونه موارد شامه حاکمین به مقتضای دفاع ازاقتداروامتیازات خود وامکان دست یابی به کم وکیف تحرکات پائینی ها وداشتن انگیزه بالای رصدکردن علائم قبل ازوقوع طوفان، معمولاحساس ترویک گام جلوتراز شامه شهروندان به انقیاد کشیده شده است.
ما معمولا عادت داریم که جنگل را ازپشت درختان به تماشا به نشینیم. وازهمین رو باوجود آنکه باسطوح ودرجات گوناگونی ازمقاومتِ درهمه جا حاضر مواجهیم، اما بدلیل آنکه همواره به دنبال اشکال ذهنی ونابی ازمقاومت ونادیده گرفتن خصلت فرایندی وقواعدتکوین آن هستیم،لاجرم ازروی این گونه مقاومت های موجود بعنوان نقطه عزیمت واقعی وعینی برای پیشروی می پریم وازخیره شدن به آن هاو درسهای نهفته درآن عفلت می ورزیم.
گرچه شرح حال این نافرمانی اجتماعی وشورنهفته درآن را اگرازسوی یکی از شاهدین و شرکت کنندگان دراین اعتراض می شنیدیم ویامی خواندیم،تصویردقیق تر وتکان دهنده تری ازآن داشتیم.اما حتا شرح این فرازِمقاومت توسط پلیس ،یعنی روایتی که قاعدتا با بیشترین تلاش برای کم سو نشان دادن شعله آن وبرخ کشدن اقتدارخویش همراه است، بقدرکافی گویاست:
سردار حسين ذوالفقاری در حاشيه جلسه روسای پليس امنيت اخلاقی سراسر کشور، درخصوص نحوه برخورد ماموران گشت ارشاد در ميدان صادقيه تهران که منجر به درگيری شده است،چنین توضيح داد: به خواهری درخصوص نحوه پوشش تذکر داده شده اما اين خواهر با ايجاد سر و صدا مقاومت کرده و در حين انتقال به خودروی گشت ارشاد، از همکاری ممانعت کرده است: به طوری ‌که با ايجاد سر و صدا، افرادی در محوطه تحت تاثير اين فرد قرار گرفته و با نيروهای پليس حاضر در محل درگير شدند و در نهايت با حضور تعدادی از نيروهای پليس، افرادی که با ماموران درگير شده بودند،دستگيرشدند. ذوالفقاری همچنين از دستگيری ۹ نفر علاوه بر دستگيری فرد مورد نظر در ميدان صادقيه خبر داد و تاکيد کرد: حتی بر فرض اينکه اقدام مامور پليس فاقد ارزش باشد، آن دختر نبايد مقاومت کند و دليلی بر مقاومت در مقابل پليس وجود ندارد...."
همانطورکه درعبارت بالادیده می شود،عناصراصلی تشکیل دهنده این شورش را اعتراض وسروصدا نسبت به آنچه که پلیس آنرا تذکرمی نامد ومقاومت دربرابرانتقال به خودرو به مثابه عنصرآتش زنه،تحت تأثیرقرارگرفتن افراد نزدیک به صحنه تعرض رژیم،یعنی غلیان روح هم بستگیودرگیرشدن آنها با پلیس، تشکیل می دهد.

بی شک مقاومت مزبور یک استثنا وبرحسب تصادف نبود،بلکه گوشه ای به نمایش درآمده ازپتانسیل نارضایتی موجود دربطن جامعه و دربرابرتجاوزوتبعیض سیستماتیک رژیم به حقوق اولیه شهروندان،بویژه زنان،است که باین صورت امکان پرتاب شدن به خارج را پیداکرده است. پرتاب چنین گدازه هائی نه برای اولین باراست که صورت گرفته ونه طبعا آخرین بارخواهد بود.بدیهی است که انتشارهرچه گسترده ترتصاویروگزارش های این گونه نافرمانی ها، درسطوح مختلف و ازجمله درلایه های زیرین جامعه،به مثابه گرده افشانی نهال مقاومت، ونیزتلاش برای دفاع ازحقوق دستگیرشدگان وآزادی آنها دراشاعه چنین الگوهائی ازمقاومت و تشدید فشاربررژیم وپلیس مؤثرخواهد بود. نباید فراموش کنیم که افشاء هرچه بیشتررفتارخشونت آمیزپلیس،امری که مورداذعان خود مأموران رژیم هم هست،موجب منزوی کردن هرچه بیشترآنها شده ومنفعلشان می سازد.چنانکه درهمین گزارش، سردار ذوالفقاری خطاب به رسانه ها می گوید:این موضوع را رواج ندهید،الحمدلله آنقدرمرجع هست ( بقول او 7تا!) که اگرنیروی انتظامی خطا کند،رسیدگی شود."
یک اعتراف دیگراز وجود وابعاد این گونه نافرمانی های اجتماعی علیه آپارتایدجنسی را می توانیم درگزارش دیگری که اخیرا ازسوی عوامل سرکوب رژیم منتشرشد ونتوانست آنطورکه درخورآن بود بازتاب پیداکند مشاهده کنیم: برطبق این گزارش رئیس پلیس اعلام کردکه اگرمبارزه سال گذشته علیه امنیت اجتماعی وبد حجابی نبود،اکنون (ودرهمین سال و تابستان) ما باپدیده بی حجابی کامل درسطح جامعه مواجه بودیم!
****
این نمونه ها ونیزسایرموارد نشان میدهند که جنبش مقاومت زنان،علیه تبعیض جنسی و دیگراشکال ستم ،درعرصه ها واشکال گوناگون وبسیارمتنوع اجتماعی اعم ازسیاسی واقتصادی و فرهنگی وحقوقی... درخیابان ها،ادارات ومحل کارومحلات ودانشگاه ها ومدارس وحلاصه درهرکوی وبرزن وخانه... جاری است که همه آنها موضوع سازماندهی و مقاومت بشمارمی روند.بی شک این نوع مقاومت ها هنوزموضعی وپراکنده بوده وبه یک جنبش سراسری وپیوسته فرانروئیده اند. وچنین چیزی هم علی القاعده،ازدل بهم پیوستن حلقات مقاومت های موجود ونبردهای موضعی بدست خواهد آمد.ازهمین روانعکاس هرچه وسیع تراین نوع مقاومت های مردمی و خودجوش،درحکم پاشیدن بذرو کمک به تکثیرآنها خواهد بود.هم چنین بدیهی است که هیچکدام ازسطوح مبارزه فی نفسه دربرابرهم قرارندارند،اگرکه رهائی وبرابری همه جانبه به مثابه هدف قطب نما واصل مشارکت ومداخله فعال بدنه درفرایند مبارزه به مثابه شیوه دست یابی به اهداف،هیچ گاه تحت الشعاع مطالبات فوری وبیواسط وچانه زنی دربالاومصلحت گرائی های برآمده ازآن قرارنگیرند.فی الواقع اگر هدف های پایه ای درپیوند متقابل با مطالبات جاری وفوری درنظرگرفته شوند،تنها دراین صورت است که ازیکسو مبارزه برای اهداف کلان پایش به زمین بندمی شود و ازسوی دیگرجنبش مبارزه برای مطالبات فوری وبیواسطه درفقدان دورنما،روانه شن زارها نشده وبا جذب در سیستم های تبعیض آمیزحاکم ازنفس نخواهد افتاد.
2008-10-01—10-07-87

*-این فیلم را می توانید درآدرس زیرتماشاکنید:
http://uk.youtube.com/watch?v=ywkAXdewRMs

Wednesday, September 17, 2008







آزمون جنبش زنان درمقابله با "لایحه دفاع ازخانواده" و نقاط آسیب پذیر آن

تقی روزبه taghi_roozbeh@yahoo.com

"لایحه دفاع ازخانواده"،که شماری از فعالان زن به درستی آن را لایحه ضدزن،لایحه رسمیت بخشیدن هرچه بیشتربه پدیده چندعیالی(تعددزوجات)،لایحه قانونی کردن حرمسرا(=همسران دائمی+همسران موقت ومنقطع،بی شمار،وبی نیاز به ثبت رسمی +تمکن مالی مرد) نامیده اند، ودریک کلام گسترش دامنه تبعیض جنسی وبی حقوقی هم اکنون موجود بین زن ومرد،مخالفت وسیعی را برانگیخته.
درمروری پیرامون این واکنش ها معلوم می شود که طیف گسترده ای مرکب ازگرایشات گوناگون،ازجمله بخش مهمی ازاصول گرایان وحامیان رژیم تا اصلاح طلبان وتحول طلبان و تا نیروهای رادیکال،هرکدام به نحوی دربرابر آن به موضعگیری وصف آرائی پرداختند: قوه قضائیه(که تهیه کننده اصلی این لایحه وارائه دهنده آن به دولت بود)،مخالف دست بردن قوه مجریه به متن پیشنهادی اش واضافه کردن مواد 23 و25 وبرخی تغییرات دیگر(که آنرامغایربا استقلال قوای سه گانه،واقدامی غیرکارشناسانه میدانست) بوده ورسما نارضایتی خود را توسط سخنگوونیزرئیس این قوه ابرازداشته است. زنان اصول گرا(ازجمله مریم بهروزی ازسوی جامعه زینب)وبخشی ازروحانیون ومدرسین قم ونیزسایرافرادومحافل وتشکل های وابسته به این جریان نیزمخالفت خود را باافزوده شدن مواد فوق به لایحه اعلام داشته اند.طیف های گوناگون اصلاح طلب،ازجمله جبهه مشارکت وملی-مذهبی ها ونواندیشان دینی(که آنرا فاجعه –البته ازمنظرتضعیف "کیان خانواده"خوانده اند) وجبهه ملی وتحکیم وحدت و... نیزباشکال گوناگون مخالفت کمابیش قاطع خود را با آن ابراز
داشته اند. بی تردید دراین میان، تشکل ها وکانون های مستقل ومتعلق به جنبش زنان وازجمله کمپین یک میلیون امضاء، فعال ترین وقاطع ترین بخش مخالفین این لایحه را تشکیل داده وهمانها بودند که نخستین جرقه های های اعتراض را برافروختند.
کانون اعتراض به خصوص حول ماده 23 و25 بوده است که این خود محرک اصلی درایجاد همگرائی درمیان چنین طیف رنگارنگ وگسترده وبعضا متضاد شده است.چنانکه میدانیم دربارنخست، کلیات لایحه مزبوردرکمیسیون حقوقی و قضائی مجلس اسلامی وازجمله توسط زنانی که دراین کمیسیون حضوردارند، بطورکامل و بدون اصلاحی درآن تصویب شد و قراربود که هرچه زودتر برای تصویب به صحن مجلس بیاید.
به موارات فعل وانفعالات فوق شاهد شکل گیری یک اجماع گسترده علیه این لایحه بویژه درمیان زنان وفعالین آن بودیم؛البته باگرایشات،جهت گیری ها وملاحظات گوناگونی که هرکس وهرجریانی اززاویه نگاه خود به حقوق زن داشت.برخی ها فقط با اندکی اصلاحات موافق بودند وبهمین دلیل با قراردادن شرط وشروطی درمواد مناقشه برانگیز،آماده کنارآمدن با آن بودند و برخی دیگربا کلیت لایحه مخالفت می کردند واشکالات وارد به آن را به مراتب بیش ازمواد 23 و25 دیده و خواهان پس گرفته شدن کلیت آن بودند.
بنظرمیرسد که دولت احمدی نژاد با ارائه این لایحه حداکثری وتماما ارتجاعی، ناشیانه دست به لانه زنبوربرده بود وبا برانگیختن بیشترین همگرائی درمیان پوزیسیون واپوزیسیون وبهم ریختن صفوف خودی وغیرخودی، چالش بزرگی را دربرابرخود بوجود آورد.چالشی که امکان برنده شدنش درآن پیشاپیش زیرسؤال قرارداشت وعملا هم چیزی جز آش نخورده ودهان سوخته نصیبش نشد.بویژه درشرایطی که باندهای درونی حاکمیت سخت به جان یکدیگرافتاده اند وهرروز به یکدیگرپشت پا می زنند، اقدام دولت نتوانست حتا ازحمایت حداقل سایرجناحهای طبقه سیاسی حاکم برخوردارباشد.
آسیب پذیری فوق دوچندان می شد،اگرکه نیازرژیم وبخصوص باندهای ذی نفوذ برقوه اجرائی درآستانه "انتخابات" دوره دوم ریاست جمهوری به تلاش ِتشکل های زنان حامی خویش ونقش واهمیت آنان دربسیج پایه توده ای را به آن اضافه کنیم. بی شک،بی اعتنائی به نارضایتی و مخالفت سازمان ها و نهادهای زنان متعلق به حاکمیت وطیف باصطلاح اصول گرا با لایحه فوق،درکنارنارضایتی گسترده بیرون ازحاکمیت،می توانست تاوان سنگینی را بهمراه داشته باشد.تحت چنین فشارسنگین و وضعیت شکننده ای که بنظرمی رسید عقب نشینی اجتناب ناپذیراست،بخش های دیگرحاکمیت،علیرغم اصرار دولت برلایحه خود،برآن شدند تاسریعا باگرفتن ابتکارعمل ازبالا وواردکردن اصلاحات محدود وکنترل شده به آن، اولا اجازه بهره برداری ازعقب نشینی ناگزیر را به نیروهای مخالف وجنبش زنان ندهند وثانیا ازاین وضعیت بوجود آمده برای تضعیف موقعیت حریف درساختار قدرت و تقویت جاپای خود سودجویند.بهمین دلیل زعمای قوم به تکاپو وپیغام وپسغام دادن افتادند. رئیس مجلس ازنارضایتی روحانیون ومراجع سخن به میان آورد،"آیت اله امینی" امام جمعه قم و ازمدرسین حوزه،اعتراض روحانیت به مواد 23 و25 وضرورت تقویت کیان خانواده را خاطرنشان ساخت.دیگرفقط این طرفداران فقه باصطلاح پویا-ازقبیل صانعی ها- نبودند که ازاین لایحه انتقاد می کردند،بلکه روحانیت سنتی نیزباوقوف به عمق مقاومت ونارضایتی موجود نسبت به آن،نگران گشوده شدن جبهه "جنگ خانگی" وخطر ازدست دادن امتیازاتی که عملا وجودداشت،بودند.تجربه کهن اشان به آنها نهیب می زدکه نقد موجود را فدای نسیه ِتصریح قانونی نکنند.هرچه که باشد روحانیون دراندازه گرفتن ضربان نبض نارضایتی مردم وباصطلاح آشنائی با رگ خواب آنها،یدطولائی دارند!. لاریجانی که درپست جدید، درنقش حامی روحانیت و حوزه قم به صحنه آمده است، برای رایزنی به دیدار مراجع قم شتافت. کمیسیون زنان مجلس نیز برای گرفتن رهنمودهای لازم ازولی فقیه برای مواجهه با معضل پیش آمده به حضور"مقام معظم" شرفیاب شدند.نتیجه نهائی این رایزنی ها منجربه توافق حول اصلاح همان موادی شد که بیش ازهمه مناقشه برانگیزبودند.باین ترتیب دامنه نارضایتی بیرون ازساختارقدرت ورقابت های درونی ساختارقدرت، دست بدست هم داد وکلیت رژیم را وادارساخت که علیرغم میل وماهیت وجهت گیری عمومی خود برای اعمال حاکمیت هرچه بیشتر قوانین فقهی برامورقضائی و مناسبات اجتماعی، دست به یک عقب نشینی تاکتیکی ومحدود بزند وباانصراف ازطرح لایحه دولت درصحن علنی مجلس، آن را برای اصلاحاتی به کمیسیون قضائی بازگرداند.والبته دراین میان برای آنکه فرصتی برای ابرازوجود به مخالفین خود وبوجود آمدن این تصورکه گویا کل لایحه پس گرفته شده است ندهد،اززبان رئیس مجلس اعلام کردکه لایحه پس گرفته نشده وبزودی با اصلاحاتی برای تصویب به صحن مجلس بازخواهد گشت و چنین نیزشد.یعنی کلیات لایحه با حذف بند 23 و25 واصلاحی درماده 53 بسرعت واردصحن مجلس شد وبه سرعت هم مورد تصویب قرارگرفت.تغییرات به عمل آمده ودامنه ونقطه تمرکزآن،قبل ازهرچیز نشاندهنده هدف رژیم مبنی بر جلب رضایت خودی ها و جمع وجورکردن صفوف بهم ریخته اش،برای تأمین شرایط لازم برای تداوم تعرض وتجاوز خود به حقوق زنان بود.
وقتی ازعقب نشینی تاکتیکی(والبته درعین حال تحمیل شده) رژیم سخن به میان می آوریم،باید تأکید کنیم که گرچه بازگشت لایحه ازصحن علنی به کمیسیون برای اصلاح موادی درآن، ازنظررژیم معنائی جز تأیید همان قوانین ورویه تبعیض آمیزموجود نبوده(وباین اعتبارتلاش تحمیل کننندگان ِعقب نشینی به رژیم جهت جلوگیری ازتعرض جدید رژیم و بدترشدن وضعیت است)،اما اولا بهیچ وجه به معنای نادیده گرفتن اهمیت عقیم گذاشتن تعرض تازه رژیم به حقوق زنان و تحمیل یک عقب نشینی به وی نیست. برعکس نفس این عقب نشینی وپس راندن تعرض دشمن،هرچه هم که دامنه آن محدود بوده باشد،آنهم درشرایطی که مواجه با امواج پی درپی تهاجم وسرکوب مستمرهستیم،کمترین دست آوردش،درحکم نفس تازه کردن برای پیشرویهای بعدی جنبش مقاومت محسوب میشود.ولی مهم است که ضمن داشتن تصویردرستی از جایگاه واقعی این عقب نشینی ومقاصد دشمن وحتا تلاش برای آشفته کردن صفوف درونی آن،بتوانیم درمقابل پاتک های آن وتبدیل عقب نشینی به سکوئی برای تعرض های بعدی،صفوف خود را منسجم ترنمائیم.بهمین دلیل باید ازمبالغه پیرامون این دست آورد-مثلا بعنوان یک دست آوردتاریخی ونظائرآن-اجتناب کنیم و با درنظرگرفتن همه عوامل دخیل دراین عقب راندن ومهمترازآن، از توهم پراکنی وتقلیل علل وعوامل آن به یک علت،یعنی حساب بازکردن پیرامون نتایج یک ائتلاف موردی واجماع به عمل آمده اجتناب ورزیم. چراکه درچنین صورتی موجب نادیده گرفتن ضعف ها وآسیب پذیری های مهمی خواهد شد که همین آزمون موجود آنها را نیزبه نمایش گذاشته است. وثانیا –عقب نشینی تحمیلی- تاکتیکی به معنی آن است که رژیم هرگز ازقصد وهدف خود منبی برسرکوب جنبش زنان وتحمیل سلطه آموزه های فقه برقواعد ومناسبات اجتماعی و ازجمله بین مردان و زنان کوتاه نیامده است، بلکه هدف عمده اش فراهم آوردن شرایط مناسب برای تداوم سرکوب وگرفتن ابتکارعمل ازدست مخالفین ،بهم ریختن اجماع عمومی وانسجام بخشیدن به صفوف درونی خود وازهمه مهمترآشفته کردن صفوف مخالفین وجنبش زنان است.این هدف رژیم را فاطمه آلیا ازاعضاء کمیسیون قضائی مجلس وازملاقات کنندگان با ولی فقیه، بروشنی برزبان آورد:
"ما بايد اين نقد را خودمان انجام بدهيم و ابتکار عمل را ازآنها (رسانه هاي مغرض) بگيريم . ما بايد بگوييم ماده 23 ابهام دارد گرچه لایحه خانواده مجموعه بسيار خوبی است اما بايد برخی موارد تصريح وبعضی موارد به آن اضافه کنيم" .
درهرحال نباید فراموش کنیم که رژیم جمهوری اسلامی بدلیل سطح مطالبات ونیزسطح مقاومت ونافرمانی زنان که تحمل وتمکین به آن، فراترازظرفیت های تنگ ومتصلب آن است، وبدلیل ماهیت تاریک اندیش ومهمترازهمه ورودش به اوج انحطاط وگندیدگی کل حیات خویش،رازبقاء خود را در یورش سیستماتیک ومستمربه مردم ودراین مورد مشخص به جنبش زنان جستجومی کند .بطوری که می توان تصورکرد توقف تهاجم همان است وبه صدا درآمدن آژیرخطرفروپاشی، همان.
مقابله با"لایحه حمایت از خانواده"،باچه رویکردی؟!
بی شک،همانطورکه آزمون عملی اخیر نشان داد، دربرابر چنین لایحه مافوق ارتجاعی زمینه های شکل گیری یک اعتراض بزرگ و گسترده وجود داشت ودارد والبته بهمان نسبت کم عمق وباخواستی محدود وحداقلی. ومحتملا با درک چنین زمینه ای بود که فراخوان به "ائتلاف بزرگ" توسط شماری ازتشکل ها و سایت های مستقل زنان وکمپین یک میلیون امضاء،اصلاح طلبان وملی مذهبی وها و طیف تحکیم وحدت ... صورت گرفت.درسطوربالا ازنقاط آسیب پذیراقدامات وحرکات صورت گرفته توسط فعالین وتشکل های مستقل زن وچگونگی اعتراضات صورت گرفته سخن به میان آمد. نگاهی به همان متن فراخوان ائتلاف بزرگ ونیزفرایند اعتراضات واقدامات ومصاحبه ها ونوشته های به عمل آمده،به روشنی محدودیت ها وکاستی ها وبطورکلی نقاط آسیب پذیر را به نمایش می گذارد.این نقاط آسیب پذیررا می توان درسه عرصه گفتمان حاکم بربیانیه وسایرمواضع اعلام شده، درنگاه به بالا و چانه زنی با قدرت( لابی گری به جای نگاه به بدنه اجتماعی وبسیج آن) ودربی توجهی به سازوکاروقواعد حرکت های جنبشی( ازجمله دخیل بستن به نقش نخبگان به جای نقش آفرینی بدنه اجتماعی، درنقض خصلت پلورالیستی جنبش وتن سپردن به فرادستی نیروهای اصلاح طلب ولیبرال اعم ازنوع اسلامی ویا غیراسلامی آن) ملاحظه کرد.
دراین فراخوان ودیگرمواضع اتخاذشده اعتراض ها به لایحه مزبوراززاویه دفاع قاطع ازکیان "خانواده"صورت می گیرند و اساسا لایحه دولت را به عنوان لایحه ضد خانواده مورد نقد وانتقادقرارمی دهند(تاازحقوق انسانی برابرزن ومرد درتمامی سطوح وابعاد خود).گوئی که خانواده درساختارجامعه ما دژدفاع ازحقوق زنان است وهنوزهم- دروجه غالب خود-نه تبلورویاخته جامعه ای مبتنی برسلسه مراتب مردسالار ومظهرهمه گونه تبعیضات نهادینه شده،اعم ازحقوقی،فرهنگی واقتصادی مبتنی براستثمار مضاعف کاربدون دستمزد است.اگرکسی به این فراخوان ونوشته ها وشعارها و...نگاهی بکند دچاراین تصوروتوهم می شود که گوئی جمهوری اسلامی،نعوذ بالله!،خواهان درهم شکستن کیان خانواده است وهمه نیروهای ائتلاف بزرگ درتلاش برای حفظ دژمقدس خانواده و رهائی زن اززیرستم مضاعف ؟! روشن است که دراین مورد گرایشات گوناگونی درمیان فعالین وجنبش زنان وجود دارد و همه نیروها وفعالین قطعا چنین نمی اندیشند.اما نحوه فرموله کردن و نحوه بیان، جملگی نشاندهنده سیطره گفتمان فوق است .وهمین واقعیت این سؤال را پیش می آورد که آیا تحت چنین گفتمانی میتوان برای رهائی زن گام های واقعی و راستینی برداشت؟
دومین نکته بارز دراین فراخوان، تأکید به هرشیوه ممکن است.مراد ازهرشیوه ممکن نیزاساسا بازکردن راه برای باصطلاح لابی کردن بخشهائی از حاکمان و مراجع تقلید واصلاح طلبان دولتی است.دراین صورت بندی ونیزمشاهده سایراقدامات وکنش های اخیر نشان داد،خط قرمزی برای لابی کردن وجودندارد. حتا پیشاپیش یکی ازهمین تشکل های زنان ِ وابسته به حاکمیت ودرهمکاری با کمپین فراخوان،از لابی کردن خامنه ای سخن به میان آورده بود. وزنان کمیسیون جبهه مشارکت نیزکه خود ازجمله فراخوان دهنده گان وازحامیان آن محسوب میشوند، ازاقدام به نوشتن نامه به رهبری برای حل معضل لایحه سخن به میان آورده بوند(قاعدتا این کشف بزرگ باید حتا برای خود این جماعت "اصلاح طلب" هم شوکه آورباشد!). ویا همین تشکل فراخوان دهنده،درکمیسیون خانه احزاب به ریاست موسوی تبریزی و درکنار 20 تشکل دیگر وازجمله تشکل های متعلق به اصول گرایان برای همکاری وهماهنگی درمورد نحوه برخورد با لایحه دفاع از خانواده نشست مشترک برگزارمی کند.و یا درنشست مشترک اخیری که باحضوربرخی ازفعالین کمپین وشماری اززنان فعال با افراد وجریانات وابسته به حاکمیت،درپی اصلاح لایحه وبرای ارزیابی وجمع بندی ازحرکت واحیانا روشن کردن گام های بعدی دردفتر اداورتحکیم وحدت صورت گرفت،نه فقط ازاصلاح طلبان حکومتی بلکه ازکسانی چون مریم بهروزی هم برای شرکت دعوت به عمل آمده بود.شگفت آنکه دراین نشست معلوم میشود که ظاهرا صداوسیمای جمهوری اسلامی هم ازنیروهای ائتلاف بزرگ است!
براستی معلوم نیست که دراین آشفته بازارِهمه باهم مرزدوست ودشمن کجاست وچه کسی علیه چه کسی مبارزه می کند؟! آیا رؤیای به پایان رسیدن جنگ صلیبی نمادهای مستقل علیه نظم وسیستم مذهبی حاکم،وجایگزین شدن آن با نمادهای ترکیبی(آنطورکه خانم نوشین احمدی خراسانی آرزومی کند)، جهش آسا ازمرحله نظرورزی به تاکتیک عملی پاره ای ارفعالین جنبش زنان فراروئیده است؟!
سومین نکته بکارگیری اصطلاح ائئلاف بزرگ است.روشن است که فراخوان آشکارا وآگاهانه ازکاربردعبارتی چون همسوئی،همگرائی،اقدام مشترک حول موضوعی مشترک ونظایرآن اجتناب کرده است، تابتواند لفظ ائتلاف را که معنای مشخص تری دارد و همکاری مشخص ترو فراموردی را بازتاب میدهد،بکارگیرد.بیهوده نیست،که درهمین نشست دفتر ادوارتحکیم وحدت،خانم فخرالسادات محتشمی پور ازفعالان بنام اصلاح طلبان حکومتی(آنهم ازنوع راست آن)،مهمترین دست آورد این حرکت را شکل گیری همین ائتلاف بزرگ می داند.ائتلافی که وقتی بوجود آمد،می تواند،به مثابه ابزارو اهرم مؤثری برای سایراهداف اصلاح طلبان ودادوستدهای سیاسی بین جناحهای مختلف مورد بهره برداری قرارگیرد.ویا بقول تحکیم وحدتی ها پایه اجتماعی مناسبی برای اصلاح طلبی پیگیرمحسوب گردد.یعنی آن نظری که علت عمده شکست اصلاح طلبان را درعدم سازماندهی جامعه مدنی و عدم ریشه داشتن درآن عنوان می کرد،اکنون در سودای پیوند جنبش زنان به مثابه بدنه و بستراجتماعی با پروژه اصلاح طلبی، به تکاپو افتاده است. گوئی که تکرار تجربیات شکست خورده قصدبازایستادن ندارند.ایفای نقش تسمه نقاله برای مشارکت در"قدرت" و انتقال "قدرت"، به این یا آن جناح از حاکمیت،گوئی که به جزئی جدانشدنی از این تشکل نیمه دانشجوئی و نیمه حزبی تبدیل شده است.
رویکرد ما(افراد ونیروهای مدافع جنبش رهائی کامل زن) نسبت به این فراخوان چه می تواند باشد؟:
یک حرکت بزرگ ویک جنبش وسیع وتک مضمونی که در مورد قانون چندهمسری زمینه هم دارد،وحتا بخشا و بدرجاتی ممکن است برخی ازجریانات نزدیک به حاکمیت راهم بطورموقت وموردی با خود همراه وهمسوکند،فی نفسه نه ناممکن است ونه نادرست. وبهمین دلیل برای عقب راندن تعرض رژیم وپس گرفتن لایحه وتقویت جنبش توده ای،اگرکه بدرستی با آن برخورد شود،می تواند تاحدی دربهم ریختن صفوف دشمن مفید باشد. وبازهم میدانیم که چنین حرکاتی عموما حول یک ویاچند خواست مشترک و ملموس وبرانگیزاننده وفراگیریعنی یک یا چند خواست حداقلی می توانند صورت گیرند.یعنی آندسته ازخواست ها ومطالباتی که بیشترین قدرت بسیج توده ای را داشته وبتوانند فصل مشترک جریانات وگرایشات گوناگون ومبنای یک آکسیون گسترده را تشکیل بدهند. اما نیروهای رادیکال که دراهداف راهبردی با دفاع ازمطالبات ریشه ای وتلاش برای مشارکت ونقش آفرینی هرچه بیشتربدنه اجتماعی شناخته می شوند ونیز درتاکتیک، باپیوند-ونه شکاف و گسست- بین اهداف پایه ای و گام های مشخص ومطالبات بی واسطه وملموس،متمایزمی شوند،وآنهائی که خواهان پس گرفتن کل این لایحه هستند ونه صرفا بدنبال انجام اصلاحاتی درآن ونیز به دنبال تعرض به قوانین سراسرتبعیض آمیز موجود و گشودن راه پیشروی های بعدی هستند ونه درجا زدن، نمی توانند اولا خود را دراین گونه حرکت های گسترده وبخشا همراه با نیروهائی حتا باماهیت واپسگرا منحل کنند وصفوف استراتژیک معطوف به هدف بنیادی را بهم بریزند. و ثانیا نباید درهیچ شرایطی تن به فرادستی نیروهای رفرمیست وطرفداراصلاح سیستم ویا ارتجاعی برجنبش بدهند وبطریق اولی نمی توانند هموارکننده راه کسب این فرادستی بشوند.درحقیقت می توان اعتراضات گسترده وبزرگ را بدون تن دادن به یک گفتمان متعلق به اصلاح طلبان ولیبرالها و یا با خزیدن به زیرچتر مذهب وروحانیت سنتی و با وفاداری به قواعد ومنطق یک حرکت جنبشی،پلورالیستی، وبدون گسستن از هدف رهائی صورت داد.ازقضا یکی ازمختصات حنبش های نوین وعمیقا دموکراتیک،خصلت پلورالیستی وچندگونگی آن است. بنابراین باید گفت، همسوئی موقت وموردی حول یک آماج آری ولی زیر چتر یک گفتمان وبدترازآن تحت فرادستی نیروهای سازشکار وحامل مطالبات موردی ومقطعی رفتن هرگز!می جنگیم حول هدف معین ومشترک، اما نه با بهم ریختن آرایش صفوف خود وبافاصله گرفتن ازمطالبات پایه ای خود .دراینجا مساله بهیچ وجه برسر دغدغه حفظ خلوص وپاکی نیست، بلکه آنست که چنین ترکیبی-همه باهم ودرهم- وبانقض قواعد حرکت جنبشی اگرنتواند ازپائین مقاومت را سازمان ندهد واگرنتواند درهرلحظه ازحرکت، آگاهی معطوف به رهائی واقعی را بپراکند وآرایشی دارای ظرفیت مناسب با خواست های خود را به میدان بیاورد،حتا قادر نخواهد بود همان خواست اولیه یعنی پس گرفتن لایحه را هم پیش ببرد.برعکس درهمان گام نخست با مانوری حول یک رفرم،بی رمق شده و ازنفس خواهد افتاد وبجای پیشروی،شکاف وچندستگی وآشفتگی بجانش رخنه خواهد کرد(شگردی که رژیم اسلامی مهارت ویژه ای درآن دارد).ولی ترکیب یک جنبش کم عمق،تک مضمونی ولی گسترده درکنارفعال شدن نیروهای رادیکال ومعطوف به رفع ستم جنسی و برابری همه جانبه زنان ومردان می تواند،باگسترش عمقی وطولی درپایه های اجتماعی و باتعمیق آگاهی درتجربه عملی، اززمین گیرشدن خود جلوگیری کند وگام های بعدی را به تدریج بردارد. به این ترتیب نقطه عزیمت برای شکل گیری یک جنبش،با پویش درونی و درروند تکوینش درنظرگرفته میشود.اساسا معنای یک جنبش متکثریعنی آنکه جریانات مختلف می توانند،ضمن اقدام همسو ویا مشترک خود، بیانیه ها وفراخوان هاوتبلیغ وترویج ایده های خود را اززاویه نگاه خود نسبت به لایحه وهرمورددیگری بدهند ولزومی هم ندارد درعرصه های که صدای مشترکی وجود ندارد بیانیه مشترکی بدهند.حتامی توان حول تجمع درمقابل مجلس وسایراشکال اعتراضی مشترک با نیروهائی که بهرحال آمادگی مقابله بااین لایحه را دارند به توافق رسید، ولی الزاما زیرچتر بیانیه ای جمع نشد که نه فقط منعکس کننده محدوده توافق ودرانطباق با آن چه که بطورواقعی حول آن اشتراک نظرو عمل وجود داردنیست،بلکه درنزدطرفداران رهائی زن،فی الواقع حامل عناصری از گفتمان ضدرهائی هم است.بدیهی است که قرارگرفتن درزیرچنین چتری، جزطناب پیچ کردن خود درچنبره چنین گفتمانی و تمکین به ملزومات آن نخواهد بود. نتیجه این نوع حرکت ها بی تردید رو آمدن،اسلامی ها و لیبرال ها و نیروهای واپسگرا ولاجرم تنگ ترشدن عرصه برنیروهای مترقی ولائیک وواقعا دمکرات ومدافعان برابری کامل زن ومرد خواهد بود.هم چنین به معنی دورشدن ازمختصات یک جنبش متکثرومتکی برمشارکت فعال ازپائین وبرپایه سازماندهی افقی و یاهمان جنبش چهره به چهره است.
چنانکه مشهوداست دراین جا بحث نه برسرضدیت با اسلام ومشروط کردن هرنوع همکاری وهمسوئی حتا موردی به شرط وشروطی هم چون اسلام زدائی،نفی ساختارسنتی خانواده وسلسه مراتب خانوادگی،ویا مطالباتی هم چون پذیرش آزادی پوشش ونظائرآن به عنوان پیش شرط یک اقدام وآکسیون مشترک است.اما همکاری وحضورکسانی هم چون خانم شیرین عبادی ها با توجه به اعتقاد وتفسیرمعینی که ازاسلام وحقوق زن درآن دارند یک چیزاست،ورفتن زیرچتر فی المثل گفتمان خانم عبادی ها چیزدیگری. یک حرکت بزرگ وهمراهی گسترده می تواند ترکیبی ازهمه این گرایشات گوناگون با فصل مشترک ضدیت با لایحه باشد،اما نمی تواند گفتمان یک گرایش را(حتا یک گرایش مترقی را تاچه رسد به یک گفتمان واپسگرا را) پرچم خود بکند وبقیه گفتمان ها را درذیل آن جای دهد.
کنه نقد حاضرنیزبرنقض قواعد یک حرکت جنبشی ازجنبه های گوناگون وازجمله ازاین جنبه است که بجای ارائه یک فراخوان وپلاتفرم ناظربرنقطه تماس وبیان کننده اشتراک عمل معین و حول مطالبه مشخص-به مثابه یک توافق حداقلی- عملا بزیرپرچم یک پلاتفرم حداکثری(آنهم البته باماهیت گفتمان مذهبی-لیبرالی وتحمیل آن بدیگران ) رفته است.
بی شک جنبش زنان –مثل هرجنبش دیگر- تدریجاالگوی اعتراضی،فراگیر ومتکثر خود را درمتن کشاکش همین آزمون ها خواهد آفرید.اما بگمان من تاهمین جا،آزمون صورت گرفته نقدا حساسیت ومسئولیت بیشتری را ازسوی همه فعالین پیگیرحقوق زنان وهمه مدافعان راستین برابری اجتماعی بین زنان ومردان وازهمه ما برای درست نهادن خشت های اولیه طلب می کند:
بجای لابی گری دربالا ودخیل بستن به این یا آن باند قدرت ونیزدخیل بستن به نخبگان درون جنبش،باید به نقش آفرینی پایه اجتماعی وخصلت جنبشی حرکت های اعتراض تأکیدشود. نباید فراموش کنیم که این دو دورویکردمتفاوت ازهم بوده و نافی همدیگرند.مرزبندی با استراتژی وتاکتیک معطوف به اصلاح سیستم حاکم، و البته نه الزاما نفی هر مبارزه برای این یا آن رفرم وازجمله برای تغییرقانون، برای ازنفس نیفتادن جنبش زنان دارای اهمیت است.تعمیق پیوند فعالین زن وسایر فعالین حقوق برابر، با زنان اعماق ونارضایتی های انباشته شده آنان وتقویت پایه های جنبش بربسترمطالبات هم اکنون موجود به مثابه نقطه عزیمت وتعمیق آگاهی وسازمان یابی آنها براین بستر، شرط لازم برای گشودن راه پیشروی به مثابه یک جنبش اجتماعی زنده وپویا است. پیوند متقابل باسایرجنبش های اجتماعی ونیروهای متعلق به آن ها وحمایت وهمبستگی متقابل، هم چنان ازاهمیت راهبردی برخورداراست(حتا درهمین مرحله ای که هنوزبا تک جوش ها وجوانه های این گونه جنبش ها سروکارداریم.نباید فراموش کنیم که عناصرفعال ولی پراکنده جنبش ها وجود دارند که پیوند وهمبستگی متقابل آنها با یکدیگر به تکوین آنها به صورت یک جنبش فراگیروپایدار یاری خواهد رساند).بی گمان شفاف شدن هرچه بیشترگفتمان وسازمان یابی وهمگرائی بیشتردر صفوف نیروهای رادیکال وخواهان نفی هرگونه ستم جنسی-طبقاتی ومدافع آزادی وبرابری اجتماعی،درداخل دایره وسیع ترجنبش وکنارسایرنیروها وگرایشات، ازضرورت های مهم دیگر پیشروی به جلواست. وبالأخره باید ضمن کانونی کردن مبارزه علیه حاکمیت،به اهمیت نقد مواضع نظری-سیاسی جریانات وگرایشات رفرمیستی ولیبرالی اشاره کردکه دراین جنبش وجود دارندونقش فعالی هم دارند.درواقع آنها مدت هاست که آتش بارنظری خود را علیه طرفداران دنیای دیگری ممکن است وباید آن را بدست خودمان بسازیم، راهوارکردن اسب اصلاح طلبی،تقدیس لابی گری وهمه باهم،تقدیس واشاعه فلسفه پراگماتیستی وتطهیرجامعه سرمایه داری ونئولیبرالیسم شروع کرده اند.
2008-09-18--28-06-87
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com/


Sunday, June 01, 2008


مبارزه کارگران هفت تپه :دست آوردها ودشواری ها

تقی روزبه taghi_roozbeh@yahoo.com

مقاومت هم چنان ادامه دارد
"کارگران باین نتیجه رسیده اند که حق گرفتنی است وحق را باید گرفت.رعب ووحشت وتهدید درمقابل زندگی کردن معنی ندارد.این یک جبهه جنگ است وانسان اگر می خواهد زندگی کند باید بجنگد وحق خود را بگیرد.کارگران هفت تپه ثابت کرده اند که برپایه اصول ومنطق برعلیه استبداد واستثمارواستعمار می جنگند و حق خود را می گیرند.".
این سخنان یک کارگرهفت تپه و ازدرون صحنه نبرد پس ازنردیک به چهار هفته مبارزه ومقاومت سرشارازجنگ وگریزبا رژیم حار وسرکوب گرجمهوری اسلامی است.اودرخلال همین چندخط جان کلام را بیان کرده و صحنه نبردمرگ وزندگی رابه روشنی به تصویرکشیده است.صحنه نبردی که البته تازه شروع نشده ودرمدت طولانی به تناوب ادامه داشته است.بی تردید به جا گذاشتن چنین رکوردی ازمقاومت آنهم درمواجهه بافشارهائی تااین حد سنگین و گوناگون،بخودی خود هم ظرفیت وهم اهمیت مبارزه این بخش ازطبقه کارگر را بوضوح به نمایش می گذارد:
مبارزه ای سرشاراز تاکتیک های گوناگون؛از تجمع درمحوط کارخانه تا تجمع درشهرشوش،ازراه پیمائی پرشکوه درداخل شهرتا بستن جاده اهواز-اندیمشک،ازمشارکت همسران و فرزندان درصفوف اعتراض وراه پیمائی تا جلب همبستگی کارگران عسلویه،شرکت واحد،بخشی ازکارگران خودروسازی،لوله اهواز ونیزبازتابانیدن مبارزه خود درمیان بخشی از کارگران جهان وتلاش برای جلب حمایت آنان.
ایستادگی درمقابل یورشهای رژیم علیرغم پرتاب گازآشک آورتاحمله باباتوم وتهدید و دستگیری و تشکیل دادگاه وتادادن وعده ووعید برای متفرق کردن آنها صورت گرفته وادامه یافته است.تاکتیک رژیم سردواندن و خسته کردن وپراکندن و ترساندن وگرسنه نگهداشتن کارگران است. بااین همه همانطورکه کارگران می گویند برای بقاء زندگی راهی جزتداوم مبارزه ندارند "وگرنه باید سرخود را بزمین نهند و بمیرند" ورژیم غرق دردرآمدهای ارزی نفت نیز تاکنون حاضرنشده حتا حقوق معوقه کارگران وخانواده های گرسنه آنان را- برای کاستن اندکی ازوخامت بحران-بپردازد.بدیهی است که چنین خست وامتناع غیرعادی علل مشخصی دارد ونمی تواند بطورمستقیم ازبحران ومضیقه مالی رژیم سرچشمه بگیرد :نخست آن که رژیم بیم دارد که عقب نشینی و پرداخت حقوق معوقه،باتوجه به تأثیرآن برروحیه مبارزه جوئی خود کارگران و نیزکارگران سایرواحدها،موجی بلند ازاعترضات تازه برای کسب حقوق معوقه را دامن بزند،ثانیا رژیم تاکتیک پرداخت حقوق معوقه باهدف تفرقه وخاموش کردن دامنه مقاومت را درگذشته آزموده و می داند که با توسل به این گونه تاکتیک ها(که باهدف پرداخت موقت وکوتاه مدت درازاء ایجاد تفرقه ویافتن راه های سرکوب عمقی تر صورت می گیرد) قادرنیست سایرمطالبات کارگران نظیرایجاد تشکل مستقل ویا تغییرمدیریت فاسد و مسئول حراست و... را به محاق برده و صفوف کارگران را ازتب وتاب بیاندازد.برعکس کارگران که دارای مجموعه ای ازمطالبات هستند با روحیه بیشتری واردصحنه پیگیری آن ها می شوند.ثالثا،بحران موجود باسیاست های کلان مربوط به سرنوشت این گونه واحدهای تولیدی ونیزسایرسیاست های کلان اقتصادی رژیم گره خورده است و همانطورکه رژیم به کارگران گفته است درگیراتخاذتصمیم نهائی حول سرنوشت این مجموعه است.واقعیت آن است که در سیاست حاکم بررژیم مبنی بر انطباق ساختاری با بازارجهانی، دیگرجائی برای این گونه پروژه ها وجودندارد ورژیم هم-علیرغم وقوف برعواقب ویران باروضدانسانی به تعطیل کشاندن آن برسرنوشت دههاهزارنفرکارگروخانواده های آنان و نیزکشاورزان واهالی منطقه، دیری است که تصمیم خود را گرفته است.این واقعیت را هم کارگران با توجه قرائن وشواهد گوناگون دریافته اند و هم رژیم آن را تلویحا ابرازداشته است.درواقع رژیم وکارگزارانش درمنطقه بدنبال یافتن راه مناسب برای عملیاتی کردن این تصمیم خود-ازطریق سرکوب و تاکتیک مستأصل وپراکنده کردن کارگران- هستند.اما مساله مقاومت کارگران هفت تپه ازمدتها پیش بزرگترین معضل رژیم درپیشبردتصمیم خود دراین مورد بوده است که ناظر برجراحی رادیکال-ازجمله تعدیل گسترده نیروی کاردراین مجموعه وواگذاری آن به بخش خصوصی وحتا درصورت عدم توفیق درآن، به بهای به تعطیل کشاندن کامل آن است.چرا که تجدید سازماندهی این مجموعه با هدف "سودمندساختن آن" باتوجه به مناسبات بحرانی رژیم با بورژوازی جهانی ازیکسو،وسیاست های وارداتی متکی به ارزنفت ونیزعدم اعتمادبورژازی داخلی به سرمایه گذاری های تولیدی و درازمدت، خود زیرسؤال است.
تردیدی نیست که مبارزات کارگران هفت تپه ازنظرماهیت فراگیرمطالبات،پیگیری وتداوم مبارزه وبکارگیری تاکتیک های درخشان،دارای آن چنان ویژگی هائی است که آشکارا به آن بردفراکارخانه ای،درسطح منطقه وسراسری، بخشیده است.وهمین ویژگی هاست که این عزم و پتانسیل را برای کارگران فراهم ساخته که تا این لحظه،ازاجرائی کردن برنامه رژیم ممانعت به عمل آورند. وهمانطورکه گفته شد،درکنارسیاست مستمرسرکوب، تاکتیک اصلی رژیم درمقابله با چنین مقاومتی آن است که با دادن گرسنگی و قطع آب باریکه حقوق بخورونمیر کارگران، مقاومت آنان را درهم بشکند.بی شک دربرابرچنین تاکتیک رذیلانه وبرای درهم شکستن آن، تقویت همبستگی ویاری های معنوی و مادی سایرکارگران ومدافعان جنبش کارگری برای تداوم مقاومت و رسیدن کارگران به هدف های خود ازاهمیت زیادی برخورداراست. دراین جا دوسؤال مطرح می شود:
نخست اینکه کدام مشخصات عمده رمزپایداری ومقاومت تاکنونی کارگران را تشکیل می دهد؟
ودوم آنکه آیا کارگران قادرخواهند شد،با بشیوه تاکنونی به مقاومت خود تا رسیدن به هدف ادامه دهند؟ یا آنکه علاوه برآن،برای تداوم مبارزه ونیل به اهداف خود، باید راهبردها و جهت گیری تازه تری هم به مجموعه سیاست های خود بیافزایند؟
درپاسخ به سؤال نخست، ویژه گی های عمده را می توان به شرح زیربرشمرد:
دروهله نخست تجربه مقاومت کارگران به روشنی نشان دهنده آن است که خصلت توده ای مقاومت و همبستگی بوجود آمده، نقش اصلی وپایه ای را درتداوم مبارزه دارد. ویژگی مهم دیگرآن، خصلت جنبشی وبدون سلسه مراتب ورهبری آن است که اساسا برحضورمستقیم وفعال خود توده کارگران وپیوندطبیعی فعالین آگاه کارگری با آن متکی است.درواقع خصلت جنبشی بودن حرکت وپیوند طبیعی وتنگاتنگ فعالین آگاه با بدنه ونبود ساختاررسمی وسلسه مراتبی، برخلاف تصوراولیه ورایج ،نقطه قوت آن محسوب شده و ازآسیب پذیری آن کاسته است(می توان آن را باتجربه شرکت واحد ومیزان آسیب پذیری آن مقایسه کرد).البته می دانیم که خواست تشکل مستقل-سندیکا- یکی ازمهمترین مطالبات آن هاست وضرورت دارد که طرح آن تاتحقق وتثبیت تشکل های مستقل ادامه یابد.اما مهم این است درنظربگیریم که مبارزه برای این تشکل یابی نیروی محرکه ومشروعیت خود را ازعمل مبارزاتی گرفته ودرکوران چنین مبارزه ای به کالبد خود حیات وهستی می دمد وموجودیت خویش را به موافقت وچانه زنی با رژیم گره نزده است. تضمین کننده اصلی خود مبارزه وسازمان یابی توده ای آن است وباین معنا تشکل مستقل وبقاء آن خود یکی ازفراورده های این مبارزه بوده ومشروط به آن است. به محض آنکه هوس کند تاموجودیتی رسمی و جداازجنبش ودرخود پیداکند،درمعرض انواع تهاجم نظام مستبد و حاکم قرارمی گیرد که مطلقا قانونیت ووفای به وعده سرش نمی شود.باین ترتیب چنین تشکلی به محص اعلام موجودیت مستقل وجداگانه ازبدنه باشکال گوناگون ازدرون و بیرون درمعرض تلاشی قرارخواهد گرفت. پس تشکل وجنبش توده ای بعنوان دوهمزاددرهم تنیده دریک زهدان مشترک وجود دارند ومی توانند وجود داشته باشند وتلاش برای تفکیک آنها وهویت مستقل ورسمی دادن به آن راه بجائی نخواهد برد.
کارگران شرکت کشت وصنعت نیشکر هفت تپه قاعدتا باید اهمیت این نقطه قوت خود را دریابند و آن را باتوهم به سراب تشکلی با مقبولیت رسمی ومنطبق با قواعد "قانونی و اداری" ازکف ندهند.گرچه درمتن این حرکت جنبشی گرایشی مبنی برگفتگو و چانه زنی حول این یا آن بند قانون کار(ازجمله طلب قانونیت برپایه ماده مربوط به انجمن های صنفی مندرج درقانون کار) وتلاش برای شکل دادن به تشکل درچهارچوب مقررات اداری ورسمی وبادرنظرگرفتن الگوی سازمان جهانی کاروجود دارد که درمغایرت با روند جنبشی فوق قراردارد.چنین رویکردی اگرکه جدی گرفته شود وتبدیل به تاکتیک محوری شود، می تواند جنبش کارگران را متشتت کرده و ازنفس بیاندازد.
هم چنین این مبارزات نشان می دهد که چگونه درواقعیت عینی و زنده، دینامیک بحران به قسمی است که مطالبات سیاسی و اقتصادی و کوچک و بزرگ،محلی وسراسری، علیرغم تمایزنسبی اشان،باهمدیگرگره می خورند وبیکدیگرمشروط می شوند:مبارزات ازمسائل ملموس ومشخص شروع می شود، ودرروند تعمیق وخودتحقق یابی به مسائل بزرگتر وکلان تری گره می خورد.واین که چگونه کارگران درمتن مبارزه برای خواست های موردی وفوری به خواست ها و آگاهی های طبقاتی همه جانبه تردست پیدامی کنند و مبارزات جاری وروزمره خود را با افق های بزرگترمنافع طبقاتی خود درهم می آمیزند.وهمه این ها به مامی آموزند که چطورکارگران جلوی چشمان ما،درمدرسه مبارزه واعتصاب و درمتن حرکت می توانند خود را تدریجا به مثابه یک طبقه بالنده و یک سوژه فرارونده بیافریند وظرفیت ازهم گسیختن زنجیرهای بسته بردست وپای خود را فراهم کنند. البته بخش دیگری ازتوان پایداری واهمیت بردفراکارخانه ای این مبارزه مدیون پتانسیل وابعاد این پروژه سابقا "ملی" است که گره خوردگی آن با سرنوشت هزاران نفر کارگر بهمراه هزاران خانواده وباسرنوشت بیش ازصدهزارنفربطورغیرمستقیم است. وبالأخره تقابل وگلاویزی مستقیم آن درآن ِ واحد با کارفرمائی بنام دولت که استثماراقتصادی و استبداد سیاسی را یکجا وتؤامان به نمایش می گذارد،عامل دیگرارتقاء آگاهی کارگران ازمحدوده های محلی به فرامحلی است.این خصوصیات بهمراه مشکلات برخاسته از بحران ساختاری که این مؤسسه باشدت وحدت زیادی با آن درگیراست، به مبارزات هفت تپه شوروحال و اهمیت ویژه و خاصی را بخشیده است.ازهمین رو بررسی آن به مثابه برشی ازمبارزه طبقه کارگر،همزمان هم بازتاب دهنده بن بست ها وتنگناهای آن است وهم بازتاب دهنده پتانسیل وعناصرگشاینده ورو بجلو ومعطوف به افق های پیش ِرو: ازیکسو با مسائل ومطالباتی با شکل وشمایل مشخص محلی و منطقه ای سروکاردارد و ازسوی دیگر درگوهرخودحامل پاره ای ازمهمترین مطالبات عمومی طبقه بوده ودرتقابل با مسائل وسیاست های کلان اقتصادی قراردارد.مطالباتش چنان با بحران ومصاف دادن با شرایط عمومی تباه کننده، گره خورده است که راه جوئی وپاسخ محلی-مگردرحد مسکنی کوتاه مدت- برایش متصورنیست ونیازمند آرایش نیروی گسترده تری است. به جرأت می توان گفت که میزان موفقیت کارگران هفت تپه درگلاویزشدن با موانع و تنگناهائی که دربرابرشان قدبرافراشته اند،درتحلیل نهائی منوط به آن است که این مبارزه تاچه حد بتواند ازمحدودیت ها و خصلت های محلی وخودویژه گذر کرده و به مثابه تجسم منافع وآمال ومطالبات مبارزه طبقه کارگربرآمد کند.
اینکه کارگران هفت تپه یک تنه درشرایطی چنین دشوار،نردیک به چهارهفته توانسته اند بطوریک چارچه دربرابررژیمی چنین سرکوبگر و دارای ممارست درخاموش کردن جنبش ها،ایستادگی کنند بخودی خود اهمیت این مبارزه وظرفیت های نهفته درآن را به نمایش می گذارد.اما نباید فراموش کنیم که مبارزه علیرغم دست آوردهایش،نمی تواند درهمین نقطه درجا بزند،نه رژیم آرام می نشیند و منتظرِمنفعل رویدادها باقی می ماند و نه کارگران برای همیشه قادربه ایستادن دراین نقطه ودربرابرفشارسنگین رژیم هستند. بنابراین هردوطرف درپی تغییرشرایط وتغییرکفه موازنه بسود خود می باشند. اگرکارگران تنها با تکیه برنیروی محلی وتاکتیک های تاکنونی خود، باهمه اهمیتی که آنها دارند وهم چنان خواهند داشت، به مبارزه معطوف به حفظ وضعیت کنونی وشکننده خود ادامه دهند،بی شک درتوازن قوای مشخص برای تداوم وکسب مطالبات خود،با دشواری های بزرگی روبروخواهند شد.اما اگرصورت مسأله چنین است پس چگونه خواهند توانست باچالش های پیشاروی خود مواجه شوند و برآن ها فائق گردند؟ البته پاسخ آماده وپیشینی برای آن وجودندارد وپاسخ مشخص آن را نیز ازبیرون گود بلکه می توان توسط آزمون خود جنبش ودست اندرکاران دخیل درآن بدست آورد. با این وجود بدون آنکه وارد عرصه مشخص وکم وکیف توانائی ترکیب کردن عوامل گوناگون بقاوپیشروی توسط کارگران هفت تپه بشویم، تا آنجا که به شرایط وفاکتورهای عمومی این سؤال مربوط می شودمی توان گفت این مبارزه برای پیشرفت خود وایجاد موازنه جدید ناگزیرازترکیب پیچیده ای ازعوامل گوناگون نیروهای همسو وهم سنخ موجود ولی پراکنده وغیرفعال محلی و سراسری است. سرنوشتش به این گره خورده است که تاچه اندازه بتواند برای برآمد خود،به مثابه تجسم وتجلی برآمدکارگران، به فاکتورهای زیر درعمل پاسخ مثبت بدهد:
بطورکلی اگربه مبارزات کارگران هفت تپه دقت کنیم این مبارزات وتاکتیک های معطوف به آن را می توانیم درچهارسطح بشرح زیرمشاهده کنیم:
الف-درسطح مؤسسه و امکانات محلی وتاکتیک های معطوف به بسیج نیرودراین حیطه(بسیج خانواده ها و نیزبهره گیری ازفضای شهرمجاورو..همه وهمه درهمین سطح می گنجند).
ب-درسطح پیوند با مؤسسات وکارخانه های هم جواروکارخانه های مشابه وهم سرنوشت درسطح منطقه ونیزمردم مستقردراین نقاط باهدف به میدان آمدن نیروی همبستگی وفعلیت بخشیدن به یک مقاومت گسترده تر.
ج-درسطح پیوند برای جلب حمایت وهمبستگی با سایرکارگران ونیزمردم نقاط دیگر ایران،بویژه موسسات وبخش های کلیدی.معنای چنین همبستگی نه فقط ابراز وارائه حمایت های مادی و معنوی خود به کارگران هفت تپه،بلکه هم چنین درسطوح عالی تر خود شروع مبارزه همزمان برای مطالبات مشابه وفراگیرطبقه کارگر.
د-درسطح پیوند و جلب همبستگی فعال وهرچه گسترده کارگران جهان وجنبش های بین المللی.
البته این واقعیت دارد که تالحظه کنونی اساس مقاومت برپایه بهره گیری درخشان از ظرفیت های خود کارخانه وامکانات حول وحوش محلی استواربوده است.تکیه برچنین ظرفیتی وبکارگرفتن تاکتیک های درخشان، بویژه بسیج پایه توده ای بی شک رمزاصلی تداوم مبارزه تاکنونی است وبدیهی است که حفظ وتقویت آن هم چنان پایه وموتوراصلی پیشروی آن خواهد بود .بااین همه باتوجه به ابعاد بحران وگره خوردگی آن با مطالبات کلان و ماهیت سرکوبگرانه رژیم،ولاجرم نابرابری توازن نیرو،تداوم مبارزه و مهمترازآن دست یابی به هدف های خود نیازمند تمرکزو گسترش حرکت در حلقه های دوم وسوم است. چرا که بدون گسترش دامنه مقاومت وهمبستگی و فعلیت ومادیت بخشیدن به حمایت های معنوی امکان تداوم مقاومت یک تنه دربرابررژیم که علاوه برسرکوب مستقیم فیزیکی به تاکتیک ضدانسانی گرسنگی دادن نیزمتوسل شده ازنقطه نظرادامه کاری و تأمین موازانه نیرو دشوارخواهد بود. والبته کارگران هفت تپه نیزچنانکه ازاطلاعیه ها و فراخوان های آنها پیداست خود بخوبی به اهمیت آن واققند.بااین وجود تلاش متمرکزوهدفمند برای فعال کردن حلقه دوم یعنی کارخانه ها و شرکت های محلی ومردم منطقه بویژه آنها که بیشترین تجانس و تشابه ازنظرمسائل درگیر ونیزامکانات ارتباطی وتأثیرگذاری متقابل را دارند ازاهمیت زیادی برخورداراست. بنابراین درکنارحلقه اول به مثابه پایگاه مقدم و پایه ای مقاومت، فعال کردن حلقه دوم درکوتاه مدت می تواند نقش مهمی درگسترش دامنه مقاومت داشته باشد. والبته درکنارآن تقویت کمی وکیفی ومادی و معنوی حمایت سایربخش های جنبش کارگری ومردمی نیزاز اهمیت زیاد،بویژه دردرازمدت برخوردار است. بی شک درکنارآنها جلب هرچه بیشتر حمایت های جهانی نیز اهمیت خود را دارد.مهم آنست که هیچ کدام ازچهارسطح فوق دربرابرهم نیستند ونقش وتقویت هرکدام می تواند مکمل دیگری بوده و تأثیرمثبتی برروی سطوح دیگرداشته باشد.مهم آن است که فعلیت بخشیدن به این عرصه ها،باتوجه به امکانات بالقوه وبالفعل موجود درآنها،ضرورت نقشه عمومی گذارازنبردهای محلی به نبردهای سراسری را تشکیل می دهد. بی شک چنین رویکردی به همان اندازه که برای کارگران مبارزهفت تپه ضرورت دارد،بهمان اندازه وبیشترازآن برعهده سایرکارگران وبویژه فعالین آگاه کارگری است که درلحظات حساس کنونی برای فعلیت بخشیدن به همبستگی طبقاتی وحمایت فعال ازکارگران هفت تپه همه تلاش های ممکن خود را بکارگیرند. راه هموار وحاضروآماده ای وجود ندارد. تنهابا تلاش های پیگیر ومستمر برای فعلیت بخشیدن به همبستگی درمتن مبارزه جاری راه دیگری برای کارگران وجود ندارد.
دریکی ازآخرین اطلاعیه کارگران هفت تپه دونکته تازه دیده می شود که دارای اهمیت است: نخستین نکته درخواست مشخص آنان ارکارگران نفت و ایران وخودرو و... برای حمایت ازمبارزات کارگران هفت تپه است است.بی شک فراخوان مشخص به مخاطبین مشخص اهمیت خود را دارد و باید باهمه توان صدای آنها را بگوش مخاطبینشان رساند.تأثیرچنین فراخوان هائی حتا اگردرلحظه محسوس نباشند،دردرازمدت مؤثر وآموزنده خواهند بود. ودومین نکته اینکه که کارگران هفت تپه اعلام کرده اند که رأسا آمادگی ادامه تولید واداره کارخانه را دارند، البته بدون آنکه ازقصد خود برای اقدام مشخص سخنی به میان آورند. وچرا که نه؟!بی تردید بعنوان یک راه حل فوری و درواکنش به بحران درجهت منافع کارگران، اندیشیدن به کنترل و اداره یک کارخانه درحال ورشکستگی وغرق دربحران موجودیت، ودرشرایطی که بورژوازی دیگر پاسخگوی وضع معیشتی هزاران کارگرگرسنه نیست ودولت هم قصد تعطیل آن را دارد،دارای اهمیت بوده و می تواند افقی را دربرابرمبارزات کنونی کارگران بگشاید.مگرکارگران درسایرنقاط جهان و یا درکشورخودمان، کم، قابلیت ها و توانائی های خود را درخود مدیریتی و اداره اماکن کاروزندگی،بهنگامی که ضرورت ها وشرایط عینی اقتضاکرده است به نمایش گذاشته اند؟. بی گمان یکی ازچندفاکتور مهم فراهم آمدن چنین شرایطی سنگ اندازی بورژوازی ودولت حامی آن درمقابل کارکنان یک مؤسسه وتهدید به تعطیل آن است.عامل دیگروجود جوهمیاری وهمبستگی دردفاع ازمؤسسه به کنترل کارگران درآمده است.
بدیهی است که تبدیل شدن چنین اندیشه ای به عزم کارگران ومهم ترازآن موفق شدن دراجرا وسپس تداوم آن به فراهم آمدن پیش شرط هایی نیاز دارد تا بتواند درگام های بعدی خود ودربرابرتهاجم رژیم و فشارهای محتمل وسنگین آن، قدرت پایداری داشته باشد.بی شک بهره گیری ازتجربیات مشابه کارگران سایرکشورها نیراهمیت خود را دارد.
2008-05-31-11-03-87
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com

Thursday, May 15, 2008

مبارزه علیه بهره کشی یا برای بهبود بهره وری؟
نگاهی به گفتگوی دوتن ازفعالین سندیکای شرکت واحد وعباس عبدی*
تقی روزبه taghi_roozbeh@yahoo.com
دراین گفتگو تأکید فعالین کارگری اساسا بر"تشکل مستقل کارگری" است، بدون توجه به هدف ضداستثماری آن،وتأکیدعباس عبدی نیزاساسا برشفاف ساختن جهت گیری وماهیت هدف مورد نظرخود است تا تشکل.درنزد او روشن کردن هدف وجهت گیری اهمیت بیشتری نسبت به خود تشکل دارد: وقتی هدف ازمبارزه علیه استثمارسرمایه داری به مبارزه علیه نارسائی های نظام سرمایه ودرشرایط اخص ما علیه پائین بودن بهره وری ونوع ساختاراقتصادی،به مثابه منشأ درجه اول همه مشکلات تقلیل پیداکند،هدفی که اودراین گفتگودنبال می کند،آن گاه شعار تشکل مستقل کارگری امر قابل تحملی می شودوحتا به عنوان نیاز ضروری برای مقابله با پائین بودن بهره وری-بخوانید تشدید نرخ استثمار کارگران- ونیز بعنوان مؤتلفی درمبارزه علیه جناح رقیب،موردتصدیق هم قرارمی گیرد.درواقع جدائی تشکل ازمضمون وهدف های راهبردی همواره زمینه رخنه بورژوازی درمیان کارگران را فراهم آورده است.کارگران اگرازهمان اول بپذیرند که مبارزه آن ها درچهارچوب مبارزه برای بهبوددستمزدوشرایط بردگی کارصورت می گیرد،درواقع بردگی مزدی خود را پذیرفته اند، امری که خود درتحلیل نهائی نشأت گرفته ازتصدیق نظم موجود واز تقسیم جامعه به جامعه مدنی ودولت سیاسی وقراردادن عرصه اقتصاد ومالکیت درزمره قلمروخصوصی وجامعه باصطلاح مدنی است.
ازسوی دیگرچنان که می دانیم مدت هاست که سؤالاتی هم چون معنا وماهیت تشکل های کارگری،رابطه آن با مبارزه ضدسرمایه داری واین که آیا دفاع از شعارتشکل مستقل- بطورعام-فارغ ازماهیت واهدافش واین که درخدمت کدامین هدف وجهت گیری باشد،به تنهائی می تواند تضمین کننده منافع طبقه کارگر باشدیا آن که بدلیل خصلت عام ومسکوت ماندن رابطه اش با هدف می تواند مورد بهره برداری بورژوازی قراربگیرد،ازجمله مسائل وچالش هائی هستند که دربین فعالان کارگری مطرح شده اند وتاکنون نیز هزاران صفحه مطلب حول آن ها به نگارش درآمده است. درکناراین مباحثات،خیره شده به واقعیت مبارزه طبقاتی هم اکنون جاری،گاهی بیش ازده ها مطلب می تواند روشنائی لازم را به بسیاری ازابهامات موجود وکمک به برطرف ساختن آن ها بیافکند.درواقع مبارزه نظری همواره باید بتواند معنا ومبنای وجودی خود را درپهنه مبارزات هم اکنون موجود نشان داده وبیان انکشاف و اوضاع واحوال آن باشد وگرنه هنوزاسیرگرداب بحث های تجریدی و فرقه ای بوده ومباحثات خصلت آئینی واسکولاستیک پیدا خواهندکرد.
نگاه به گفتگوی عباس عبدی با ابراهیم مددی وداود رضوی ازفعالان سندیکائی شرکت واحدازهمین منظریعنی بررسی جایگاه سیاست درمبارزات جاری-طبقاتی ومیزان صحت وسقم خودبسندگی مفاهیم مطرح شده دربالا دارای اهمیت است:
این گفتگوکه توسط دانش آموختگان تحکیم وحدت وبا واسطه گری آن ها ترتیب داده شده است،قبل ازهرچیزپوست اندازی وماهیت عملکرداین تشکل دانشجوئی را درروند تبدیل شدن به تشکل هم طراز با لیبرالیسم به نمایش می گذارد.دراینجا دیگرحتا ادای سوسیال دموکراسی بی رمق ِادعائی ی هم به چشم نمی خورد.وهمین مسأله افشاء هرچه بیشترمواضع این جریان درفازجدید دگردیسی خود به مثابه تسمه نقاله لبیرال ها را درراستای انزوای نئولیبرالیسم وطنی، به مثابه یکی ازعرصه های مهم مبارزه طبقاتی-سیاسی برای نیروهای چپ ومدافعان برپاکردن جامعه عاری ازشکاف واستثمارطبقاتی خاطرنشان می سازد.
دیگرآن که،این گونه تلاش ها ازیکسو نشاندهده اهمیت روزافزون جنبش کارگران و زحمتکشان است که دیگرحتا لیبرال ها نیز نمی توانند آن را نادیده بگیرند وبدیهی است برای کنترل وسمت وسوداد به آن.
سه دیگر آن که گفتگوی عباس عبدی نشان می دهد که او بعنوان نماینده هوشیارلیبرال ها هدف وجهت گیری مشخصی برای قالب گیری جنبش طبقه کارگررا دنبال می کند. آن ها برای نیل به این هدف خود بویژه آن بخش ها وعناصری ازجنبش طبقه کارگر را مطمح نظرخویش قرارمی دهند که حامل زمینه های مناسبی برای اعمال چنین نفوذی هستند.
هدف اصلی عبدی دراین گفتگو،جا انداختن این ایده واهی درمیان کارگران است که گویا علت اصلی همه دشواری ها ومصائب طبقه کارگرقبل ازهرچیزبه نحوه ساخت اقتصادی کشورمربوط می شود که موجب پائین بودن بهره وری ولاجرم منشأ هرگونه فقروفلاکت کارگران است.گوئی که افزایش بهره وری نه به معنای تشدید استثماروشکاف طبقاتی بیشتر بلکه به معنای تخصیص ارزش افزوده جدید به کارگران است!بزعم او افزایش بهره وری،هدف مشترک ومحورهمکاری ومبارزه مشترک کارگران وکارفرمایان را تشکیل می دهد و بهمین دلیل این سؤال کاملااندیشیده شده لیبرال ها را دربرابر ابراهیم مددی قرارمی دهد:
"علت پایین بودن دستمزد را چگونه تحلیل می‌كنید. آیا كارفرما در حال استثمار كارگر است یا این كه خیر. البته بسیاری معتقد به این تحلیل هستند كه ساخت اقتصادی ما موجب بهره‌وری پایین است و این همه‌چیز را پایین می‌آورد.از حقوق كارگر تا سود كارخانه و... تحت تاثیر همین مسئله هستند. به نظر شما كدام یك از این 2 عامل،مسئله مهم‌تری تلقی می‌شود؛دستمزد پایین یا ساخت اقتصاد و نظام بهره‌وری در ایران؟".
مراد عبدی ازنظام بهره وری و ساخت اقتصادی، دولتی بودن اقتصاد، سوبسید ها و بیمه ها،وقانون کاری است که فاقد جاذبه وانگیزه های لازم برای ترغیب کارفرمایان است.
البته اگرادعای داشتن درد ومشکلات مشترک جابیفتد،آنگاه مبارزه مشترک علیه پائین بودن بهره وری مضمون عینی مناسبی برای همکاری طبقاتی-همکاری کارگران با دوشندگان خود فراهم می کند وآن را جایگزین بالندگی مبارزه طبقاتی می کند.روشن است که کرخت کردن حس مبارزه طبقاتی وادغام وآمیختن آن درمطالبات و"مبارزات بورژوازی لیبرال"،هدف اصلی عبدی و بورژوالیبرالهای حامی وی است.
دراین گفتگو متاسفانه ابراهیم مددی وداوودرضوی بجای دفاع ازمنافع طبقه کارگر بدام ریشه یابی های عبدی برای مشکلات کارگری باهدف جایگزین کردن بهبود بهره وری بجای مبارزه طبقاتی علیه نظام سرمایه داری وطبقه بورژوازی می افتند.ازهمین رو دربرابرسؤال عبدی مبنی براین که "اكنون باید پرسید كه استثمار زمینه فشار بیشتر بركارگر را فراهم می‌آورد یا توسعه نیافتگی ساخت اقتصادی و تصمیمات غلط"؟ چنین پاسخ می دهند:
مددی:"البته می‌توان گفت توسعه نیافتگی اقتصادی تاثیر بسیاری روی متضررشدن كارگر می‌گذارد. اگر در شرایط اقتصادی دیگری عمل كنیم شاید شرایط بهتری نیز برای كارگران فراهم شود. به عنوان مثال این مسئله می‌تواند در رابطه با سیاست‌های بانكی تاثیرگذار باشد."
عبدی که به دنبال صراحت بیشتری درپاسخ به سؤال خوداست می پرسد، منظورتان این است كه كارفرما هم متضرر می‌شود؟
مددی: بله. اما عمده فشار همواره روی كارگران است.....
اودرادامه سخن خود،ایجاد تشکل های مستقل را بعنوان اهرم انجام چنین هدفی-جلوگیری ازضررهای ملی- مورد تأکید قرارمی دهد.
عبدی که با دریافت پاسخ فوق گامی به مقصود خود نزدیک ترشده،هم چنان درجستجوی صراحت
یافتن بیشترجهت گیری است:
عبدی: ...در این مسئله كه تشكیلات كارگری می‌تواند جلوی ضرر را بگیرد شكی نیست. اما سؤال من ناظر برامر دیگری بود.مسئله این است كه آیا فعالیت و تشكیلات كارگری در درجه اول علیه كارفرما است یا علیه سیاست‌های غلط اقتصادی. البته بسیاری این 2 را یكی می‌گیرند كه اشتباه است چرا كه می‌بینیم بسیاری از صاحبان صنایع هم به این سیستم اقتصادی معترض هستند. از این رو پاسخ به سؤال من در واقع جهت‌گیری كلی تشكیلات كارگری را نشان می‌دهد...
همانطورکه ملاحظه می کنید این گفتگو نشان می دهد که برای عبدی بیش ازآن که نفس مستقل بودن تشکل دارای اهمیت باشد،هدف آن تشکل دارای اهمیت است.ازنظراواگر مبارزه علیه استثماربه مبارزه علیه سیاست های غلط اقتصادی تغییرجهت بدهد،آنگاه نگرانی ازتشکل مستقل،یعنی آنچه که مددی ورضوی مورد تأکید قرارمی دهند،دیگرنباید امرنگران کننده ای باشد.بهمین دلیل درپی پاسخ به سخنان رضوی مبنی براین که "در تمام دنیا این بحث را پذیرفته‌اند كه یك تشكیلات مستقل كارگری كه بدون دخالت دولت شكل گرفته باشد، می‌تواند به كارفرما نیز كمك كند. به نظر من نبود تشكیلات مستقل نتیجه چنین وضعی است كه امروز دچار آن هستیم" می گوید:
عبدی: شكی نیست كه امروز كارفرما نیز باید متوجه شده باشد كه در نبود تشكیلات مستقل كارگری متضرر می‌شود چون این تشكیلات به دنبال تحقق خواسته‌ها و برنامه‌هایی است كه سطح بهره‌وری را بالا خواهد برد
وقتی گفتگو به این نقطه می رسد،ظاهرا هردوطرف به توافقی مرضی الطرفین نزدیک شده اند:ازیکسو عبدی درکسوت نماینده آگاه لیبرالها،با جلب توافق مخاطب گفتگو حول هدف وجهت گیری تشکلهای کارگری چاشنی خطر چنین تشکلی را بیرون کشیده است و ازسوی دیگرمددی ورضوی به هدف خود مبنی برپذیرش ایجاد "تشکل مستقل" ازدولت رسیده اند. حالامی توان ازفواید آن صحبت کرد ونمونه همبستگی کارگران وکارفرمایان درچین را مورد سرمشق قرارداد:
رضوی: در صورت تحقق این امر و حضور تشكیلات فراگیر و مستقل، كارگر با آگاهی كار می‌كند.(بگذریم ازاین که معلوم نیست آقای رضوی این اطمینان را ازکجا آورده است.چون فراوان دیده شده که کارگران با به کف آوردن سلاح تشکل مستقل آن را دوش بدوش کرده و به شلیک هم پرداخته اند!) اما اكنون مشاهده می‌كنیم كه در بنگاه‌ها و مؤسسات دولتی ما كارگر معتقد است همین كه سر صبح به محل كار خود آمده،خود به خود وظیفه‌ای كه برایش متصور بوده است را انجام داده است.
عبدی: سؤال من در رابطه با این كه مشكل ما در كجاست نیز ناظربر همین بحث بود؛یعنی بیگانگی كارگر با سیستم اقتصادی. البته ممكن است برخی كارگران وضع بهتری به نسبت چین داشته باشند اما آن حس را كه كارگر چینی دارد، كارگر ایرانی ندارد. سرمایه‌داری هم كه حتی سود می‌برد، فاقد چنین حسی است و...
ابراهیم‌مددی: بله. كارگر چینی به‌طور آگاهانه به دستمزد پایین راضی است(بله! رضایت به بردگی طاقت فرسا توسط کارگران چین آنهم بطورآگاهانه وداوطلبانه!).چرا؟چون قصد فتح بازار جهانی را دارد. اگر در ایران هم چنین حسی ایجاد شود یقینا مردم ایران و كارگران ما برای تحقق آن مایه خواهند گذاشت(خوشا به حال آینده کارگران ایران اگرچنین حسی پیداکنند!).سابقه چنین امری هم وجود دارد، مثل 8 سال جنگ با عراق. اما اكنون به دلیل برخی برنامه و سیاست‌های لرزان فاقد چنین حسی هستیم.
*****
براستی آقای مددی و رضوی درجستجوی دست یابی به کدامین حس هستند؟ حس مبارزه طبقه کارگرعلیه نظام استثمار یا یافتن فصل مشترک با بورژوازی باصطلاح بخش خصوصی برای مبارزه جهت اهداف مشترک؟!
***
یک جمع بندی فشرده:
گفتگوی فوق به عنوان برشی ازیک بحث ناظربرمبارزه طبقاتی هم اکنون جاری چه چپز رانشان می دهد؟:
نشان می دهد :
که اولامبارزه برای تشکل یابی را نمیتوان بطورمصنوعی ازمبارزه برای هدف و جهت گیری کلی مبارزه طبقه کارگرجداکرد.وگرنه راه برای رخنه بورژوازی هموارمی گردد.
که ثانیا این مبارزه صرفا درحوزه های خرد و کوچک مطالبات محلی واولیه محبوس نمانده و درابعاد کلان ِ جهت گیری ها هم مطرح است وبهمین دلیل بورژوازی بیکارنه نشسته و درتلاش است تاازهم اکنون مهرخود را براهداف طبقه کارگر وازجمله ماهیت وچهارچوب عملکرد تشکل های آن ها بکوبد.
وثالثا تاچه حد تصورات والقاءآت بورژوازی درمیان بخشهائی ازکارگران وفعالین آنها درونی شده ومی تواند هم چون افساری برای به بند کشیدن مبارزه طبقاتی عمل بکند
ورابعا تاچه اندازه رهاکردن این عرصه ها وواگذارکردن صحنه عمل به بورژوازی توسط فعالین کارگری ونیروهای چپ می تواند میدان را برای تاخت وتاز بورژوازی هموارکند.واین که چگونه مبارزه طبقاتی علیه بورژوازی درهرلحظه آمیزه ای جدانشدنی ازمؤلفه های اقتصادی وسیاسی ونظری است که لازم است دربسترمبارزه جاری همواره مورد توجه قرارگیرد.
2008-05-15-26-02-87

http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com
این گفتگودرسایت کارگری افق روشن وبرخی سایت های دیگردرج گردید.

Tuesday, April 29, 2008

مبارک باد اول ماه مه روزجهانی طبقه کارگر!
یک جمع بندی فشرده ازچالش های کارگری وراه های برون رفت ازآن
Taghi_roozbeh@blogspot.com تقی روزبه

درضرورت گذراز نبردهای موضعی به نبردهای سراسری
درارزیابی ازوضعیت وکم وکیف یک جنبش، شاخص های متعددی وجود دارند که با استناد به آنها می توان مختصات کلی آن را کمابیش به تصویرکشید. درمورد جنبش طبقه کارگرایران می توان شاخص های زیر را درنظرگرفت :
گسترش دامنه تقابل رژیم وطبقه کارگر
آیا نشانه هائی ازورود به مرحله ای تازه در منحنی اعتراضات کارگران مشاهده می شود؟
اکنون بنظرمیرسد که گسترش ابعاد تقابل وتصادم کارگران ورژیم،هم به مثابه یک حکومت سرکوبگر، هم به مثابه یک کارفرمای غول پیکرو مستقیم بسیاری ازموسسات بزرگ، وهم مدافع سرمایه داران وکارفرمایان خصوصی و منفرد- دیگر قابل پرده پوشی نباشد. چرا که درموارد گوناگونی درطی سال های اخیروبویژه درسال گذشته شاهد بوده ایم که تهاجم رژیم به فعالین کارگری ودرگیرشدن با توده های کارگر-وازجمله پرونده سازی و دستگیری های انبوه وزندان کردن های ولوکوتاه مدت - ابعاد تازه ای یافته است. دستگیری های متعدد و مکرر فعالین کارگری و سرشناس، مانند اسانلو و صالحی ... و دستگیری وبازجوئی وپرونده سازی برای هزاران کارگردرطی سالهای اخیر،ازجمله نزدیک به 200 نفراز کارگران کارخانه البرز درهمین روزهای اخیر، ویا چنانکه بخاطرداریم 1200 نفرازکارگران شرکت واحد درگذشته و یا شماری از هفت تپه ... ازسنندج از...ویا اخراج وتعلیق دهها معلم شغل وپرونده سازی وزندانی کردن صدها تن ازآنها و... ازنمونه های تیپیک یورش رژیم هستند.چنین تهاجمی نه فقط درمجموع برقدرمطلق تعداد زندانیان موسوم به سیاسی بسی افزود، بلکه ترکیب اجتماعی آن را نیزدگرگون ساخت وبافت توده ای وکارگری آن را برجسته کرد. درهرحال وجود چنین پدیده ای برشی است ازآن چه درجامعه می گذرد ومعرف ورود کارگران وبطورکلی مزدوحقوق بگیران بیشتری به متن مبارزه برای دفاع ازمطالبات خود است.(چنین پدیده ای بخودی خود هم نشان دهنده ماهیت سیاسی اعتراضات ولوبظاهرصنفی دریک نظام استبدادی را بیان می کند و هم این که ماهیت اعتراضات کارگری تدافعی باشد ویا تهاجمی واین که ظرفیت تحمل رژیم پائین آمده باشد ویا کاسه صبرکارگران لبریزشده باشد، توفیری دراصل مساله یعنی افزایش محسوس تقابل رژیم وکارگران نمی دهد..ضمن آنکه می دانیم اصل روبروشدن ومقابله طبقاتی تجربه مهمی است که به مثابه مکتب مبارزه همواره حامل درسهای گران بها وارزنده ای برای جلوتررفتن است.این مبارزات البته درسکوت وبی خاموشی صورت نگرفته است.بخصوص با اتخاذ تاکتیک های معطوف به اشغال جاده ویا خیابان و رسانه ای کارگران اعتراض، بعضا پژواک گسترده، حتا درسطح جهانی داشته است وهمین بازتاب موجی ازهمبستگی وحمایت را درسطوح گوناگون داخلی وبین المللی برانگیخته است که این حرکات را ازحالت یک حرکت منفرد و منزوی بیرون آورده است. درهرحال مجموعه چنین اعتراضاتی که تنها نمایش دهنده بخشی ازپتانسیل جنبش طبقه کارگری است، تا همین جا حضورسنگین جنبش کارگری را به مثابه یک جنبش فعال و حی و حاضردرصحنه مبارزاتی به نمایش گذاشته است که دیگرکسی نمی تواند آن را نادیده بیانگارد.وقتی سازمان ملل تصمیم می گیرد که سرکوب کارگران وجنبش های مدنی درایران را دردستورکارخود قراربدهد،صرفنظرازنیات ومقاصد قدرت های جهانی-نشان دهنده آن است که دیگرنمی توان نادیده اش گرفت. البته این جنبش هنوزبه میزان لازم توده ای نشده و بخش ها و گردان های گوناگون آن با یکدیگرهم آهنگ وهمراه نشده است،هنوزگسست های مهم وبزرگی وجود دارند که باید برطرف شوند، با این وجود درمقایسه با گذشته،ورود تعداد هرچه بیشتری ازآحاد طبقه به صحنه مبارزه وجرگه فعالین کارگری، این تغییرودگرگونی را بخوبی نشان می دهد. اگر تادیروز مشغله رژیم عمدتا روشنفکران ودانشجویان وزنان .... و بازجوئی ومتهم کردن آنها به هم صدائی با قدرت های بیگانه بود وتلاش می کرد که ازطریق شوهای تلویزیونی آنها را به مثابه گروگان های جنبش بدنام کند،اکنون دارد همین آزمون را درمورد کارگران وفعالین آنها بکارمی گیرد.نگرانی گسترده رژیم درآستانه برگزاری ماه مه امسال و اقدامات گسترده پلیسی و بازدارنده نظیرتهدید فعالین و قرق کردن پیشاپیش اماکن تجمع آنها و... همه وهمه نشان دهنده آنست که براستی مقابله با مبارزه طبقه کارگر به یکی ازدل مشغولی های فزاینده واصلی رژیم تبدیل شده است.اینکه رژیم مجبورمی شود،برای این روزحالت فوق العاده بخود بگیرد تااجازه تکرارنمایشات اعتراضی سال گذشته را ندهد،واینکه مقابله با کارگران به دغدغه عمده رژیم وسازمان اطلاعات امنیت رژیم تبدیل شده است،همه وهمه نشاندهنده همان واقعیت مطرح شده درمحور نخستین شاخص است:پس افزایش قدرمطلق کمیت معترضین وحضورهرچه بیشتری ازکارگران درمیدان اعتراضات ونیزپیوستگی و تداوم مبارزه،مثلا اعتصابات متوالی درمؤسسه بزرگی هم چون نیشکرهفت تپه (درمقایسه با وفقه هائی که معمولا درگذشته درمیان مبارزات بوجود می آمد)،آنهم درشرایط تشدید جوسرکوب وتهدید، حاکی ازپیدایش روحیه جدید مبارزاتی است.
چنین تغییری نشان دهنده خروج تدریجی ازلاک دفاعی صرف و ورود به مرحله انتقالی است که خود می تواند مقدمه ورود به مرحله بعدی باشد.درمرحله گذار گرچه هنوزنشانه ها و بقایای دوره دفاعی وجود دارند، امادرکنار وبه موازات آن شاهد جوانه زدن مرحله بعدی نیزهستیم..شکل گیری چنین تمایزدوگانه ای درمبارزات کارگران،آن بسترعینی است که درروند تکوین خود می تواند این جنبش را وارد فازشکوفای بعدی خود بکند.اگراین واقعیت را درکنارتحول بخش های دیگری ازجنبش مزدوحقوق بگیران هم چون معلمان و یا سایرجنبش های اجتماعی مانند زنان ودانشجویان و ...قراردهیم وجود این مرحله انتقالی با وضوح بیشتری نمایان می گردد.
شاخص دوم را درعنصرکیفیت یعنی درافزایش نسبی میزان همبستگی وحمایت،سیاسی،وبعضا مالی وعملی کارگران ازیکدیگرو نیزازسوی سایرجنبش ها مشاهده کرد.صدوراطلاعیه های گوناگون حمایتی،دادن برخی شعارهای معطوف به همبستگی درمتن اعتراضات این جنبش ها، ونیزرشد پاره ای هماهنگی های عملی درطی سال گذشته نشان دهنده جوانه زدن نهال همبستگی است. وجود چنین پدیده ای بویژه درمورد کارگران شرک واحد و هفت تپه ودرمیان بخشی ازکارگران خودروسازی و تشکل بیکاران و...ودرمورد حمایت ازفعالین کارگری زندانی شده هم چون محمود صالحی ومنصور اسانلو و ...بخوبی مشهود بود.
اشاعه ضرورت تشکل یابی مستقل کارگران ورشد تلاش های معطوف به آن، درمیان آحاد طبقه،گرایش روبه رشدی برای پیوند وتقویت همبستگی با جنبش هاوتشکل های کارگری درسطح جهان،وبه موازات آن انزوای هرچه بیشترتشکل های وابسته به رژیم، گوشه دیگری ازهمین رشدمربوط به کیفیت یعنی فاکتور همبستگی و سازمان یابی را نشان می دهد. ضمن آنکه پیدایش کمیته ها وتجمعات گوناگون فعالین کارگری درطی سالهای اخیر نیزبه نوبه خود گوشه ای ازهمین پوست اندازی طبقه ازبی شکلی وپراکندگی بسوی سازمان یابی و اتحاد صفوف طبقاتی را به نمایش می گذارد.
وبالأخره باید به شاخص سوم یعنی به تغییرات درحال وقوع ِ معطوف به مضمون ومطالبات اشاره کنیم:
برخلاف شکل مبارزه که درموارد متعددی حامل اشکال تعرضی هم چون بستن جاده وگروگان گیری وآتش زدن لاستیک ...بوده است،اما درحوزه مطالباتی معمولا شاهد مطالبات دفاعی که بیان گردفاع مطلق دربرابرتعرض مطلق رژیم نسبت به تعویق دستمزدها واخراج ها،تهدید به تعطیل کارخانه هاو...وشرایطی که منجربه بازتولید روحیه مبارزه انفرادی که همواره بخشی ازتاکتیک تفرقه افکنی بورژوازی ورژیم را تشکیل می داده است،بودیم. بی شک چنین پدیده ای خصلت نمای یک دوره مبارزه را تشکیل می داد والبته هنوزهم بدرجاتی تشکیل می دهد. با این وجود نشانه هائی ازظاهرشدن پیوند بین مطالبات محلی ومطالبات کلان دیده می شود.چنین روند درحال نضج حاصل الف- یک دورتجربه نافرجام وبی حاصل مبارزات پراکنده ومنفرد دربخش های گوناگون کارگری بود. ب- ابعاد بحران اقتصادی،چنان است که هیچ دستاوردکوچکی،اگرهم بدست آمدنی باشد، پایدارنمانده وبسرعت دود شده وبه هوامی رود.بطوری که پاسخ گوی هیچ دردو مشکلی نبوده و نیست.حتا درحد یک ُمسکن(مانند افزایش صوری 20 درصد حقوق های حداقل دربرابرتورم گسترده بالای آن). ج-رژیم بیش ازپیش شمشیرداموکلس اخراج وبستن کارخانه را-درکنارسرکوب مستقیم-بربالای سرکارگران نگهداشته است تا کارگربه تب وبدترازتب،راضی بماند. چنین وضعیتی درکنارافت شتابان سطح زندگی و مدّ شتابان فقر،مدّغرق کننده،جزگزینش یکی ازدوراهی ِ یا سقوط به غرقاب نابودی و یا حرکت به جلوبرای آزادکردن نیروی مشترک حول مطالبات مشترک را دربرابرخودنمی یابد.معنای چنین دوراهی دریک کلام یعنی یا گذربه نبردهای کلان وسراسری ویا بزیرآب رفتن و تباه شدن است. البته چنین دوراهی هنوز به یکسان و بصورت همه گیر،فهم نشده و اینجا و آنجا با امید به نجات ازطریق مبارزه منفرد ونبردموضعی ونیز تفرقه افکنی های رژیم وکارفرمایان ویا هنوزجان سختی فرقه گرائی به حیات خویش ادامه می دهد.بااین وجود ناکامی این تجربه ها وتشدید وخامت عمومی،با دوقطبی کردن اوضاع بسرعت این گزینش را-آنهم باشتاب- دربرابرهمه قرارمی دهد. هم اکنون نیزما بدرجاتی شاهد ترکیب وگره خوردگی مطالبات وخواست های موضعی با خواستهای کلان هم چون به چالش کشیدن سیاست های کلان اقتصادی ازجمله خصوصی سازی ویا سیاست های وارداتی و فساد ومافیا درسطح کلان،ومخاطب قراردادن ومحکوم ساختن دولت ووزراء و...هستیم.کارگران درهرگامی برای احقاق خود،نه فقط کارفرمای مشخص و منفرد،بلکه کل هیولای رژیم را دربرابرخودمی بینند.وهمین مساله پیوند با مطالبات حتا اخص را با مطالبات کلان،با استبداد، وباسیاست های اقتصادی کلان و نئولیبرالیستی روبروساخته است.این که درشرایط سرکوب شدید،معمولا خواست های کلان وسیاسی پشت مطالبات صنفی سنگرمی گیرند،مطالباتی که به محض مستعدشدن فضابلافاصله جهش واربه طرح مستقیم مبارزت کلان گذرمی کنند، نباید فعالین را درارزیابی ماهیت مطالبات ونادیده گرفتن پیوند لاینفک مطالبات جاری وصنفی با مطالبات کلان دچاراشتباه محاسبه کند. این نیزکاملا قابل فهم است که کارگران درمحیط های مشخص کاری بدلیل اجتناب ازآسیب پذیری درشرایطی که هنوزتوان نیروبه سودآنان بهم نخورده است،به سنگربندی درپشت مطالبات صنفی می پردازند. اما همین کارگران به عنوان شهروندان درکارزارتحریم گسترده رژیم شرکت می کنند و هرجا که فرصت ابرازوجود داشته باشند رژیم را تنها می گذارند. با این همه نگاهی به بیانیه ها وشعارهای کارگران ومعلمان ودانشجویان و....همه همه بدرجات روزافزونی ترکیب مطالبات موردی و کلان را به نمایش می گذارند.
****
البته ادعای ورود گام بگام جنبش به مرحله ترکیب نبردهای موضعی وکلان به پیشگوئی و آرزوشباهت پیدامی کرد،اگرکه هرآینه بسترعینی و پیش شرط های آن فراهم نشده بود.یعنی بدون شنیده شدن کوس رسوائی شکست رژیم دردوعرصه" دموکراسی واصلاحات سیاسی، و نان وعدالت" . چنین فراشدی به معنای درهم شکستن دوسد بزرگ وبهم پیوستن تدریجی دو طغیان بزرگ(می توانید نام آن را سیلاب بگذارید)، دوشط خروشان و فراهم آمدن بسترمشترک وبزرگی است که رژیم همواره درجدائی اشان ودرتقابل هم قراردادنشان-نان دربرابر آزادی- حول آنها به مانوروتوهم پراکنی پرداخته و تلاش می کرده است که بدین وسیله آرایش صفوف جنبش مقاومت را بهم بریزد.
اکنون باشکست کامل درهردوعرصه وعده "آزادی ومردم سالاری"و آوردن پول نفت به سرسفره ها،رژیم مانده است با تنها اهرمش که همانا سرکوب وسرکوب بیشتر است. همه تلاش او برآن است تا با ایجاد ترس واستفاده ازاهرم زندان و گروگان گیری مالی(وثیقه) وپرونده سازی وبرافراشتن شمشیر دستگیری برسرهرفعال ومعترض،وبا برخ کشیدن لحظه به لحظه مأمورین اطلاعاتی برای تک تک کارگران،نفس ها را درسینه حبس کند.با این همه دراین تنها عرصه هم دست رژیم بی حد ومرزبازنیست.کاربرد سرکوب هم قانون بندی خود را دارد و هم چون داروئی است که اگرازحد معین ومجاز بیشترتجویزشود، می تواند به ضد خود تبدیل شود.مترسک تامادامی مؤثراست که کسی پی به مترسک بودنش نبرده باشد.یعنی همان سخن معروف که بر"سرنیزه" می توان تکیه کرد اما برسرِنیزه نمی توان نشست!
وقتی ازچنین روندی انتقالی وشرایط مساعد برای فرارفتن ازنبردهای موضعی به نبردهای سراسری سخن می گوئیم،بی شک کوشندگان وفعالین کارگری آگاه با درنظرگرفتن بسترمساعد وعینی چنین روندی وبا عنایت به قواعد بالندگی آن،می توانند بعنوان یکی ازعوامل میانجی جنبش،نقش مهم ودرخوری را دربالغ کردن این شرایط،ازجمله فراگیرکردن یک خواست بالقوه فراگیروداغ وبسیج کننده(مثلا خواست حداقل حقوق 600 هزارتومان ویا دستمزدمعادل تورم و..)، پراکندن ایده اعتصاب(اعتراض) سراسری حول آن، جلب حمایت قبلی کارگران مؤسسات مهم و نقش آفرین و…. به عمل آورند.بی تردید،چنین کاری درشرایط سرکوب امرسهل وآسانی نیست وخود فعالین حاضردرصحنه بهترازهرکسی می توانند میزان عملی بودن یا نبودن آن را تعیین کنند.اما همانطورکه گفته شد،این شتاب وخامت اوضاع وگرانی وتشدید بی اندازه شکاف های طبقاتی واجتماعی است که اندازه وشتاب گام های ما را تعیین می کند ودرچنین شرایطی بسنده کردن به اقدامات "میکرو" ومربوط به شرایط عادی،به شیوه آسیاب به نوبت،کارسازنیست.برعکس پیشبرد مطالباتی هم چون تشکل های مستقل وظهورهمبستگی سراسری ومقابله با تورم،مقابله بااعلام ورشکستگی، مقابله با میزان خط فقراعلام شده وحتا انکارضرورت چنین خطی،مقابله با سیاست های خانه خراب کن رژیم وتأمین مواد اولیه برای کارخانجات درحال تعطیل وبحرانی،مقابله با خصوصی سازی،مقابله با تعویق پرداخت دستمزدها وده ها مطالبه کمابیش فراگیر وکلان هم اکنون موجود(با شعارخواست مشترک،اقدام مشترک)، درمتن چنین گام هائی است که جنبش می تواند یک شبه ره صدساله برود.والبته عطف به نبردهای بزرگ،هرگزبه معنی تازاندن به جلو بدون درنظرگرفتن زمینه مساعد عینی، غفلت ازپوشش های لازم و به آب وآتش زدن فعالین وپیشروان کارگری…نیست. برعکس درگام نخست هدف توده ای کردن مقاومت است وایجاد فضای تزلزل و رعب متقابل برای دشمن و سست کردن اهرم سرکوب، تاراه پیشروی های بعدی گشوده شود.
باین ترتیب سه شاخص اصلی، یعنی افزایش قدرمطلق تعداد کارگران شرکت کننده در اعتراضات که گویای رشدنسبی روحیه مبارزاتی وهزینه پذیری است، رشد نسبی همبستگی وتشکل یابی، وبالأخره بدرجاتی پیوند مطالبات ومبارزات موضعی با مبارزات و مطالبات کلان ومشترک، درمجموع خود نشاندهنده واقعیت دوره انتقالی کارگران ازحالت دفاعی صرف به حالت تعرضی و آمیزه ای ازهردواست. با این همه راه هموارنبوده و آکنده از چالش های نفس گیر وخوان های گوناگون است. بیش ازهمه ازدوچالش مهم می توان نام برد:نخست، اهرم سرکوب(چه بصورت قهروسرکوب مستقیم وچه بصورت قهروسرکوب غیرمستقیم نظیر اخراج ها وتعطیلی مؤسسات).چالش فوق مستقیما ازسوی رژیم منشأمی گیرد.چالش دوم را می توان بحران بلوغ نامید و متعلق به تنش ها ی درونی جنبش است.
درمورد بحران اخیر،می توان ازجمله به چندموردزیراشاره کرد:
-نوع وماهیت تشکل های توده ای طبقه کارگر وچالش هائی که حول آن شکل گرفته است
-چگونگی پیوند "فعالین کارگری" با مبارزات توده ای وبدنه کارگری
رابطه حزب وتشکل های توده ای
ماهیت مطالبات کارگری وچگونگی پیوند مطالبات صنفی و سیاسی درشرایط استبدادی وهم چنین پیوند فعالیت علنی و مخفی و....
*****
چگونه می توان بربحران بلوغ فائق آمد ودوره گذاررا با موفقیت طی کرد؟
1-قبل ازهرچیزباید ازدوقطبی کردن وتقابل قراردادن مصنوعی مبارزه برای مسائل جاری وفوری ومبارزه علیه نظام سرمایه داری و علیه نظام کارمزدی اجتناب کرد.بی تردید درنظام سرمایه داری هم مبارزه برای دستمزد وبهبود شرایط زندگی اهمیت داشته وهم مبارزه علیه نظام مزدی وبقول انگلس علیه نکبت اصلی. مهم آنست که علیرغم تمایزنسبی بین آنها، دیوارچینی بینشان وجود ندارد.
2-تأکید برمبارزات جای به مثابه نقطه عزیمت.مبارزه طبقاتی بصورت یک فرایند است و ازمطالبات بی واسط وهم اکنون شروع شده وتعمیق پیدامی کند. مهم است بدانیم که این مبارزه علیه نظام سرمایه داری دربسترمبارزه جاری ونیازهای بیواسطه شروع می شود ومتناسب با تجربه و آزمون توده ها و وبه موازات توانائی آنها به سطح سازمان یابی به مثابه یک طبقه ارتقاء پیدامی کند. بنابراین کانونی کردن مطالبات جاری وفراروی ازآن به مثابه دوروی یک فرایند محسوب می شوند.وکارگران درآزمون تغییرشرایط زیستی ومبارزه برای تأمین نیازهای فوری واولیه خود، خویشتن را نیزمی آفرینند وراه عبورازتاروپود های بهم تنیده شده نظام طبقاتی را می گشایند. وقتی ازاعتصاب و مبارزات دسته جمعی حول خواستهای فوری به مثابه مکتب مبارزه طبقاتی نام برده می شود،دقیقا ناظربرفراروی ازوضعیت جاری وظرفیت خود دگرگون سازی کارگران درمیدان مبارزه است.
دریک کلام، همانطورکه مطالبات معطوف به نفی سیستم را باید به مثابه نتیجه مبارزه دانست وازپیش شرط قراردادن آن به مثابه نقطه شروع حرکت اجتناب ورزید،بهمان اندازه باید از جداکردن مصنوعی عرصه مبارزه برای دستمزد(بهبود درشرایط بردگی ) ازمبارزه علیه کلیت سیستم ولاجرم ازجداکردن مبارزه اقتصادی وسیاسی ونظری ازیکدیگر اجتناب ورزید.مبارزه ای که علیرغم تمایزشان سه وجه گوناگون یک واقعیت-مبارزه طبقاتی- را تشکیل می دهند وبه مثابه سه وجه مکمل وهم طرازمبارزه طبقاتی دربسترمبارزات هم اکنون موجود جاری اند.اگراولی موجب رویکرد سکتاریستی(وفرقه ای) به جنبش می شود،دومی راه رفرمیسم وادغام درنظام سرمایه را هموارمی کند.
3-تأکید برخصلت والزامات حرکت جنبشی،سازماندهی افقی،واحترازازافتادن به دامچاله مباحثات اساسنامه ای(صرفنظرازآن چه که برای پوشش دادن به فعالیت علنی لازم است) وایدئولوژیک و"برنامه های حزبی" وایجاد تشکل های دستوری وازبالا برای جنبش توده ای .نباید فراموش کرد که مساله اصلی،نه اسم وعنوان تشکل ولاجرم ایجاد قطب بندی های کاذب حول عناوین واسامی، بلکه تأکید برمحتوای تشکل ها به مثابه ظرفی برای جاری شدن مبارزه طبقاتی هم اکنون موجوداست که مستلزم نقش آفرینی بدنه ودمکراسی فعال وازپائین، بهمراه مقابله با بوروکراسی وساختارسلسه مراتبی است.
4-تأکید برپیوند هرچه بیشتر بین فعالین وبدنه جنبش .هدف،آنگونه که درمانیفست دربخش مربوط به نسبت کمونیست ها باپرولترها آمده، تبدیل شدن فعالین آگاه وپیشروکارگری به بخش ارگانیگ واندام وارطبقه است:"آنان منافعی جدا ازمنافع کل پرولتاریا ندارند.آنها هیج حزب خاصی دربرابردیگر احزاب کارگری نیستند.آنها همواره منافع مجموعه جنبش ومنافع پرولترهای همه ملت ها را برجسته کرده ونمایندگی می کنند".هدف فوری کمونیست ها،هدفی بی بروبرگرد،ودرهرشرایطی مبارزه برای سازمان یابی پرولتاریا به یک طبقه است.بی شک چنین کارکردی مطلقا دربرابرکارکرد فرقه هائی قراردارد که عملکردتیپک اشان تفرقه افکنی دربرابرتبدیل شدن پرولتاریا به یک طبقه برای خود،ازطریق"قراردادن کشف وشهودخودشان به جای عملکرد اجتماعی وقراردادن یک سازمان اجتماعی من درآوردی بجای تشکل تدریجی پرولتاریاست".خود بورژوازی ورژیم به حدکافی برای تفرقه کارگران برنامه ریزی می کند و نقش اصلی فعالین طبقه درخنثی کردن آن است.نگاه کمونیست ها به طبقه کارگر به مثابه یک طبقه حامل اکثریت بزرگ با بخش ها وخودویژگی ها وحتا دارای منافع اخص و گوناگون،درعین داشتن منفعت وموقعیت عام ومشترک که همانا زندگی ازطریق کارومزدخود واستثمارشدن بوسیله بورژوازی،ولاجرم مبارزه به مثابه یک طبقه دربرابر طبقه بورژوازی، ودریک کلام یک طبقه بزرگ ومتکثروپلورالیستی است.درنظرگرفتن اصل تعددتشکل ها،ودست کشیدن ازتمامیت گرائی سنگرگرفته درپشت ادعای "مارکسیستی" ِیک حزب واحد و یک تشکل واحد، یکی ازنتایج نگرش دموکراتیک وغیرتمامیت خواهانه وغیرایدئولوژیک به مارکسیسم است.
5-تقویت هرچه بیشترپیوند متقابل باجنبش های اجتماعی دیگر،هم درسطح کشوری وهم درسطح جهانی باجنبش های کارگری وجنبش های اجتماعی وضدسرمایه داری(نباید ضرورت پیوند باجنبش های اجتماعی وطبقاتی مدافع ساختن جهانی دیگر را، جایگزین پیوند با نهادهای بوروکراتیک ورسمی همسازبا جهان موجودوامپریالیستی-البته بدون آن که بخواهیم پیوند وتعامل با آنها را بطورمطلق نفی کنیم- کرد). مهم آنست که بدانیم که پیوند های انترناسیونالیستی ودرجهت مبارزه مشترک برای ساختن جهان دیگر ازاولویت استراتژیک وغیرقابل قیاس برخورداراست.
6-اشتراک عمل بین گرایش ها و جریان ها گوناگون حول مطالبات جنبش کارگری وجاری کردن بحث ودیالوگ غیرخصمانه حول اختلافات وبرای حل و یا شفاف ترشدن آنها. مهم آنست که هیچ گرایشی خود را معادل جنبش طبقه کارگرونماینده تام الاختیار آن نداند وبداند که درنظرگرفتن واقعیت پلورالیستی جنبش،ازجمله درعرصه نظری ونیز نوع تشکل یابی یک شرط لازم وحیاتی برای نقش آفرینی پرولتاریا به مثابه یک طبقه است.والبته همانطورکه گفته شد،پذیرش پلورالیسم به معنی دست کشیدن ازمبارزه نظری-سیاسی و نفی حقانیت نظرخودوتلاش برای اشاعه وفراگیرکردن آن نیست.مهم آنست که این کار را بقیمت مثله کردن جنبش وبه قیمت تکه تکه کردن طبقه کارگر پیش نبریم.مهم آنست که بدانیم هیچ اصولی نمی تواندبالاترازاصل تبدیل شدن پرولتاریا به یک طبقه فرارونده و"برای خود"(وازجمله نفی خود وتقسیم جامعه انسانی به تقسیم طبقاتی)، دربسترمبارزه وتجربه زنده خود طبقه وبدست خود، بشود.بقیه مسائل و"پرنسیپ ها" باید درذیل این اصل مادر جای بگیرند وجایگاه واهمیت وضرورت خود را دررابطه با آن تبیین کنند.اگرحول مساله ای-هرچند مهم ودرجای خوداصولی-نقدا اجماع وتوافق عمومی وجود ندارد،بجای پرنسیپی کردن آن -لااقل بصورت زودرس- وپیش شرط هرگونه اقدام واتحادعمل مشترک قراردادن آن ولاجرم تکه تکه کردن صفوف هم اکنون بقدرکافی پراکنده کارگران، می توان آن ازقراردادن آن به عنوان مبنای اتحاد عمل گرایشات گوناگون-تااطلاع ثانوی وتاهنگامی که هنوز قادربه ایجاد اجماع حول آن نشده ایم-اجتناب کرد وموضع گیری حول آن را بازگذاشت و به مبارزه نظری پیرامون آن پرداخت، تاشرایط برای پذیرفته شدنش واقناع عمومی فراهم شود.
نباید فراموش کنیم که اصل تلاش برای سازمان یابی پرولتاریا به عنوان یک طبقه فرارونده، وخودرهان وخودگردان، به مثابه اصل مادر وزاینده اصول دیگر،وظیفه مبارزه علیه تفرقه وپراکندگی-منشأاصلی اقتدارسرمایه- را بعنوان مهمترین وظیفه دربرابر هرکمونیست وهرمدافع طبقه قرارمی دهد. وباتوجه به این که کارگران تنها درجریان مبارزه برای مطالبات عاجل وبرای تغییرشرایط زندگی خود قادربه تغییرخود و تبدیل شدن به سوژه ای درانطباق با اصل فوق می شوند، آئینی کردن آن و تبدیل کردنش به ایدئولوژی وسپس پیش شرط قراردادن آن،درحکم نقض گوهر اصل فوق وپراکنده کردن صفوف پرولتاریا خواهدبود.
******
درکتب وروایات مذهبی آمده است که وقتی ستمکشی – تاچه برسد به کارگری که تولید کننده جان ِهستی وزندگی است - شلاق می خورد عرش خدایان بلرزه می افتد.شلاق زدن برگرده کارگران، به جرم برگزاری مراسم مستقل روزجهانی کارگر ومبارزه برای مطالبات اولیه خود،بی شک ازآن نوع جنایت ها است که عرش خدایان آسمانی را به لرزه می افکند. بدین سان جمهوری اسلامی درشرایطی که جاپایش برروی زمین بیش ازهرزمانی سست ترمی شود، اگرحمایت خدایان آسمان را نیزازدست بدهد،خود را بیش ازپیش درمحاصره "بردگان شورشی" و"بندگان عاصی به ولایت" خواهد یافت. گرچه رژیم به مقتضای خوی کژدمی اش، همواره تعرض وتجاوز را شروع کرده است وبخیال خود داردمی تازد وراه های انقلاب را یکی پس ازدیگری کورمی کند.اما هم چون همه مستبدان سرمست وکوته بین تاریخ وبدترازبسیاری ازآنان،غافل ازآن است که الزاما هرشروع کننده ای پایان دهنده نیست و پایانش می دهند.
2008-04-29-10-02-87http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com/

Thursday, April 17, 2008


ملت برگزیده ورؤیاهای یک جوجه فاشیست!

تقی روزبه taghi_roozbeh@yahoo.com

اخیرا احمدی نژاد، دراستان خراسان سخنانی برزبان راند که آشکارا نشان دهنده قرابتِ تراوشات او با اندیشه های فاشیستی بود. اودرطی این سخنان "ملت ایران" را دارای دومأموریت بزرگ تاریخی ومکمل هم دانست که عبارتنداز ساختن ایران مقتدرواسلامی ونیزتغییرمدیریت جهان برپایه یک مدیریت الهی!
البته اصل وجود چنین مالیخولیائی درجمهوری اسلامی تازگی ندارد.اما نحوه،زمان وشدت بروزچنین تراوشاتی درمقاطع مختلف متفاوت است
بکارگیری مفاهیمی هم چون رسالت ومأموریت تاریخی-جهانی،ملت برگزیده وپیشتاز ومنجی ودعوت کننده به عزت خدائی،درکنارگسترش اقتدارهسته ای و تأکید برضرورت فرهنگ ایثار وشهادت،واین که باید به خوبی این دومأموریت را انجام بدهیم ... به روشنی ازاین که درذهن این جوجه فاشیست چه می گذرد پرده می دارد.
علاوه براین، درنگ برروی چندنکته دیگر نهفته درسخنان احمدی نژاد نیزحائزاهمیت است:
اول آن که، نباید فراموش کرد که او این سخنان را نه دردوره طلیعه فاشیسم اسلامی بلکه دردوره افول آن برزبان می آورد. یعنی پس از30 سال تلاش وناکامامی و شکست.تلاشی که اکنون نظام جمهوری اسلامی را دربرابرنسل سوم خویش قرارداده است.بهمین دلیل نه برخاسته ازموقعیت تثبیت شده آن، بلکه برآمده از موقعیت متزلزل آن وبرای نجات ازآن است. باین ترتیب ما شاهد دوپینکی تازه در پیکراین دونده فرسوده هستیم.
دوم آن که، اودراین سخنان خود تصدیق می کند که بدون تغییرمدیریت جهان،امکان ساختن ایران اسلامی وجود ندارد.وبهمین خاطر با توسل به فرافکنی واحاله ادعای ساختن ایران اسلامی به آینده ای نامعلوم وناکجاآبادی بنام "تأمین مدیریت الهی" برجهان، نه فقط دلیل ناکامی 30 سال گذشته نظام را برمی شمرد ،بلکه دلیل ناکامی های آینده را نیزبرمی شمرد.
سوم آن که،اگرهرآینه فقط یک مأموریت ویژه-مأموریت اصلی- برای احمدی نژاد قائل باشیم،همانا به پایان رساندن سرکوب "ملتی(همه ملل واقوام ایرانی)" است که او ازرسالت جهانی آن دم می زند.سرکوب کارگران ومعلمان،زنان و دانشجویان،روشنفکران و فرهنگ مقاومت؛ودریک کلام "آبادکردن بیشترزندان ها وقبرستان ها" وبرافراشتن درفش وشکنجه و پرونده سازی برای هرشهروند ناراضی، بخوبی وجود این مأموریت ویژه را به اثبات می رساند. بنابراین به آسمان بردن شعار"ملت مقتدرایران" هدفی جزقربانی کردن آن برروی زمین ندارد.
واگرخواسته باشیم ازمأموریت دوم وی سخن به میان آوریم، آن نیز،جزتلاش بی وقفه وتحریک آمیزوی برای واقعیت بخشیدن به خطرتصادم وجنگ ویا تحریم وتشدید فشارهای بین المللی چیزدیگری نیست.
چهارم آن که،معلوم می شود مذهب وناسیونالیسم،مانندهمیشه،ابزارهائی هستند برای تحکیم و بقاء ثروت و قدرت مصادره شده.اگردرگذشته بخاری ازدیگ برمی خاست ولاجرم ُسس مذهب زیادتربود،اکنون که این دیگ به سردی گرائیده،توسل به ناسیونالیسم ملت برگزیده،می تواند رنگ وبوی بیشتری بگیرد. واین البته با یکی ازمشخصات دگردیسی جمهوری اسلامی درفازانحطاط وگندیدگی تطابق دارد.
اما درمورد دوپینک ناشی از تززیق درآمدهای ارزی نفت وسودای تکمیل چرخه هسته ای چه می توان گفت؟اولاباید گفت که تزریق ماده دوپینک کننده درکالبدیک دونده فرسوده،نمی تواندازاویک دونده تازه نفس به وجود بیاورد و ثانیا هردوپینکی پس ازگذشت زمان مفید وکوتاه،خاصیت اولیه خود را ازدست داده وبدترازآن تزریق دائمی اش موجب بروز نارسائی های جدیدتری می شود. اگرپول نفت وتسلیحات هسته ای می توانست رژیمی را نجات دهد،قبل ازهرکس رژیم شاه و نیزبلوک نیرومند و مقتدرشرق را نجات می داد. ولی شاهدبودیم که خود این عوامل بجای یارشاطر،بارخاطرشدند، ووقتی زمان فروپاشی نردیک شد،برشتاب آن افزودند.
افزایش تصاعدی میزان نقدینگی وشکاف طبقاتی وتورم،برداشتن سد گمرگی وسرازیرشدن سیل واردات، نابودی نهادها و مؤسسات تولیدی موجود، بهم ریختن ساختارهای نظم کنونی سرمایه بدون آن که بتوان متناسب با آن جایگزین قابل قبولی فراهم ساخت،وبالأخره برانگیختن انتظارات برآورده نشدنی، ازپی آمدهای این نوع دوپینک کردن هاست.
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com


2008-04-17-22-01-87

Friday, April 11, 2008

درپاسخ به دوپرسش نشریه برابری پیرامون رابطه ایران آمریکا و روندبحران هسته ای
سؤال نخست
:
بنظرشمادرصورت عادی شدن روابط بین ایران و آمریکا چه اتفاقاتی درخاورمیانه رخ می دهد و اصولاجمهوری اسلامی چه نفشی را درمنطقه بازی خواهد کرد!
بفرض عادی شدن روابط،چنین رویدادی بی شک باتوجه به اهمیت ژؤاستراتژیک ایران و نیزنفوذ معین نظام حاکم برایران درصحنه سیاسی منطقه، بویژه درعراق،لبنان وفلسطین و... ونیزروندکانونی شدن مناقشات رژیم ایران و دولت اسرائیل، می تواند بسهم خود تأثیرات مهمی درصف آرائی ها وکنترل نسبی دامنه بحران بگذارد. اما درابعاد این تأثیرات نباید مبالغه کرد. چرا که اولا قدرت های امپریالیستی ودررأس آنها دولت آمریکا خود را ارباب جهان و منطقه می دانند ودارای منافع حیاتی وپایداری درآنجا هستند که دنبال کردن آنها تحت هرشراطی اولویت نخست آنان را تشکیل می دهد و همین سیاست هاست که مولد اصلی بحران هستند.بهمین دلیل تقلیل بحران و تنازعات منطقه به دوقطب ایران وآمریکا نادرست است.درحقیقت تضاد عمده بین امیال وهدف های امپریالیستی و منافع مردم منطقه است که جمهوری اسلامی بطوراخص و جنبش اسلام بنیادگرا بطوراعم باسوارشدن برامواج نارضایتی آن، وازجمله بهره گیری از سیاست های تجاوزطلبانه اسرائیل نسبت به فلسطینی ها و مردم منطقه است که می توانند بهره بهرداری کرده وعرض اندام کنند. بدیهی است که حتا باکنارکشیدن فرضی رژیم ازاین منازعات، صرفنظرازافت وخیزهای حتا مهم مقطعی اصل بحران هم چنان تداوم خواهد داشت.
اما ،همانطورکه درمتن پرسش نیز مشهوداست،سوال فوق بایک اگربزرگ همراه است.واین به معنی آنست که تحقق این سناریوبه نوبه خودنیازمند تحقق دوپیش شرط است:یکی تغییرکلی سیاست خارجی تاکنونی رژیم جمهوری اسلامی ودیگری تغییرسیاست های حاکم برکاخ سفید بخصوص سیاست های نئوکان ها دربرخورد با جمهوری اسلامی. بنابراین برای آنکه بتوان به سوال فوق درزمینه واقعی ونه تجریدی پاسخ داد لازم است آن را درپرتو درجه تحقق این پیش شرط هامورد بررسی قرارداد.
بنظرمیرسد درمقایسه با گذشته درهردوسوی این معادله علائمی ازپیدایش رویکردها و روندهای تازه مشهوداست.یعنی درسوی آمریکا که قطب تعیین کننده تربحران را تشکیل میدهد،شکست ها و ناکامی های سنگین نئوکان ها درمنطقه ازجمله درعراق،افغانستان و حتا تعمیق بحران درپاکستان، وچرخش افکارعمومی بویژه در آمریکا علیه این سیاست ها و بازتاب آن دررقابت های درونی طبقه سیاسی حاکم آنجا، یکی ازمولفه های مهم جدید است که درصورت تفوق آن دردرون آمریکا می تواند نقش مهمی را درجهت پیش برد سیاست های معطوف به عادی سازی و درگام نخست شروع دوره تازه ای از مذکرات مستقیم بین طرفین بحران بهمراه داشته باشد. البته تفوق این رویکردهنوزتضمین شده نیست ونیزشروع چنین مذاکراتی الزاما به معنای نتیجه بخش بودن آن نیست. ولی می توان تأکید کرد که درمیان دولتمردان طبقه سیاسی حاکم بر آمریکا این گرایش که برای بیرون آمدن ازبحران روبه تعمیق کنونی درعرصه های گوناگون، نیازبه گسترش همکاری وپیش برد سیاست تنش زدائی با جمهوری اسلامی درتمامی کانون های بحران هست، روزبروزتقویت می شود. میزگرد اخیر 5 وزیرخارجه قبلی آمریکا-ازهردوجناح- و درخواست فرمانده ارتش آمریکا درعراق ازجمهوری اسلامی برای فروکاستن ازدرگیری های اخیر بصره واجتناب از جنگ داخلی تازه فی مابین نیروهای دولتی و مقتداصدر، ازجمله نشانه های تازه ای ازوجود وتقویت چنین رویکردی است.
درسوی دیگراین معادله رژیم ایران قراردارد که ازیکسوبا قبضه کامل قدرت توسط جناح باصطلاح اصول گرا وتثبیت مواضع خود ،که خود شرط لازمی برای دست یافتن حاکمیت به اراده واحدی جهت شروع مذاکره ازموضع قدرت و انحصارا توسط عناصرموردوثوق خود وفارغ اردغدغه رخنه دشمن و باصطلاح افتادن به دام سیاست استحاله ویا انقلاب مخملین است.بستن کانال های مراوده سیاسی جناح های دیگربا قدرت های خارج توسط جناح حاکم درهمین رابطه است. نشانه دوم دیگربیان موافقت کلی واصولی خامنه ای درمورد مجاز بودن اصل مذاکره با آمریکا است(ولی نه هنوزبه معنای زمان شروع آن) .که البته مدت هاست که گام نخست و اولیه آن درمحدوده وحول مسائل عراق برداشته شده است. ارزیابی هردوطرف وبویژه طرف آمریکا ازاین مذاکرات مثبت است. چنانکه نظرمثبت مقامات آمریکائی و بخصوص مقامات نظامی را مبنی بر کاهش چشمگیر-تاحد دوسوم-ازدامنه عملیات تروریستی که هماناشبه نظامیان شیعه باشند،بارها خوانده وشنیده ایم.
درهرحال همانطورکه اشاره شد این ها فقط نشانه هائی ازمسیرتکوین رویکردجدید هستند وهنوزتافعلیت یافتن وقطعیت پیداکردن آن فاصله دارند.بطورکلی ما هنوز دریک فاز انتقالی که آکنده از انواع فشارها،بهمراه چانه زنی وتست کردن وگام برداشتن های محتاطانه ازهردوسوهستیم که بدنبال یافتن نقطه های شروع تازه وپیشروی های بعدی هستند.گواینکه اساسا چنین مسیری بنابه طبیعت مزمن بودن بحران با افت وخیزهای گوناگونی همراه است وهدف مشخص ازتلاش های موجود نیزهموارکردن راه مذاکره وتوافقات ضمنی برای کاستن از دامنه تنش درمناطق بحرانی است. بهمین دلیل نباید دچار خوش بینی زیاده ازحد درمورد ابعاد عادی شدن مناسبات شد. بگمان من بعیداست با توجه به تضادها و تفاوت منافع هردوطرف واصطلاک آنها با یکدیگر درچشم اندازنزدیک شاهد انطباق منافع آندوبرهمدیگروسازش آنها باهم باشیم.اما کاستن ازدامنه تنش ها و همکاری های مشخص درراستای منافع هرکدام چرا.
سوال دوم.درصورت بوقوع پیوستن این مساله پرونده اتمی ایران چه پروسه ای را طی می کند وواکنش جامعه جهانی مخصوصا چین وروسیه به این رویکرد چه خواهد بود.
نحوه برخورد با پرونده هسته ای ایران به نوبه خود تابعی است ازمتغیرنوع وکیفیت مناسبات عمومی رژیم ایران با دول غرب.به میزانی که این رابطه درمسیرکاهش تنش ها قراربگیرد،بهمان اندازه برخورد غرب با رژیم اسلامی با آسانگیری بیشتری همراه خواهد شد. با این همه درپرونده هسته ای ایران یک خط قرمزوجود دارد وآن مخالفت همه قدرتهای بزرگ شرقی و غربی وازجمله روسیه وچین و نیزقدرت های اروپائی و درخود آمریکا هردوجناح،با تسلیح رژیم ایران به سلاح هسته ای ونزدیک شدن به اقتدارهسته ای است.یعنی همان عاملی که جمهوری اسلامی بطور راهبردی بانزدیک شدن به آن والبته بطور ضمنی،روی آن به عنوان عامل اصلی بازدارندگی دربرابر تهاجم و نیزعامل چانه زنی وامتیازگیری حساب بازکرده است.البته جمهوری اسلامی تلاش می کند که درمنطقه خاکستری هسته ای-دست یابی به ملزومات دست یابی به اقتدارهسته ای تا به خودسلاح هسته ای بطوربالفعل –به قدم زدن دراین منطقه خاکستری بپردازد وازورود به منطقه خطرخیزومستقیم پرهیزکند.بدیهی است که دنبال کردن چنین سیاستی به معنی آن است که عرصه مناسبات رژیم با دولتهای بزرگ سرمایه داری هم چنان مین گذاری شده است وجمهوری اسلامی نیزتا بدست آوردن تضمین های لازم که هنوزهم نمی توان تعریف دقیقی ازمولفه های مشخص آن ارائه کرد،ازبازی با اهرم هسته ای دست نخواهد کشید.دررابطه با چنین تضمین هائی جمهوری اسلامی ازجمله به روند دوقطبی شدن جهان وپیوستن به قطب شرق(پیمان شانگهای)می اندیشد والبته این تنها تضمین نیست.
بیشترین احتمال درمورد پرونده هسته ای ایران اگرجریان های مخالف جنگ وکسانی که مخالف دامن زدن به جنگ سردبا رژیم هستند، درآمریکا قدرت بگیرندآن است که جمهوری اسلامی به همان قدم زدن درمنطقه خاکستری بسنده کند وبه دول غربی اطمینان ها وامکان نظارت های بیشتری رابدهد.ودرمقابل، غرب ودولت آمریکا نیز برای یک دوره به همزیستی کمترتنش زا با رژیم اسلامی تن بدهند. آنچه که درلحظه کنونی برای دولت آمریکا مهم است آن است که اولا باکاستن ازنتش های خود با رژیم ایران،دامنه بحران درمنطقه را کنترل کرده وچاشنی آن را بیرون بکشد و ثانیا با روی آوردن به جنگ کم شتاب درموردایران،به امیدشرایط مناسبی تری برای اعمال نفوذ بررژیم تهران باشد.
دوکشورروسیه وچین نیزضمن بهره برداری کامل ازتنش بین رژیم اسلامی با دولت های غربی،درعین حال خواهان کنترل دامنه بحران و کاسته شدن تنش ها هستند.چون ازیکسو حفظ منافع عظیم مناسبات بادول غربی که اهمیت اساسی تری برای آنها دارد، وهم حفظ وگسترش دامنه مناسبات خود با ایران که به نوبه خود دارای اهمیت زیادی است، مستلزم آن است که بحران فی مابین رژیم ایران و آمریکا کنترل شده وازحد معینی فراترنرود. چرا که آنتاگونیستی و دوقطبی شدن آن حفظ توازن وهمزیستی مناسبات با هردوقطب بحران را مورد تهدید قرارمی دهد. این مساله نه فقط بخاطرحفظ منافع مشخص وکلان اقتصادی وسیاسی باهردوطرف بحران است، بلکه هم چنین برای خنثی کردن تلاش شروع جنگ سردتازه بین قطب امپریالیستی به رهبری آمریکا با رقبا و قطب امپریالیستی تازه نفسی چون چین وروسیه نیزهست. می دانیم که بهانه اصلی درتوجیه چنین جنگ سردی مستمسک قراردادن خطرایران برای اروپا وجهان برای استقرارسپرموشکی دراروپای شرقی است.انها البته خواهان تسلط دولت آمریکا بررژیم ایران نیستند، اما درعین حال خواهان کنترل دامنه بحران وکاسته شدن ازدامنه تنش هاهستند.آنها به جمهوری اسلامی به مثابه متحد بالقوه درپیمان شانگهای حساب می کنند.
2008-04-8

Sunday, April 06, 2008


آزادی محمود صالحی فعال ومبارزکارگری به همه کارگران وهمه کوشندگان آزادی وبرابری اجتماعی مبارک باد!
اگردشمن کارگران وزحمتکشان پیشاپیش برای سال نوتهاجمات گسترده ای راتدارک دیده ونامش را سال "نوآوری وشکوفائی" نهاده که درمعنای بازیافت شده اش، چیزی جزشکوفائی درسرکوب ونوآوری درآن نیست،چرا کارگران ورزمندگان نتوانند آن راسال تشدید مبارزه علیه اسارت و بردگی سرمایه و برای رهائی ننامند؟. آزادی محمودصالحی نشان می دهد که اولا با تقویت همبستگی مبارزاتی که درآن مقاومت خود محمود صالحی نقشی برجسته والهام بخش داشت،رژیم را می توان حول این یاآن خواست مشخص به عقب راند وثانیا تنها باحفظ همبستگی ومقاومت بیشتر می توان این گونه دست آوردها را دربرابرتهاجمات بعدی رژیم حفظ کرد وآن رامقدمه دست آوردهای بعدی قرارداد.
باآرزوی سال پیشروی برای کارگران وزحمتکشان وسال آزادی منصور اسانلو و همه زندانیان سیاسی .پرتوان باد درخت برومندمقاومت توده ای
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com/

Wednesday, March 19, 2008



سال نور را به همه عزیران تبریک گفته وبرایتان روزهای سبزوزیبا آرزومی کنم

Monday, March 17, 2008

"انتخابات"رسوا وپرازتقلب!
تقی روزبه taghi_roozbeh@yahoo.com

نظام گندیده،انتخابات گندیده و"اصلاح طلبان"گندیده!
ازقدیم گفته اند که هرموجودی را انگلی است ویژه خود،وهمواره سنخیتی انکارناپذیر بین آندو وجود دارد.دراین نوع رابطه- رابطه مبتنی برطفیلیگری- مبنای هستی انگل ،به بقاء موجودی که انگل طفیل آن محسوب می شود گره خورده است .چرا که انگل ازخود، حیات و موجودیتی مستقل نداشته و زندگی ومنبع تغذیه اش ازقبل ِ موجودوابسته به آن می گذرد. وقتی موجودی،به مرحله گندیدگی کامل میرسد،همان گونه که جمهوری اسلامی رسیده است،بهمان نسبت طفیل ویا طفیل های آن نیزگندیده ترمی شوند. برای آنها خط قرمزی وجودندارد. محاسبه سودو زیان درمنطق تصمیم گیری آنها جائی ندارد.بعنوان مثال آنها حتی اگرازقبل و صددرصد بدانندکه جناح حاکم برای مهندسی یک انتخابات تقلبی همه گونه تدارکات لازم را فراهم ساخته است و حتی خود آن هاپیشاپیش آن را "کودتای پارلمانی دوم" بخوانند و انتخابات رسوابنامندش (همانطورکه تاج زاده سخنگوی ستاداصلاح طلبان مشارکتی چنین خواند)،ویا چون سخن گوی حزب اعتمادملی پس ازپایان شمارش درپیامش به مردم بگوید انتخاباتی که درآن نظارت نباشد شرکت درآن بی فایده است،بازهم بدلیل همان وابستگی جدانشدنی خود به نظام، باید درآن شرکت کنند وگرنه کاملا بی هویت شده و بدست خویش ناقوس مرگ خود را بصدا درآورده اند(همانطورکه عطریان فردرگفتگو با نشریه میزان می گوید،دراین انتخابات-که تکلیف 80 درصد آن روشن بود- مساله برای ما هویتی بود ونه کسب قدرت) .وقتی آنها می گویند ما "خود صاحب خانه هستیم واگرازدربیرونمان کنید ازپنجره واردمی شویم"، هم سرنوشتی خود با نظام و تغذیه ازبندناف مشترک را به زبان می آورند. ویاهنگامی که آنها وجود جامعه مدنی وسیاست ورزی خود را به تداوم حضورانگل وارخود درساخت قدرت گره میزنند، دارند همین واقعیت را خاطرنشان می سازند.
رژیم جمهوری اسلامی مدتهاست که مشغول پوست اندازی فاز دوره گندیدگی کامل است. ازمشخصات این گندیدگی کنارگذاشتن کامل لعاب جمهوری بسودگوهراصلی این نظام- حکومت اسلامی و ولایت مطلقه-،تبدیل شدن اسلام به دکان فریب ونیرنگ خالص که درآن مشغله کابینه دولتی اش کشیدن جاده اتوبان برای بردن زائران به چاهی است که قراراست امام زمان ازآنجا ظهورکند،* اقتصادش یک اقتصاد تماما دلالی ووارداتی که درتیول وانحصارخودی ها و معتمدان وسردارانش است،میلیتاریسم وتکیه برنیروهای نظامی به مثابه تنها تکیه گاه باقی مانده ومورد اطمینان درشرایطی که بقایای پایگاه اجتماعی اش درحال خشکیدن کامل است، ودرحیطه ساختارقدرت نیز بدنبال سراب یکدستی حکومت دویدن وباریک ترکردن هرچه بیشتر قاعده هرم حکومتی،وبالأخره نظامی که تنها باتشدید سرکوب و بحران آفرینی قادربه تداوم حیات خوداست.
برگزاری باصطلاح انتخابات مجلس هشتم اسلامی اوج به نمایش گذاشتن این گندیدگی بود. انتخاباتی که رسما وقانون ودرروزروشن وجلوی چشم همه دوسوم تکلیف کرسی هایش ازقبل روشن شده بود ودرمورد یک سوم بقیه هم که باصطلاح رقابتی محسوب می شدند،بابکارگیری انواع ترفند ها و مکانیسم های کنترل کننده،بسهولت قادراست دوسوم این سهمیه را ازآن خود کند وبقیه نواله،آن 15 درصد باقی مانده را، برای راضی نگهداشتن حریفان، آراستن ویترین مجلس وگرفتن پزدموکراتیک به جلوی رقبای خود بیاندازد.آنهم رقبائی این چنین ارزان فروش و بی آزار ازقماش حامیان رفسنجانی و عناصری میان تهی همچون کروبی ها و... . براستی ازاصلاح طلبان دیروزنظیرمشارکتی ها و مجاهدین انقلاب اسلامی وآنچه که امروز یاران خاتمی می نامندش...دیگرچه چیزی باقی مانده است جزمشتی انگل ودروغ گو وهیاهوگر؟درواقع یکی ازمظاهرهمین پوست اندازی تبدیل دوقطبی محافظه کارواصلاح طلب دیروز،به محافظه کارواعتدال طلب وباصطلاح میانه رو امروزاست که درآن جریاناتی چون حزب اعتدال ومیانه و کارگزاران و کروبی ها و ... به عنوان قطب تقلبی اصلاح طلبان دست بالا را پیداکرده اند.
پیروزی بروایت "اصلاح طلبان"
درهنگام قرائت وانتشارآراء درتهران و شهرستانها،روزنامه ها وسایت های متعلق به ائتلاف اصلاح طلبان سرشارازتیترهای حاکی ازپیروزی اصلاح طلبان بود که اکنون خفقان گرفته اند. مثلا روزنامه کارگزاران،با تیتردرشت اصلاح طلبان پیشتازانتخابات،وروزنامه اینترنتی نوروز،پیروزی 50 درصدی یاران خاتمی و...اعتراف خبرگزاری فارس به پیروزی اصلاح طلبان، وپیشتاری اصلاح طلبان درانتخابات تهران ونظایراین که ازتهران 14-15 نفرازاصلاح طلبان به مجلس میروند وامثال آنها بود.
بنابراین نباید تعجب کرد،اگر که درپی اعلام نخستین نتایج انتخاباتی توسط وزارت کشور، مبنی برپیروزی 71 درصدی اصول گرایان دردور اول، و پیروزی تقریبا مطلق آنها درتهران درحالی که ازلیست اعلام شده 30 نفراول تهران تنها نام یک نفر-مجیدانصاری- ازلیست جبهه اصلاح طلبان درانتهای لیست دیده میشود(انگارکه آنها دارند انتقام حدادعادل سرلیست خود درانتخابات مجلس ششم را که درانتهای لیست وبیرون آن قرارداشت می گیرند)، ودرحالی که جبهه یاران خاتمی تنها قادربه کسب 23 نماینده شده اند(آنهم نمایندگان جناح راستی که باید با قیداحتیاط آنها را اصلاح طلب نامید)، جبهه مشارکت اطلاعیه ای بدهد و پیروزی اصلاح طلبان درانتخابات را وازاینکه توانسته اند پروژه رژیم را بهم بزنند تبریک بگوید!(اطلاعیه جبهه مشارکت وسخنان ناصری به عنوان سخن گوی ائتلاف اصلاح طلبان).البته اگرکسی ازبیابان آمده باشد و بی خبرازسیررویدادها، وبیاینه جبهه مشارکت باتیتر"حضوروهمت مردم بازی طراحی شده آنها رابهم زد" را بخواند،حتما تصورمی کند که گویا واقعا شرکت گسترده ای توسط مردم درانتخابات صورت گرفته و رقیب قدرهم،باهمه ترفندها وتلاش های خود،عرصه راباین ها باخته است!.اماوقتی بدورازلفاظی ها وادعاهای سراسردروغ، بادقت بیشتری بیانیه خوانده شود، معلوم میشود که منظوراز این پیروزی تنها بدست آوردن یک سوم ازکرسی های رقابتی است (سوای دوسوم کرسی هائی که درآن ها اصولا رقابتی وجود نداشته وتکلیفش ازقبل روشن شده است).بطوری که بادرنظرگرفتن سهمیه دوسوم قبلی ودوسوم پیروزی درحوزه های رقابتیتوسط "اصول گرایان"،معلوم می شود که مجموعا بین 80 تا85 درصد کرسی های مجلس دراختیارجناح حاکم وحامیان وی است و تمامی این هیاهوها برسرقلمرووسهمیه مجازو حقارت آمیز15 درصداست .هدف وتبلیغات جناح حاکم و نوع بازی وبازیگرانی که سازمان داده است روشن است، اما درمورد اصلاح طلبان این سؤال مطرح است که آنها چه هدفی ازاین همه وارونه گوئی ها و خاک برچشم مردم پاشیدن ها ومجیزگوئی درباره انتخاباتی چنین رسوا وازقبل تعیین تکلیف شده دارند؟
بهم زدن بازی یا شرکت دربازی ونجات آن؟
قبل ازهرچیز آنها می خواهند شرکت درانتخاباتی چنین رسوا وسرشارازتقلب رسمی وغیررسمی را –برای بدنه و هواداران خود که بخش مهمی ازآنها مخالف شرکت بودند،توجیه کنند.وبهمین دلیل هم،بیش ازحد معینی برطبل تقلبی بودن انتخابات نمی کوبند.علاوه براین آنها،خودبخشی ازاین بازی بودندونه بهم زننده آن. آنهم بخش کمیک وکاملا صوری آن بودند که وظیفه گرم کردن تنورانتخابات والقاء این تصویربه اذهان عمومی رابعهده داشتند که گویا بایک انتخابات رقابتی سروکاردارند وشکستن جو وابعاد تحریم گسترده وبزک کردن تصویررژیم درانظارجهانی ازاهم این وظیفه بود. بنابراین برخلاف عبارات توخالی بهم ریختن بازی حریف،آنها درشرایطی که جناح حاکم سخت به نقش کمیک آنها نیازداشت،درنقش دلقکان ازخودبیخود و سر گرم کننده، بروی صحنه ظاهرشدند ونقش خود را باجدیت تمام به پیش بردند.وقتی خاتمی وجبهه مشارکت می گویند بازی آنها را بهم زدیم،هدفشان صرفا تلاش مذبوحانه ای است برای پوشاندن رسوائی خود دراین بازی مسخره. منظورآنست که نارضائی قابل پیش بینی بدنه مشارکت وحامیان خود را دهنه بزنند و ازریزش آوارگونه هوادارن خود ممانعت به عمل بیاورند.
بدترازآن،رسوائی وروسیاهی بجامانده درچهره پادوها و کارچاق کن هائی هم چون مسعودبهنودها،ابراهیم نبوی ها وعیسی سحرخیزها، فرخ نگهدارها،بابک امیرخسروی ها و ملیحه محمدی ها و…-این موجودات دوزیستی میان اپوزیسیون وپوزیسیون است، که باپشتیبانی رسانه های رادیوفرانسه و رادیو و تلویزیون صدای آمریکا وبعضا با کمال تأسف سایت های مدعی اپوزیسیون ، به آوازه گری برای شرکت درانتخاباتی چنین رسوا سرازپا نشناختند.
تخمین ارقام تقلب
دامنه احتمالی تقلب تاچه حداست؟
مداخله وتقلب درانتخابات درسه سطح هم درتعیین سهمیه دوسومی قطعیت یافته درمرحله گزینش کاندیدها،هم باصطلاح دربرگزاری ودرسطح میکرو(خرد)-مربوط به دستکاری گسترده آراء صندوق ها وآنچه که مربوط به رعایت و نحوه برگزاری تشریفات قانونی انتخابات مربوط می شود که عدول ازاین مقررات وسیعا صورت گرفت وداد وفریاد رقبارا هم درآورد و هم درسطح ماکرووکلان جایجائی کلی آراء که البته درمورد آن هنوز سکوت سنگین وپرمعنائی،ازجمله ازسوی رقباء انتخاباتی برقراراست.که این سکوت دیری نخواهد پائید.
کنترل کامل ورودی و خروجی صندوق ها،ممانعت از نظارت کاندیدهای رقیب برسرصندوق ها،نقش واگذارشده به بسیج وسپاه ومبلغان جناح حاکم درپای صندوق ها ونقش آنها درمیان شمارشگران،خلوت کردن اتاق جمع آوری آراء نهائی از خبرنگاران وناظرین کاندیدها،و....همه وهمه شرایط دستبرد باصطلاح تضمین شده را به آراء فراهم ساخت .درهرحال براساس شواهد وقرائن متعدد تقلب درهردوسطح بسیاروسیع بوده ودرکارنامه رژیم رکوردجدیدی را به جا گذاشته است. بی شک تا افشاگری ازدرون صورت نگیرد،کسی نخواهد توانست از چگونگی و ارقام دقیق وواقعی آن تصویردقیقی بدست آورد. اما این مانع تخمین ابعادکلی تقلب ازسوی ناظرین وتحلیل گران نمی شود.
دراین میان بویژه مساله اصلی وناگفته،همانا تقلب کلان و جابجائی کلی ارقام شرکت کنندگان درانتخابات است.پس ازصدورفرمان وپیام رهبرمنبی برحمایت ازلیست حامیان دولت وابرازاطمینان ازحضورگسترده مردم، ابتداوزیرکشورازپیش بینی وآرزوی شرکت بالای 60 درصد سخن به میان آورد.که عملا با تعیین شدن کف تقلب "پیش بینی" وی جنبه واقعیت بخود گرفت.باین ترتیب معلوم شد که تصمیم به افزودن یک رقم بزرگ حدود 12%به تعداد شرکت کنندگان مجلس هفتم برای زدن مشت محکمی به دهان استکبارجهانی وداخلی گرفته شده است(برای اثبات شرکت بیش از60 درصدی). بااین وجود رقم تخمینی تقلب کلان باید حدود دوبرابررقم فوق باشد. چرا که حتی رقم شرکت درحدواندازه مجلس هفتم هم امروزه برای رژیم امری سهل الوصول نبوده ونیست:میدانیم که چندین میلیون رأی دهنده بین 15 تا18 سال باتغییرقانون انتخابات ازدادن رأی محروم بودند(بخاطرخثنی کردن رأی اعتراضی آنها).ازسوی دیگردراین فاصله دوسه سه ساله نرخ تورم به طوررسمی به سه برابررسیده، قیمت وهزینه مسکن 300 درصد بالارفته، خط فقر به 600 هزارتومان رسیده ودرمقایسه با حقوق پایه و حداقل حقوق که برای امسال دوبست وبیست هزارتومان تعیین شده به نسبت تقریبا سه به 1 رسیده است(زندگی درزیرخط فقر داردبه امری فراگیرتبدیل می شود).بی شک چنین گستره ای از فقری درافزودن برنارضایتی عمومی ورویکرد از رژیم درمقایسه با دوسه پیش تأثیرات زیادی بجا نهاده است.همانطورکه گزارشگران بیطرف نیزدرگزارشات خود برخلوتی خیایان های جنوب شهر صحه گذاشتند. علاوه برآن، امتناع جریانات ونیروهائی چون تحکیم وحدت،ملی مذهبی ها ویا کمیته دفاع ازانتخابات آزاد شیرین عبادی و... درکنارآنها بخشی ازاپوزیسیونی که درگذشته معمولا شرکت می کرد، دامنه جبهه امتناع را گسترده ترساخته بود. بااحتساب عوامل فوق ودرنظرگرفتن گزارشات متعدد و متواتری که جملگی برخلوتی محسوس صندوق ها تأکید داشتند وبالاترازهمه فقدان رقابت انتخاباتی درمقایسه باموارد گذشته-بعنوان مثال درشهردرجه یک وبزرگ وپرتنشی هم چون اصفهان فقط کاندیداهای جناح حاکم امکان حضورداشتند- وخلاصه با درنظرگرفتن مجموع عوامل فوق، رقم نزدیک به شرکت کنندگان واقعی باحتمال زیاد حول 35-40 درصد بوده است. که البته دراین میان حدود 5 وحداکثر10 درصد آنها را می توان به عنوان پایگاه قابل تکیه و حامی رژیم بشمارآورد وشرکت بقیه هم درهرانتخاباتی معمولا صرفنظرازفضای حاکم سیاسی وبراساس عواملی چون رقابت ها ومنافع و انگیزه ای محلی ومنطقه وروستائی صورت می گیرد.
درچنین شرایطی جزجابجائی رقم کلی شرکت کنندگان درمقیاس 20 تا 25 درصد چگونه می توان به رقم ارقبل پیش بینی شده پورمحمدی رسید؟ واحتمالا همین موفقیت در تجربه تازه –درسطح کنونی –است که خامنه ای را وادارساخته است که ازعمق وجودش برزمین افتاده و پیشانی خشوع برخاک نهاده وازته دل سجده شکر به عمل آورد.چنین تقلبی گسترده البته اگرمثلا چنین تقلبی درانتخابات دوم خرداد صورت می گرفت-همان وسوسه ای که باوجود طراحی درآخرین لحظات کنسل شد- منجربه شورش گسترده ای می شد.
چرا که مردمی برانگیخته اگردرانتخاباتی شرکت کنند ونتیجه بیرون آمده ازآن مغایرت کلی با امیال وارزبابی جمعی آنها داشته باشد ،معمولا سربه شورش می زنند.ولی درشرایط کنونی دقیقا بخاطرعدم شرکت واقعی مردم وصورت گرفتن تقلب درغیاب آن،انتظارچنین اعتراضی دراین مورد نمی رود. درحقیقت مردم ازاین مرحله-دخیل بستن به رژیم وصندوق هایش- عبورکرده اند.بهمین دلیل تقلب ودستکاری گسترده صندوق ها دعوائی است مربوط به تقسیم قدرت در میان گرگان و بطورمستقیم درسرنوشت آنها بی تأثیراست.واین البته مبین جداشدن راه امام زاده "صندوق" ها، ازمسیرراه پیمائی مستقلانه مردم است. وازقضا همین جدائی است که برخی ازدوراندیشان وروشنفکران وعقلاء حاکمیت را نگران آینده ساخته است. نگاهی به کنش یک بخش دانشجوئی متوهم به نظام به خوبی بیان گراین نگرانی است:
دانشجویان انجمن اسلامی دانشگاه تهران وعلوم پزشکی قبل ازبرگزاری انتخابات ودرمرحله ردصلاحیت ها توسط ساطورنظارت استصوابی، تجمعی اعتراضی را درحسینیه ارشادنسبت به آن به عمل آوردند.درجریان تجمع، سخنران ضمن هشداردادن به رژیم گفت که ما آخرین کسانی ازنسل قانون هستیم که با شما چنین سخن می گوئیم.(شبیه همان سخنانی که بازرگان درسالهای محاکمه نهصت آزادی و دوره پس ازکودتای 28 مرداد درزمان شاه ابرازداشته بود). وهمین مسأله نشان می دهد که رژیم باید درپس احساس پیروزی و خاشعانه خود ،باید نگران سکوت سنگین وجداشدن کامل ریل ها ازیکدیگرباشد.
*********

درهرحال دوره دخیل بستن به صندوق های گندیده وقلابی وطواف حول آن ودوره عوام فریبی رژیم، سپری شده است . دوره جنبش های های اجتماعی و طبقاتی ورشدوشکوفاتی نافرمانی های مدنی-اجتماعی فرارسیده است.رژیم گرچه برای روئین تن کردن خود، دریچه های تنفس را بسته وآنچه راهم که مانده است یکی یکی می بندد، اما ناخواسته درهمان حال هوای کل اتاق را مسموم کرده وباین ترتیب کلیت خود را درمعرض آسیب قرارداده است.
دردوره انحطاط کامل هرروز که ازحیات رژیم می گذرد،بهمان اندازه دردی گسترده وسراسری دراندام جامعه می پیچد. پس بینی امان را محکم بگیریم وبرشتاب گام های مستقل خود بیافزائیم.


*-البته روشن است که اگرهرآینه امام زمان واقعی ناپرهیزی کرده وظهورکند،ظهورش همان ودستگیری واعدام شدنش به اتهام خروج علیه حکومت نیزهمان! بنابراین جلال وجبروتش تاآن زمان محفوظ است که ازخروج بی موقع علیه حکومت پرهیزکرده وهم چنان درهمان ته چاه بماند واجازه دهد که بنام او حکومت کنند وهدایا را نثار چاه پرنشدنی اش بکنند.
2008-03-17-27-12-86http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com/