Thursday, December 04, 2008

پیرامون مباحثات مربوط به کنترل کارگری
Taghi_roozbeh@blogspot.com تقی روزبه

اکنون مدتی است که مباحثاتی درمیان فعالان کارگری داخل کشورحول مساله کنترل تولید بصورت موافق ومخالف درگرفته است.بی شک نفس مباحثه حول این موضوع ویا سایرموضوعات مشابه و مساله برانگیز امرمثبتی بوده ومی تواند درروشن کردن مسیرحرکت وبرداشتن گام های مشخص و روبه جلو کمک کننده باشد،بشرط آن که خود مباحثات حالت بحث های تجریدی باهدف دفاع از اصول مقدس ومدلل کردن یافته های تردید ناپذیروازپیش را پیدانکند.چرا که چنین شیوه ای درمغایرت با تحلیل مشخص ازشرایط مشخص واسلوب علمی قراردارد. ومی دانیم که ازمهمترین مشخصات شیوه علمی دربرخورد بامسائل همانا درنظرگرفتن ابطال پذیری پیش فرض ها درپرتو پراتیک اجتماعی است.وبرای آنکه چنین باشد موضوعات مطرح شده باید اولا بتوانند با مسائل واقعی وعینی جنبش کارگری گره بخورند وثانیا ضمن گرامی داشت اصل گفتگو ودیالوگ،با احتراز ازپرنسیبپی کردن نظرات بویژه درفازگفتگوو مرحله کشف(نسبی) حقیقت توسط خردجمعی،اصل دیگریعنی اتحادعمل واقدام مشترک نیروها وگرایشات پراکنده ومتعلق به جنبش کارگری تحت الشعاع آن قرارنگیرد (بادرنظرگرفتن رابطه متقابل و ارگانیکی تفسیرجهان وتغییرآن).وگرنه دانسته ونادانسته به جای ره یافتی برای مبارزه و تقویت صفوف فعالان کارگری سبب تشدید واگرائی وتبدیل مقولات ومفهوم ها به مهمات جنگی خواهیم شد.نگاهی به مطالب ومقالات منتشرشده دراین رابطه وازهردوسو متأسفانه حکایت ازوجودبرخی آشفتگی ها در نحوه طرح وبرخورد با این مساله(کنترل تولید) وآمیخته شدن تصفیه حساب های فرقه ای با آنرا به نمایش می گذارد.لحن ونحوه بیان وادعا ها واتهام ها بصورتی است که گوئی هرکدام حقیقت مطلق را درمخزن سینه خویش داریم ورقیب امان هم چیزی جزنفوذی دشمن وبورژوازی درمیان طبقه نیست.درهرحال دراین قطب بندی ها شاهدیم که ازیکسو گرایشی بحث وبررسی حول آن را اساسا درشرایط حاضر فاقد موضوعیت دانسته وبا جواب قاطع ازپیش آماده شده "نه" با آن مواجه میشود.ازسویی گرایش دیگر با تأکید یک جانبه ودستوری به یافته های خود(نه مثابه مقوله ای درحال دیالوگ وبررسی توسط جنبش کارگری وتسهیل کردن راه حصول به خردجمعی) آن را امری مسجل تلقی کرده و بدترازآن عملا آنرا دربرابردیگراشکال مبارزه کارگران قرارمی دهدو باین ترتیب یک دوقطبی کاذب بوجود می آوریم که بجای تکوین مبارزه طبقاتی وتقویت فرایند آن، موجب انشقاق بیشترآن می شویم..بی شک این نوع دست یابی به تاکتیک ها وسیاست ها توسط هردوقطب مناقشه نمی تواندجزجلوه ای ارعملکرد فرقه ای ودست یابی به حقیقت ازطریق بیراهه کشف وشهود باشد.گوئی دیوارچین وعبورناکردنی بین اشکال مبارزه وسطوح گوناگون مطالبات کارگران وجود دارد.واین تأسف وقتی زیاد تر میشودکه ازقضا هردوگرایش خود را متعلق به طیف رادیکال وضدسرمایه داری می دانند وبدیهی است تامادامیکه خود چنین ادعائی دارند،دلیلی نداردکه نیرویمان را بجای تمرکزحول مسائل مشخص ونقد جوانب آن، صرف بحث های تجریدی جهت اثبات نادرستی آن ادعا نمائیم.به گمان من طرح درست مساله و قراردادنش درجایگاه طبیعی خود یعنی درمتن مبارزه طبقاتی واقعا موجود می تواند به بسیاری ازمناقشات برخاسته ازطرح نادرست مساله پایان دهد.
صورت مساله واقعی چیست؟
مقدمتا باید اشاره کنم که برای مبارزه طبقاتی نمی توان حکم صادر کرد که درچهارچوب قواعد وباید نبایدهای ازپیش تعیین شده جاری بشوند وازخط قرمزهای مورد نظرما عبورنکنند.اگر چنین بود،تاریخ منجمد میشد ومبارزه طبقاتی هم بی معنامی گشت.همانطورکه آلبرت مایکل*1 درمورد جنبش پس گرفتن کارخانه های تعطیل شده ویادرشرف تعطیل آرژانتین ازقول یک سازمان دهنده جنبش می گوید:"این مصادره هاپراتیک مربوط به یک ایدئولوژی یا پی آمدهای یک برنامه انقلابی نبوده اند،بلکه اعمال دفاع ازخودازروی نیازمبرم بوده اند".
فی الواقع اگرما صورت مساله را آنطورکه هست بدون رتوش ودستکاری دربرابرخودمان قراردهیم،خیلی وقت ها ناچارنمیشویم که خویشتن را درموقعیتی قراردهیم که به کارگران امرونهی کنیم ویادرمؤدبانه ترین حالت پندبدهیم که چنین و چنان کنند که مبادا ازخط قرمزهای ما عبورنمایند.
صورت مساله به سادگی چنین است:
اگرکارخانه هائی درحال ورشکستگی باشند،ویابهردلیل کارفرما-چه خصوصی وچه دولتی حاضر به ادامه کاربدون جراحی نیروی کارنباشند وآنرامشروط به اخراج کارگران وتعدیل باصطلاح نیروی کارو یاتبدیل کارگران رسمی به کارگران موقتی وغیررسمی بکنند ،اگرماه ها وگاه نزدیک به یکسال با دستمزدهای معوقه مواجه باشیم،واگربازارکاروارتش ذخیره کارچنان بحرانی باشد که امکان یافتن کاردرجای دیگری نباشد،واگرکارگران،خانواده ها و فرزندان آنان به مرز گرسنگی کشیدن رسیده باشند و شعارما گرسنه ایم گرسنه آن ها درفضاطنین افکن شده باشد، واگردردل وضعیت کنونی، نوری وروزنه ای برای حل مشکل یافت نشود و اگردیگرآهی دربساط نمانده باشد وهیچ بانک و مؤسسه ای هم به کارگران وام ندهد،اگربیمه بیکاری هم بدادشان نرسد و... براستی کارگران چه باید بکنند؟
اگراستفاده ازتمامی اشکال واهرم های مبارزات تاکنونی چه اعتراضات قانونی وچه فراقانونی هم چون بستن جاده،تظاهرات جلوی محل تعطیل شده کار وسایراقدامات وحتا اشغال محوطه کارخانه نتوانسته باشد به شکم های گرسنه وشأن انسانی جریحه دارشده او،اندک التیامی به بخشد،براستی آنگاه چه باید کرد؟ سقوط به ورطه تباهی همان مرگ خموش وهمزاد آن است.آیا آنها باید روبه قبله درازبکشند؟ اگرکارگران هول ودغدغه گذران امروز به فردا را داشته باشند و اگراندکی به معنای تلخ مواجه شدن نان آورخانواده دربرابر انتظاروتوقعات فرزندان وخانواده گرسنه ونیمه گرسنه بیاندیشیم و پیغام وپسغام طلبکاران را،کارگران چه باید بکنند؟
اگرقبول داریم،که حتما داریم،روبه قبله درازکشیدن،تن دادن به انحطاط وقاچاق وخودزنی ویا خودفروشی ... باشرافت وآزادگی کارگران وهرانسان آزاده ای درمغایرت قراردارد واصلا راه نیستند، چه بایدکرد؟ آیا درچنین وضعیتی وبرای کسانی که دربرابرگردابی چنین حائل قرارگرفته اند وماندن دروضعیت موجود برایشان ناممکن شده ووصل کردن امروزبه فردا برایشان درحکم کابوس است، جزاندیشیدن به راه جدید وشرافتمندانه برای تداوم زندگی شق دیگری باقی می ماند؟ دراینجا هیچ گسست ویا جهش آوانتوریستی و مرموزی وجود ندارد. مساله مهم آنست که یک مطالبه حداقل یعنی داشتن حق کارودریافت دستمزد وادامه حیات بطورمستقیم واجتناب ناپذیر با جستجو برای راه های جدید وگزینش های جدید گره می خورد. همانطورکه با ضرورت تشکل یابی وهمبستگی گره می خورد.
اگر بفرض شرایط بحران انقلابی وسرنگون کردن سریع نطام فراهم بود،بی شک خود کارگران با شم تیزشان بهترازهرکس به آن پی می بردندو دست بکارمی شدند همانطورکه درانقلاب بهمن کردند.ولی اگرچنین نباشد چی؟کارگران باید روبه قبله درازبکشند وبه موعظه ها وخطابه ها وخطوط قرمزامثال ما گوش بدهند؟
البته پاسخ اگربخواهد ازمنشورما فرقه ها بگذرد وایدئولوژیک شده و با منافع ونگرش های اخص امان درهم بیامیزد،صورت مساله بطورکامل مسخ شده و آغشته به تصفیه حساب با رقیب وموقعیت ومواضع او، وتصفیه حساب با جایگاه ومقام حزب ویا سایر تشکل های طبقه کارگر، وبه وجود ویاعدم وجود شرایط انقلابی و غیرانقلابی،ویا احیانا تصفیه حساب با سایر تشکل های کارگری که نادرستش می دانیم(مثلا سندیکا) و پذیرش تشکل هائی که قبولش داریم(مثلا تشکل شورائی وآنهم سراسری)، به تعاریف بی پایان درمورد مفهوم کنترل کارگری و.. وده ها شرط وشروط دیگر مشروطش می کنیم که عملا درحکم پاک کردن صورت مساله است. بهترآن نیست که ابتدا به خودمساله وراه های برون رفت ازآن پرداخته شود.وگزیده شدن نام را به مراحل بعدی واگذارکرد.مهم این است که این اقدام درجهت تقویت مبارزه طبقاتی باشد ونه درجهت ادغام با سیستم وبنابراین درتمایزباانواع اقدامات ظاهرامشابه باهدف کورپراتیزاسیون باشد. ولی بدورازاقلیم فرقه ها وفرقه گرائی باید دید که آیا درتجربه زنده توسط یک جنبش خودجوش وواقعی هم سیررویدادها بهمین شکل پیش میرود؟
درهمان تجربه آرژانتین هزاران کارگرمتعلق به کارخانه هاویامؤسسات خدماتی ورشکسته ویا درشرف تعطیل مجبورشدند برای حفظ و تداوم شغل خود وادامه حیات، کارخانه های مزبور راتصرف وآن ها را راه اندازی کرده وتحت اداره خود درآورند. والبته آنان وقتی درجریان حرکت و آزمون عملی خود سنگ اندازی تشکل های موجود(درآنجا سندیکاها )رامشاهده کردند، ناگزیرشدند آنها را دوربزنند وتشکل های تازه ومورد اعتمادخویش را(ازجمله درگزارش مایکل آلبرت کمیته کارخانه را) بوجود بیاورند. اما درنگ روی این تجربه وحیطه عملکردآن یک مساله است،وتعمیم آن به یک تاکتیک سراسری و به سایرکارگران آرژانتین مساله دیگری است.چنانکه درهمان تجربه آرژانتین میلیونها کارگردیگر که بهردلیل درشرایط متفاوت (وازجمله دورماندن نسبی ازکابوس بیکاری) قرارداشتند، بدون توسل جستن به تصرف کارخانه ها،درهمان چهارچوب وضع موجود خود به مبارزات خود برای بهبودشرایط ادامه دادند. درواقع تنها 190 کارخانه درحال ورشکستگی ویا درشرف تعطیل به این کارمبادرت کردند. وحلاصه آنکه شرایط تعمیم این تاکتیک به سایرمؤسسات وکارگران،درطی این سالها، فراهم نبودوفراهم نشد.
اما آنچه که درمیان فعالان کارگری ما امراتخاذ تاکتیک های عملی وروشن ونه جروبحث های بی حاصل را ناممکن می کند،همانازندانی کردن خود درخط قرمزهای خودخوانده ای است که گوئی دربخشی ازچپ های حالت تابووشبه مذهبی را پیداکرده اند.چنانکه شماری ازآن ها بطورتیپیک درمقاله"جنبش کارگری وایده اشغال کارخانه ها"*2 درنقد نظریک جریان دیگر گردآمده اند. مشروط ساختن هرگونه حرکت خارج ازسیستم و ازروال موجودو شناخته شده تاکنونی ،ساختارشکنانه محسوب شده وتوسل به آن مشروط به احراز شرایط اعتلای انقلابی میشود.درستی ونادرستی ویا صدوروعدم صدورمجوزبه هرنوع اقدام وتاکتیک مبارزاتی تابعی میشوداز تقسیم بندی فوق.هم چنین به تقسیم وتمایزبین مبارزه خودبخودی عامه کارگران ومبارزه انقلابی عناصرپیشرو،به تشکیل هسته های مخفی وسراسری وتأمین نقش رهبری آنها برتوده کارگران ونظایرآن.سرانجام نوشته مزبو ما را به چه باید کرد لنین حواله می دهد که متعلق به 100 سال پیش است وتحت شرایط معین ودرپاسخ به مسائل معینی نگاشته شده که حتا بعدها خود لنین هم نسبت به خم کردن یک جانبه میله درآن اذعان کرده وبااکراه نسبت به چاب مجدد آن،تأکیدکرده است که آن راباید تحت شرایط تاریخی حاکم برزمان نگارش آن درک کرد ولاغیر! بگذریم ازآزمون وآموخته های 100 سال پس ازآن تجربه که بیرون ازحوصله این نوشته است.
براساس این یافته ها کارگران تازمان فراهم شدن شرایط انقلابی موردنظر تنها مجازند "با اعلام رسای خواسته های خود و اعمال فشاربردولت سرمایه دار و کارفرمایان برای تحقق آنها، مبارزه کنند"!.
گرچه این مقاله، شرایط ناهمگون ومتفاوت دراین یا آن کشورواین یا آن بخش کارگری واین یا آن واحد کارگری را ازنظردورنمی دارد ولی آن را تاسرحد فقط تأثیردرشکل مبارزه ونهایتا تاحداشغال کارخانه باهدف اعمال فشاربه کارفرما مجازمی داند، وپس ازآن را ورود به منطقه ممنوعه خطوط قرمز.درهرحال تامادامیکه تابلوی شرایط انقلابی بالانرفته باشد،ویادیگرشروط برشمرده شده تأمین نشده باشد،کارگران نباید ناپرهیزی کرده وبه خودگردانی وخود مدیریتی وامثال آن بیاندیشند.چرا که دراین صورت انبوهی ازمعضلات و سؤالات بنیان کن برسرکارگران دست ازپاخطاکرده آوارخواهد شد،که قادربه پاسخ گوئی به آنهانیستند.مثلا مسأله تولید کالائی چه میشود؟مساله بازاریابی و فروش چه میشود؟تکلیف قانون ارزش چه میشود؟ دراین صورت پس نظام و دولت چه کاره اند؟و... خلاصه همان داستان همیشگی همه یاهیچ! اگرتوانستی کل سیستم را داغان کن، وگرنه به قواعد مبازه درچهارچوب سیستم تمکین کن!
البته دراینجا درک نادرست ازکنترل تولید واداره کارخانه،درکی که آن را به مفهوم سوسیالیستی وحذف قانون ارزش درنظام سرمایه داری می داند،نیزنقش بازی می کند.ولی آیا پس گرفتن کارخانه و اعمال خود مدیریتی کارگران و تشکیل یک تعاونی،که حتااززمان مارکس هم مطرح بوده است،باهدف ایجاد کارواشتغال، آنهم برای بخشی ازکارگران ونه همه کارگران،مستلزم ازکارافتادن قانون ارزش وتعرض همه جانبه به آن است ویامبارزه ای است علیه سرمایه داری ولی هنوزدرچهارچوب آن. کنترل تولید حتا دربهترین حالت ودرشرایطی که به مثابه یک تاکتیک سراسری بکارگرفته شود(ونه چون بحث مشخص ما به مثابه یک تاکتیک پیشنهادی برای بخشی ازکارگرانی که درمقابل شرایط عینی هم چون کارخانه های ورشکسته و اخراج وسیع کارگران)، کنترل تولید نظام موجود است وازهمین رواصل سرمایه وارزش وکارمزددروی را هنوزنمی تواند زیرسؤال ببرد مگرآنکه جنبش به مرحله تعمیق یافته تر درهم شکستن ماشین دولتی وتحقق مالکیت اجتماعی،حذف نظام مزدوری وخودحکومتی برسد.گوئی که در تمکین به وضعیت موجود قانون ارزش عمل نمی کندو ویا اگرمی کند قابل قبول تر است! گوئی که این مبارزه طبقاتی است که باید خود را با ادراکات ذهنی ما انطباق دهدو نه ادراکات وپیش داوری های ما با وضعیت عینی وزنده مبارزه طبقاتی. گوئی که بلوغ شرایط عینی محصول نهائی وخروجی مبارزات طبقاتی نیست وبرعکس این شرایط عینی است که مولد مبارزه طبقاتی است وبرای آن تعیین تکلیف می کند.درهرحال بنظرمیرسد که با وجودچنین نظراتی درمیان چپ ها که به پرولتاریا حذرمی دهند که مباداازباید ونبایدهای بورژوازی فراتربروند دیگرنیازی به هشدارخود دولت وبورژوازی برای دست ازپانکردن کارگران وتعرض به حریم مقدس مالکیت کارخانه ها نباشد! اما آنچه که دراین میان مغفول می ماند همانا صورت مساله اصلی یعنی واقعیت بیکاری وگرسنگی که دیگر حتا کابوس صرف هم نیست،وتلاش برای گریزازآن است.اما اگرمبارزات وتجربه های تاکنونی راهی برای رفع این کابوس درشرف واقعیت یافتن،نشان نمی دهد،جز آزمودن راه جدیدی برای حفظ شغل که اکنون دیگر داردمعنائی مترادف ادامه حیات پیدامی کند وبرای حفظ حداقل شئون انسانی باقی مانده است. بنظرمیرسد لازم باشد که نسل ما داستان ماهی سیاه کوچولوی صمدبهرنگی را دوباره بخواند،تا به جای ترساندن ازماهی خواران درکمین نشسته وسط راه، به تقویت عزم حرکت وگلاویزشدن با چالش های راه همت گمارد.
ازلحظه ای که چشمان خود را به این دنیا گشوده ایم جهان را درکل ودرتمامی اجزاء خود با نظمی مبتی برآقا بالاسرو رئیس ومرئوسی تجربه کرده ایم.کارگران نیزهمواره نظام تولید را با وجود سرمایه دار وکارفرمای آن وزندگی درزیرسایه اوگذرانده اند. بدیهی بودن این نظم سلسه مراتبی را به غریزه ثانوی ما تبدیل کرده اند. بطوری که حتا درمدل های جایگزین هم غالبا سایه آن را درکنارخودمی یابیم.بااین وجود،دیگرلازم نیست ما کمونیست ها این غریزه تمکین به زندگی درسایه یک رئیس ویا سرمایه دار را که گوئی بدون آنها گردش چرخ جهان ازکارمی افتد را به خودمان ویا به دیگرکارگران خاطرنشان کنیم.برعکس ما باید علیه آن چیزی که به غریزه ثانوی ما تبدیل شده اند،علیه این بردگی مزدوری مبارزه کنیم، ودرهرلحظه ممکن وهرذره ممکن.
نباید فراموش کنیم که اساسا قدرت،قدرت غیرجمعی و بیگانه شده با کارگران وزحمتکشان، برخلاف آنچه که خود وانمودمی کند،در کنه خود، یک مقوله صلب ویکدست نیست وفقط درسطح کلان ومؤلفه های شناخته شده آن به حیات خود دامه نمی دهد.بلکه ریشه درتمامی یاخته ها وسلولهای پایه وخرد جامعه از محل تولید وکار تاخانواد ومدرسه واداره ودانشگاه ومحله و.. ودروجودتک تک ما ودرکردارواندیشه های ما دارد وازآنها تغذیه می کند.هم چنین ازآنجا که قدرت دراصل خود متعلق به توده ها است و جداشده ازآنها وبیگانه شده با آنها،بهمین دلیل دربرابر حرکت آگاهانه آنها سخت آسیب پذیراست هم درسطح میکرو هم نهایتا درسطح ماکرو.گرچه مقابله با قدرت درسطح کلان دشواری ها وملزومات ویژه خود را دارد،اما مبارزه درسطح ذره ای ومیکرو-که خود دارای سطوح ومرتبت های گوناگون می باشد- چنین نیست.ازاین روتوده های زحمتکش وتحت استثمارباسهولت بیشتری می توانند درمقیاس هزاران ومیلیونها، خودانگیخته وابتکاری، درابعاد میکرودرساختارهای زیرین قدرت ، به اقدام ومداخله پرداخته وهمواره رخنه ای درنظم مستقر برای پیشروی به جلو بوجود بیاورند.هرجا ودرهرسطحی که توده هاوطبقات زحمتکش به تکاپودرآیند می توانند،قدرت بیگانه شده باخودوبه صورت سلطه درآمده راآماج خود قراردارندو فضاهای مثبت خرد را بوجود آورند. آن ها می توانند به اندازه آگاهی به اهداف وقدرت جمعی خویش ذره آلترناتیوهای خویش درحوزه های گوناگون را دربرابربورژوازی وسلطه آن برپاکنند.حرکت های بزرگ وانقلاب نه فقط دربرابرچنین اقداماتی نیستند بلکه می توانند خودبه مثابه محصول عالی ونهائی این فرایند،یعنی درهم شکستن قدرت کلان جداشده ازمردم ونشاندن قدرت جمعی وخود حکومتی به جای آن باشند.باین ترتیب روشن می شودکه مبارزه درسطح میکروالزاما وعینا تابع ومشروط به همان قواعد مبارزه کلان وازجمله قانون تعرض تغییرموازانه قوا درمقیاس سراسری وشرایط نوین انقلابی نیست.ودرهمین رابطه باید اضافه کرد که یکی دیگر ازویژگی های به چالش طلبیدن قدرت سلطه دراشکال ذره ای وشبکه ای،محدودنکردن خود به قاعده بازی درچهارچوب قواعد حاکم و باید ونبایدهای نظم سیستم مستقراست.یعنی نوعی مبارزه مستقیم وبیرون ازقواعد سیستم وایجاد فضاهای ذره ای تازه برای پیشرفت به جلو.گرچه دراین رویکرد،مفاهیم رفرم وانقلاب هم چنان معتبرند،اما نه درمعنای گسست آن. دیوارچینی بین آنها کشیده نشده است ودرتمایزکامل با درک انفعالی ازاین گونه دوره بندی ها قراردارد،دوره های طولانی انتظار که دشمن مسلط است ودوره های کوتاهی که گوئی زمان تعرض به دشمن فرارسیده است.
گرچه مقاله مزبوریک دوجین برهان برای نادرستی ومضرات اقدام کارگران برای کنترل کارخانه های ورشکسته ردیف می کند وحتا تجربیات کارگران دیگرکشورها را دراین مورد را تخطئه می کند، اما جمع بندی وگزارش مایکل آلبرت(وهم چنین چندین گزارش دیگرتوسط دیگران) پس از5 سال تصرف کارخانه ها، این تجربه را گامی مثبت درجهت رشدمبارزه طبقاتی کارگران ارزیابی می کند:براساس این گزارش کارگران تبدیل به کارفرمانشده اند،بلکه توانسته اند با اقدام جمعی وهمبستگی شغل خود را وباین ترتیب کابوس بیکاری را پشت سربگذارند.وبه دستاوردهائی هم چون ایجاد دستمزدبرابر،تصمیم گیری جمعی،افشاء حساب های کارفرمایان وافشاء بندوبست دولت وسرمایه داران،خود آموزی وآموزش،تقسیم وتعدیل کارسخت،رشد تخصص یابی ودریک کلام تمامی وظایف مرکب وپیچیده اداره یک کارخانه و تقویت همبستگی خود نائل آیند.آنها دراین مدت نه فقط شغل های خود را حفظ کرده اند،بلکه درمواردی کارگران جدیدی راهم استخدام کرده اند.آنها هم چنین توانسته اند بخشی ازدرآمد خود را برای کمک به محلات فقیرنشین تخصیص دهند و باین ترتیب همبستگی خود با محلات زحمتکش نشین را تقویت کنند.آنها توانسته اند با اتکاء به تلاش وهمبستگی برمشکلاتی مهمی چون بازارفروش وخرید موادخام وفقدان نقدینگی لازم که درشروع به کارحادبودند رفته رفته فائق آیند. البته مشکلات کم نبوده اند ونیستند.همواره با کارشکنی وتعرض دولت ومشکلات حقوقی وشکایت مالکین ودادگاه های مواجه بوده اند وهستند. دربعضی موارد نیروهای سرکوب 7 بارآنها را ارکارخانه بیرون انداخته اند،برخی مواقع آنها ماهها با زندگی درچادرجلوی کارخانه ها به مبارزه خویش ادامه داده اند. گارگران باقی مانده، علیرغم عدم مشارکت وترک گاهی بیش ازنصف کارگران یک کارخانه، به مبارزه خود ادامه داده اند.آنها هم چنین با کارشکنی تشکل های سازشکاردرگیربوده اند.آنها چه قبل ازتسخیرکارخانه ها، وچه پس ازآن به اهمیت وضرورت جلب اعتماد ویاری مردم،جنبش های اجتماعی و وکارگران دیگرکارخانه ها واقف بوده وازتلاش پرثمر برای آن غفلت نکرده اند. وهمین مساله یکی ازدلایل مهم موفقیت آنها محسوب میشود.هم چنین آنها با درایت ازامکانات قانونی وشکاف های حاکمیت ودستگاه های حقوقی وازحمایت حقوق دانان و... بهره گرفته اند.هم چنین کنترل کارخانه توسط کارگران بدلیل حذف هزینه های سنگین ناشی از مدیریت کارفرما و متخصصان پرخرج وی، نقش مهمی درکاهش هزینه ها داشته است.
بطورخلاصه کارگران توانسته اند خود گردانی ومناسبات مبتنی برتعاون را ازطریق مبارزه با فردگرائی وشرکت درفرایند تصمیم گیری های دموکراتیک وجمعی بیاموزند.آنها برای داشتن حق کاروحق زندگی مبارزه کرده اند. و می توانند با اعتماد به نفس بدست آمده مدعی شوند که توانسته اند لااقل برای چندین سال کابوس شوم بیکاری را ازخود دورکنند.همانطورکه گزارش مایکل آلبرت نشان میدهد،عملکردآنها نه نشانه ای از بورژواشدن آنها را به همراه دارد ونه البته مدعی برقراری مناسبات سوسیالیستی ونقض قوانین بازار هستند. و دراین مورد که تاچه زمانی می توانند به حیات خود ادامه دهند نیز نمی توان چیزی گفت.بااین وجود کسی نمی گوید که این گونه مواردمی توانند بخودی خوداشکال پایدارتلقی شوند.آنها درزیرانواع فشارهای متعلق به یک وصله ناهم خوان با سیستم قراردارند و برای حفظ خودناگزیرند دایما مبارزه کنند وافق هائی را ترسیم کنند.ومی توان گفت که دردرازمدت یا درصورت فراهم شدن شرایط مناسب امکان فراتررفتن پیدا کنند،ویا درصورت تقویت عوامل نامساعد ممکن است ناگزیربه عقب نشینی گردند ومحکوم به انطباق هرچه بیشتر خود با سیستم مسلط بشوند. اما هیجکدام ازاین دوچشم اندازنمی تواند موجب نادیده انگاشتن اهمیت مبارزه آنها برای تامین وحفظ شغلشان شود.نبابد فراموش کنیم که دراین جهان هیچ تضمین مطلقی برای پایداری دست آوردها وجود ندارد. این نوع مبارزات محدود وباصطلاح تعرضات ذره ای که جای خود دارد، دیده ایم که حتا مبارزه دراشل کلان وبرای پروژه سوسیالیستی هم تضمینی برای ماندگاری خود نداشت.
آیا ما میتوانیم ازنمونه آرژانتین نسخه برداری کنیم؟
هرگز! نه فقط نمی توان موافق الگوبرداری از آرژانتین والبته هیچ جای دیگر بود بلکه دادن هرنسخه ازپیش آماده شده ای به کارگران نیز نادرست است. واساس نقد من هم به برخی از طرفداران کنترل تولیددرمیان فعالان کشور، نسخه پردازی های آمرانه وسیاه وسفید کردن عالم برمبنای این گونه نسخه نویسی هاست. هدف این نوشته هم چیزی نیست مگر:
الف-بررسی ودرنظرگرفتن وضعیت مشخص کارگران درمعرض بیکاری وشرایط حاکم برآنها.ابعادکمیت وکیفیت آنها و باتوجه به تشدید بحران اقتصادی وگسترش شتابان دامنه بیکاری .
ب-یافتن راه کارهای مشخص برای مقابله با معضل بیکاری وپیش شرط های آن،ازدرون بحث ودیالوگ جنبش وازمیان کارگران وفعالین برای مقابله با خطربیکاری وتقویت پیکارهای طبقاتی.با تکیه برتجربیات کارگران کشور ونیزتجربیات کارگران سایرکشورهای جهان.
ج-بی شک دامنه بیکاران فقط منحصربه این بخش باصطلاح اورژانسی نیست بلکه این نوع چاره جوئی ها و تحلیل های مشخص می تواند درگام های بعدی درمورد بیکارشدگان وشرایط حاکم برآنها و...گسترش یابد.
د-اجتناب ازبرخوردهای گروهی وسکتاریستی وبدورازمنافع فرقه ای با این مسأله که می تواند موجب دورزده شدن صورت مسأله و تشدید شکاف بین فعالین و بدنه کارگری بشود.
*****
برای انکه طرح اختلافات ومبادلات نظری که یکی ازمهمترین نیازهای این مرحله جنبش است، مثمرثمرباشد وبتواند درخدمت اتحاد طبقاتی مزدوحقوق بگیران قراربگیرد،یک باردیگرسه نکته ای را که برای برون شد ازوضعیت پراکنده وبحرانی موجود درمقاله "فرقه گرائی هم چنان خط ونشان می کشد"آورده ام مورد تأکید قرارمی دهم:
الف-پذیرش واقعیت پلورالیستی طبقه وگرایشات موجود درآن وازجمله درمیان فعالین کارگری.
ب-همکاری حول مطالبات عینی وفراگیر دربرابر سرمایه داری ودولت حامی آن توسط گرایشات گوناگون درمیان فعالین کارگری وبخش های گوناگون طبقه کارگر.
ج-مبارزه نظری-سیاسی بر پایه پراتیک مبارزه طبقاتی با گرایشاتی که نادرست وانحرافی تشخیص می دهیم .بدون آنکه بخواهیم این مبارزه نظری وسیاسی را آن چنان عمده کنیم که موجب نفی اشتراکات موجود وهمکاری دراین حوزه ها ولاجرم جایگزین مبارزه طبقاتی زنده وجاری ومرزبندی واقعیت های برآمده ازآن بشود.مگرآنکه این گرایشات انحرافی درعینیت خویش(ونه ازطریق کشف ومکاشفه) آن چنان عمده شوندکه آنها را عملا درکنارکارفرما ودستگاه های متعلق به رژیم قراردهد.

http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com

2008-12-04-87-08-14

*1-http://www.negah1.com/kargari/khorasani1.htm
*2- http://jafk.blogfa.com/post-38.aspx

Wednesday, November 12, 2008


درحاشیه هدیه 230 میلیون یوروئی خامنه ای به قم
میزان مبسوط الید بودن ولی فقیه!

Taghi_roozbeh@blogspot.com تقی روزبه
یکی ازدعاها وخواست های مؤمنین بهنگام رازونیاز،داشتن حکمران مبسوط الیداست(چیزی هم چون درخواست طناب داربرای گردن خود).به زبان امروزی می توان آنرا میزان اقتداروتوانمندی حاکمان تعریف کرد.قانون اساسی جمهوری اسلامی نیزبرهمین اساس تا آنجاکه جا داشته وازکله خبرگان دست چین شده خمینی می توانسته به تراود،لباس فراخ ومناسب قانونی برای مبسوط الید بودن ولی فقیه فراهم ساخته است.گرچه امروزه مثلا کسانی چون منتظری با مشاهده هیولائی که خود درگشودن دربطری آن سهیم بوده اند می گویند منظورمان ازولایت مطلقه واختیارات نیمه خدائی اش،آن نبود که اکنون برسرنوشتمان چنگ انداخته و ازباب نمونه سال هاست که خود وی را زندانی خانه اش ساخته است.
تاریخ همواره به ما می گوید نردبان قدرت جاده دوطرفه نیست.وقتی کسی ازنردبان قدرت بالارفت،آنرا درهم می شکند وباین ترتیب قدرت قانون تبدیل می شود به قانون قدرت!*1 قدرت ازدوش ما بالامی رود و سپس آن را تبدیل به پاانداز ثابت خود می کند واگربخواهیم اندکی فشارآنرا جابجا وتعدیل کنیم ، لگدمحکمی برسرمان کوبیده می شود که مبادا چنین هوسی رابه خود راه دهیم. برای آنکه معنای مبسوط الید بودن را قدری بهترلمس کنیم بهتراست به این خبرتوجه کنیم:
محمود احمدی نژاد درسفربه قم حامل یک خبروهدیه فوق تصور برای اهالی آنجا وقبل ازهمه برای آیات عظام بود:هدیه 230 میلیون یوروئی رهبری به آنها!. آری 230 میلیون یورو!پولی که بنا به ادعای احمدی نژاد قرارشده صرف یک پروژه باصطلاح ملی یعنی حل مشکل آب رسانی این شهر بشود(نقل به معنا)*2.
من بادیدن این رقم نجومی وغیرقابل تصورابتدا آن را چند بارخواندم وپیش خود گفتم مبادا دارم اشتباهی می خوانم و مثلا صد را هزار وهزار را میلیون می بینم!. ولی هرچه دقت کردم دیدم نه خیر! چشمان ازحدقه درآمده ام اشتباه نمی کند. گفتم شاید غلط تایپی است،گشتی درلابلای اخبارزدم دیدم غلطی هم درکارنیست و تصحیحی هم حول آن صورت نگرفته است واحمدی نژاد هم که امتیازابلاغ این رشوه تاریخی برای ترمیم رابطه نه چندان حسنه خود با روحانیت نصیبش شده، بیهوده از طرحی درابعاد ملی سخن به میان نیاورده است. البته تااین زمان پیش خود فکرمی کردم به قدرکافی به معنای مبسوط الید بودن واقف هستم.اما ازشما چه پنهان پس ازمشاهده این رقم فهمیدم که چقدرخوشبین بوده ام.البته این گونه ازکیسه خلیفه بخشیدن ها را بکرات ازسوی سلاطین وحاکمان تاریخ خودمان وازهمین بیت رهبری ویا دیگرکشورهای مشابه خودمان،ازملک فهدها تا سلاطین مطلق العنان این یا آن کشوراستبدادزده بارها شنیده وخوانده وبدان عادت کرده بودیم، ولی هیچ وقت رقمی تااین اندازه درشت ونجومی را که دولت های بسیاری وازجمله خود دولت جمهوری اسلامی برای رفع ورجوع کمبودهای خود درجستجو وآرزوی دست یابی به آن هستند و برای گرفتن وام هائی حتا یک دهم ویا یک صدم آن کاسه گدائی به سراغ این یا آن صندوق و بانک جهانی درازمی کنند،ندیده بودم. پیش خود فکرکردم اگرخامنه ای روی گنج قارون هم خوابیده باشد،قادربه حاتم بخشی هائی دراین حدواندازه نخواهد بود. پس لابد ولی فقیه زاهد وبی آلایش ما روی گنجی که باید به مراتب عظیم ترازگنج قارون باشد خیمه زده است که می تواند یک قلم هدیه صدها ملیونی، آنهم به یوروی ناقابل،تقدیم دوستداران خود بکند. بگذریم ازاین که دهشی باچنین وسعت نصیب هیچ دلداده ای مگرشهرام القراء اسلام و روحانیت منزل گزیده درآن وجلب رضایت وی نمی توانست بشود.هرگززلزله زدگان،سیل دیدگان و گرسنگان وجنگ زدگان و بیماران و...همانطورکه تاکنون هم چنین بوده است،حتا درشرایطی که عزای ملی اعلام میشود، یکصدم این مبلغ واین نوع حاتم بخشی ها ازسوی بیت رهبری را تجربه نکرده اند.
دراینجا مسأله مورد توجه ما،نشان دادن ابعاد استثنائی و نجومی این هدیه وحجم گنجینه خارج ازحساب وکتابی است که دراختیاروتحت کنترل بیت رهبری است.درکش وقوس ابهت این رقم ودرپی سرمنشأ این چشمه جوشان الهی بودم که گوشه هائی ازحکمت حمایت بی قید وشرط خامنه ای ازاحمدی نژاد برایم روشن تر شد:
میدانیم که احمدی نژاد را با وعده آوردن پول نفت برسرسفره مردم وارد کارزارانتخاباتی کردند و به مسند ریاست قوه مجریه نشاندند.ازقضا درآمدهای نفتی هم طی همین سه سال جهش آسا افزایش پیدا کردوبه حدود 230 میلیاردلاررسید.البته کسی-غیراز عناصروهسته اصلی قدرت- ازاینکه چه برسراین مبالغ نجومی وبادآورده آمده وچه کسانی وچه گونه خزانه را خالی وباصطلاح ملاخورکرده اند،چیزی نمی داند.تنها برهمگان معلوم است که صندوق ذخایرارزی خالی است وکفگیربه ته دیگ خورده است.درهرحال به لحاظ رعایت صوری ضوابط وقواعد مملکت داری لازم آمده که پاسخی هرچند آبکی توسط نهادهای قانونی و"پاسخ گو"به سؤال "چه شده و به کجا برده شده"داده شود.آش آنقدرشورگشته که مجلس دست پخت نظام وشورای نگهبان که قانونا مسئولیت نظارت و پاسخ گوئی به چگونگی مصرف این ذخایرعظیم را به عهده دارد،بااعتراض به نحوه مصرف یک جانبه وبدون حساب وکتاب ذخایرموجود،به فکر تحقیق وتفحص ازحساب ذخایرازری ونیزمسافرت های استانی احمدی نژاد و وعده و وعیدهای بی دروپیکراو افتاده است(تحقیق وتفحصی که البته نتیجه اش ازقبل روشن است).
بیچاره احمدی نژاد!اوچگونه وباچه جرئتی می تواند میزان واقعی مبالغی را که زیرمیزی به بیت رهبری حواله کرده است فاش کند! گرچه درشتی ارقام حواله شده نحوه پنهان کردن را مشکل کرده است، امابعیداست راه دیگری بجز همان شیوه متداول،یعنی استتارکردن اسامی وارقام درپشت عناوین و تبصره های سری وغیرقابل توضیح، وجود داشته باشد.
واما دومین نکته:
بارها خوانده ایم ویا این سؤال را شنیده ایم که براستی دلیل واقعی وقانع کننده حمایت بی سابقه خامنه ای ازاحمدی نژاد که بنظرمیرسد دربسیاری موارد بامنافع عمومی(ونه الزاما باندی) نظام وجایگاه رهبری به مثابه شاقول نظام هم خوانائی ندارد، چیست؟.آخرین نمونه ازاین گونه حمایت ها را دردفاع آشکار اوازادامه ریاست جمهوری احمدی نژاد برای دوره دوم، ونیز تهدید انتقادکنندگان دولت ازعواقب خشم خدا واعلام این مکاشفه پیامبرانه که خداوند نیز ازانتقاد به دولت خوشش نمی آید وهشداربه رقبا که مواظب سخنان خودعلیه دولت باشند،شاهدبودیم.آنهم درشرایطی که تمامی وعده و برنامه دولت شکست خورده وجزافزایش نارضایتی درمیان مردم ونیزدردرون حاکمیت وازجمله روحانیت ودیگرجناحهای سیاسی ویا تشدید تنش ها وفشارهای جهانی درکنارحدت یافتن تضادهای باندهای درونی و تضعیف انسجام حاکمیت، حاصلی نداشته است.
بادیدن رقم نجومی فوق که لابد تنها بخش کوچکی ازمال ومنال رهبری و ازذخایرانبارشده وتحت کنترل اووبیت او را به نمایش می گذارد،شستم خبردارشد وتوانستم برای سؤال بالا دلیل کمابیش قانع کننده ای بیابم:براستی چه کسی بهترازاحمدی نژاد که سایرباندهای رقیب،مجلس ویا حتابانک مرکزی را جزونامحرمان نسبت به میزان وچگونگی مصرف ذخایرارزی اعلام داشته می تواند این گونه گشاده دستانه دست رهبر مادام العمر را درتصرف ذخایرارزی بازبگذارد؟ درزمان شاه نیزالبته با بالاکشیدن خارج ازحساب وکتاب بخشی ازدرآمدهای نفتی توسط دربار مواجه بودیم و اساسا قراردادن شرکت نفت دربیرون ازکابینه ونصب مدیریت آن با نظرمستقیم شاه،ازجمله تمهیدات لازم برای این منظور بود.ولی چنانکه مشهوداست ابعاد رشوه دادن ها و حاتم بخشی ها درنظام سلطنت ولی فقیه ،گوی سبقت را ازهمگنان خویش برده است.
بی شک درج چنین رقمی درمطبوعات ازدیدهیج کارگزار جاخوش کرده درنهادخبرگان یا تشخیص مصلحت ویا مجلس شورای اسلامی ویاهرکجای دیگر مخفی نمانده است.اما چه کسی جرئت طرح این پرسش را دارد که ولی فقیه بدون آنکه پاسخ گوئی کسی باشد، این ارقام کلان را ازکجا آورده است که این چنین می تواند به دادن رشوه های عظیم وباصطلاح ایمان برباد ده مبادرت کند؟ آن مجلس پرطمقراق و مطلقا ول معطل ِ خبرگان با آن یدو بیضاء وآن رئیس و ومعاونانش وکمیسیون ها و بودجه هایش که جملگی به عنوان نظارت برعملکرد رهبری سرپانگهداشته شده اند، فقط برای سرکارگذاشتن ملت ساخته وپرداخته شده است.گفتیم که اختصاص آن رشوه عظیم به شهرقم بی حکمت نیست وباآن نه فقط می توان نقبی به دل روحانیت عظیم الشأن زد،بلکه ازِقبل آن می توان نهادهائی هم چون مجلس خبرگان وناظربرعملکرد رهبری رارام تروبی آزارترکرد، وبا خیالی آسوده تر به چابیدن خزانه نفتی وغیرنفتی ادامه داد ومادام العمربودن ولایت خود را بیمه کرد و اژدهای دست آموزی هم چون احمدی نژاد را چهارسال دیگر به حراست ازاین گنج بادآورده برگماشت.
دعاکنیم که خداوند هم چنان برمبسوط الید بودن رهبربیفزاید!
2008-11-13-23-08-78
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com


*1-نمونه برجسته ای ازاین پدیده را می توان این روزها درتصویب اجازه شرکت سرداران و فرماندهان نظامی بعنوان کاندید درانتخابات ریاست جمهوری ملاحظه کرد.تصویب چنین قانونی برخلاف قوانین تاکنونی جمهوری اسلامی وحکم صریح خمینی صورت گرفته است و فراموش نمی کنیم که مدتی پیش،نوه خمینی نسبت به خط ونشان کشیدن سپاه درامورسیاسی وعدول ازوصیت امام به مقامات حاکمیت هشدارکرد.درواقع فرماندهان سپاه که تادیروز"قانون"را ازطریق استعفاهای صوری خود دورمی زدند،امروز به مدد گسترش نفوذمستقیم خود درساخت قدرت،بسهولت قانون را متناسب بااندام خود تغییر می دهند، بدون آنکه آب ازآب تکان بخورد!
*2-این خبرراکه درروزنامه ها وسایت های گوناگوی آمده است می توانید ازجمله درآدرس زیرمشاهد کنید:
mizannews.com/default.asp?nid=1062

Wednesday, November 05, 2008




"اوبامای" وال استریت و "اوبامای" مردم کوچه وخیابان
تقی روزبه
taghi_roozbeh@yahoo.com
بی تردید انتخاب باراک اوباما ،برای مردم آن دیار و هم چنین کل مردم جهان حادثه کوچک و کم اهمیتی نبوده است.وبیهوده نیست که درجریان وکشاکش انتخاباتی اخیر،مردم سایرکشورها،حساسیت خاصی روی آن داشته اند.گوئی که بدلیل نقش ودامنه مداخله های گسترده آمریکا درجهان،آن ها نیزمتقابلا برای خود حق وحقوقی درگزینش دولت آمریکا-گواینکه درساختارکنونی جهان جنبه حقوقی ندارد- قائلند.درمورد اوباما تخمینا(براساس نظرسنجی های میدانی) 80 درصدمردم جهان خواهان پیروزی وی بودند واین آرزوواحساس خود را باشکال گوناگون ابراز داشته اند.ازآفریقا گرفته تا آسیا واروپا و آمریکای لاتین جملگی چنین بوده است. برکسی پوشیده نیست که پدیده و برآمد اوباما با شعار "نیازبه تغییر"درسیاست ها ورویکردهای آمریکا پیوند تنگاتنگی داشته است.شعاری برآمده ازشکست سیاست های حاکم برکاخ سفید-که توسط بوش با سماجت دنبال می شده- ودرمخالفت باآن ها.این شکست ها و بحران حاصل ازآن فقط منحصر به یک حوزه وعرصه معینی نیست،بلکه فراگیربودن آن، هم دروجه سیاسی وهم اقتصادی ،هم درعرصه داخلی وهم درسطح بین المللی ازمشخصات بارز آن است. ازجمله لزوم کنترل بازاربی مهارمالی وتعیین باصطلاح خطوط نظم جهانی جدید در تناسب با توازن قوای جدید ویا کنارگذاشتن سیاست های موسوم به یک جانبه گرائی وجنگ افروزانه ونیز سیاست های معطوف به سالم سازی مربوط به محیط زیست ازجمله آنها است.یعنی تغییر سیاست هائی که بوش را تبدیل به یکی ازمنفورترین رؤسای جمهور تاریخ آمریکا کرد ودوران او را معرف افول شتابان هژمونی جهانی این تک ابرقدرت.فی الواقع بوش تجسم رؤیای جهان تک قطبی وبرقراری سلطه بلامنازع امپریالیسم آمریکا وبه عبارتی آرمانشهر"پایان تاریخ" بود. آرمانشهربه معنی پیروزی تمام عیارنئولیبرالیسم وجهانی تهی ازهماورد ورقیب معارض وهم سطح که درآن دولت آمریکا درنقش یگانه ارباب جهان وتنها یکه تاز،دست بکارساختن بزرگترین امپراطوری تاکنونی جهان بود.اما رؤیای جهان تک ابرقدرتی وفرمانروا برجهان اکنون مدتهاست که به پایان خود رسیده است، گواینکه،تحت تأثیرسنگینی شکست،پللک ها هنوزجرئت گشوده شدن بخودنمی داد وتمایل به تداوم رؤیای کاذب هم چنان ادامه داشت. تابوتی بود که ازمدتها پیش بردوش تشییع کنندگان قرارگرفته بود ولی زمان دفنش را برگزاری تشریفات انتخاباتی تعیین می کردو چنین نیزشد.
همه سران بزرگ جهان این رویداد بزرگ را به او وملت آمریکا تبریک گفته ومی گویند ودرخلال این خوش آمدگوئی فراموش نمی کنند که اعتماد وتمایل به همکاری با او را برای مقابله با چالش هائی که جهان ونظام سرمایه داری را تهدید می کند،خاطرنشان سازند. پیام سرکوزی و ویا گوردن براون و یا خوش آمدگوئی وال استریت به این پیروزی ازطریق افزایش چهاردرصدی ارزش سهام، نشانه هائی ازامید جهان سرمایه داری ودخیل بستنش باو برای خروج و یادست کم کنترل دامنه بحران به بشمارمی رود.
مابه چه کسی تبریک به گوئیم؟!
ازسوی دیگرشاهدیم که انبوه مردم عادی و جوانان وهواداران پرشوراوباما نیز درآمریکا و خارج ازآمریکا ضمن پای کوبی ودست افشانی، این پیروزی را بخود وبه او تبریک گفته و می گویند.ولی دراین میان پرسیدنی است که اگرقراراست تبریکی گفته شود،آن را باید به چه کسی گفت؟علاوه براین،باقطعیت نیانگاشتن پیروزی،آیا درست ترآن نیست که تبریک وهشدارولاجرم هوشیاری را باهم ترکیب کرد؟:
ازیکسو شایسته است بخاطرانتخاب یک آفریقائی تبارودارای رنگ ورخسارتیره به ریاست جمهوری مهمترین و پرقدرت ترین کشورجهان که درآن سفید پوستان دراکثریت قراردارند،تبریک گفت.ازاین زاویه،بی شک نفس این گزینش علیرغم هرنیت وملاحظه ای که درپشت آن نهفته باشد، دست آوردی برای بشریت وبرای همه آزادیخواهان وبرابری خواهان محسوب می شود.برداشتن هرگامی درجهت حذف شکاف های نژادی وجنسی وقومی وبطریق اولی طبقاتی ازدیرباز ازآرزوهای خاموش نشدنی همه آزادیخواهان و بشردوستان بوده است. بنابراین ازاین منظر به مردم آمریکا بدلیل نشان دادن چنین بلوغی و برای به حاشیه راندن علائق نژادی ومداخله دادن رنگ ورخسار وتباردرگزینش خود،باید درود وتبریک گفت.
اما وجه مکمل ودوم این تبریک را باید،به خصوص، نثارجوانان وزنان وحاشیه نشین ها ونسل پرشوری کرد که توانستند با حضور ونقش خود این واقعه را رقم بزنند.درحقیقت شکل گیری یک جنبش ازپائین بارنگین کمانی ازتبارهای گوناگون و حول مطالبات وشعارهای مشخص وفراگیرخود، بزرگترین دست آورد این رویداد بشمارمی رود.
ضرورت تفکیک موج وموج سوار!
تداوم جنبش ایجاد شده مستلزم تفکیک اوبامای وال استریت ازاوبامای جوانان ومردم زحمتکشی است که درچهره او مبارزه علیه تبعیض وبرابری را جستجومی کنند.تلاقی این دو دروجود شخصی واحد البته تصادفی نیست. بلکه ناشی ازهمزمانی بحران ژرفی است که ازیک سو دامن گیر سرمایه داری و نظم موجود شده وتغییرمورد نظرخویش برای خروج ازبحران را دروجود "اوباما" وسیاست های معطوف به رفع این بحران جستجومی کند وازسوی دیگر درجوش وخروش ناشی از نیازوضرورت آن گونه تغییری است که نسل جدید و زحمتکشان حامل آن بوده و بدنبال تحقق آن هستند.آیا اوباما می تواند همزمان این دو مأموریت متضاد را با هم به پیش ببرد؟ میدانیم که بورژوازی برای خروج ازبحران های دشواربسی کارآزموده بوده و خوب میداند که چگونه سواربرموج شودو چگونه با مصادره شعارها وچهره های مردم پسند، هم بحران را ازسربگذراند وهم مردم به تنگ وبه حرکت در آمده را سرجایشان به نشاند. ازهمین رو درچنین برهه هائی تمایزبین موج و موج سواران ازاهمیت مبرمی برخورداراست. چراکه دریکسان پنداشتن و درادغام وامتزاج آنهاست که معمولا موج ها مهاروسرانجام مستهلک می شوند. وهمانطورکه اشاره شداین کاری است که بورژوازی درآن سخت کارآمد وخبره است.آری موج جوانان،زنان،رنگین پوستان و خارجی تبارها،طرفداران محیط زیست وبالأخره حامیان عدالت وبرابری وآزادی وطرفداران کنترل بازار،وهمه مردم عادی وزحمتکش آمریکا اگرکه خواهان دست یابی به مطالبات و خواستهای خود هستند،ناگزیزند که بستروحضورمستقل خویش راحفظ کرده وهم چنان آن را فعال نگهدارند تابتوانند به صورت نیروی فشارمستقل، لااقل ازتسلیم شدن آسان اوبامای موردنظر خود،دربرابراوبامای وال استریت ممانعت به عمل آورند.نباید فراموش کنیم که اگراوباما وطبقه حاکم حامی او قبل ازانتخابات برای دست یافتن به کاخ سفید به حضورفعال وپرشور جوانان وتوده های تهیدست نیازداشت،پس ازگرفتن رأی آنها،وقرارگرفتن اوباما درپشت فرمان ماشین غول پیکر دستگاه دولت ودیوان سالاری مستقر، این وال استریت خواهد بود که دست بالا را خواهد داشت.درچنین وضعیتی تنها تداوم حرکت خود جوش ومستقل جنبش ازبیرون وازپائین است که می تواند موتورپیش برنده تغییرودگرگونی ولودرحد رفرم هائی درخدمت به مردم باشد و نه بسود سرمایه داران.
دوکلمه درپاسخ به نوشته "نقد و بررسی،یا کشیدن خط و نشان"
آن طورکه آقای احسان می گوید*نظرات او فقط نظریک فردازکمیته پیگیری است وظاهرا من مبالغه کرده ام. ایکاش چنین باشدکه
موجب مسرت خواهد بود.البته این نوشته با شعبده بازخواندن من،مدعی شده است که گویا من نظراو را نه به عنوان نظریک فرد ،بلکه نظرکمیته پیگیری عنوان کرده ام و نیز به نادرست ازاتمام حجت کمیته پیگیری به "شورای همکاری" سخن به میان آورده ام .اما ادعای فوق درحالی صورت می گیرد که من درنوشته خود بصراحت منبع ادعا وقضاوت خود را براساس دونوشته همزمان درسایت سلام دمکرات یعنی سرمقاله و یادداشت آن ذکر کرده ام و برخلاف ادعای تعجب آورایشان،بهیچوجه مدعی هم نشده بودم که گویااین دونکته ازنوشته ایشان استخراج شده است.علت چنین رویکرد فرافکنانه و بدوراز منطق بدیهی واولیه هرمباحثه ودیالوگ رفیقانه ای (که البته با پرتاب مهمات تفاوت ماهوی دارد) برای من روشن نیست و علاقه ای هم به دانستن آن ندارم. چرا که مطمئنم هرخواننده بی طرفی با خواندن مطالب مربوطه،خود به سهولت قادرخواهد بود حقیقت را دریابد.بهرحال ازعلت وحکمت نادیده انگاری فوق که بگذریم،این پرسش هم چنان مطرح است که آیا براستی من خبر را جعل کرده ام؟ مروری به بخشی ازمتن ستون یادداشت با عنوان مجمع عمومی "کمیته پیگیری" و"شورای همکاری که ظاهرا ایشان(نویسنده مطلب)ازوجود ومفاد آن مطلقا بی خبرند می تواند بدون حتا نیازبه یک کلمه اضافی،خود پاسخ روشنی به این سؤال بدهد:
با در نظر گرفتن موارد فوق و با رجوع به تمایلات بسیار قوی موجود در "کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری" به خط مشی رفرمیستی و همکاری تنگاتنگ با "کانون مدافعان ..." در فعالیت های کارگری، از طرف سخنرانان، پیشنهاد خروج از "شورای همکاری تشکل ها و فعالین کارگری" مورد بررسی قرار گرفت. در این ارتباط اکثریت قریب به اتفاق شرکت کنندگان در مجمع عمومی معتقد بودند که اگر "کمیته هماهنگی ..." در مدت زمان تعیین شده ای به اصلاح نظرات و روش کاری خود اقدام نورزد، "کمیته پیگیری..." می بایست از چنین ائتلافی خارج گردد. اما بر خلاف نظر برخی از پیشنهاد دهندگان، تنها با اکثریت یک رأی، "خروج فوری" مورد تأیید قرار نگرفت. و مجمع خواستار تعیین ضرب العجلی برای "کمیته هماهنگی ..." برای اصلاح روش کاری و تصریح نظرات شان گشت. در رأی گیری دوم، با اکثریت 80 درصد اعضا، به شورای نمایندگان دوره ی دوازدهم این اختیار داده شد تا در صورت رویت عدم تمایل "کمیته هماهنگی..." به اصلاح خود، خروج "کمیته پیگیری..." از "شورای همکاری..." را عملی و اعلام نماید. همچنین به اعضای "کمیته پیگیری ..." توصیه شد تا در جهت اطلاع رسانی و شفاف سازی نسبت به معضلات موجود در "شورای همکاری..." ، در سطح عمومی جنبش، اقدام به طرح مشخص مشکلات و تخلفات "کمیته هماهنگی..." در پیشبرد سیاست "اتحاد عمل" کنند."». به نقل ازیادداشت سلام دموکراتیک با عنوان "مجمع عمومی "کمیته پیگیری" و"شورای همکاری."
همانطورکه ملاحظه می کنید،دراصل گزارش نقل شده فوق کلمه اتمام حجت وتصمیم به جدائی و ... متاسفانه به صراحت مطرح شده است.پس دروجود اتمام حجت ابهامی وجود ندارد.مگرآنکه آن که اصل گزارش را خلاف واقع ونادرست بیانگاریم.که دراین صورت این سؤال مطرح میشود که خب! اگراین گزارشات نادرست بوده است چرا درطی این مدت خودوی ویا کمیته پیگیری آنراتکذیب نکرده اند؟ البته درنوشته آقای احسان ادعاشده که من بدون اطلاع ازکم وکیف قضیه باصطلاح وارد گود شده و خواسته ام خودی وفضلی نشان بدهم.واین درحالی است که من درهمان مقاله صراحتا گفته ام که اصلا قصد وارد شدن به چندوچون انتقادات طرفین را نداشته و حتا تلویحا گفته ام که چه بسادرست باشد،ولی ازمنظردیگری واززاویه تلاش برای همبستگی طبقاتی به مساله نگاه کرده ام وگفته آن را نباید چنان عمده کنیم که اشتراکات واقعی را منتفی کند.علاوه برآن من درمورد افراد صحبت نکرده ام (که دربحث مربوط به فرقه گرائی وریشه های آن اهمیت ثانوی دارد)بلکه درمورد مبنای همکاری حول مطالبات عینی طبقاتی و مبارزه علیه بورژوازی ودولت حامی آن به مثابه یک شاخصه عینی صحبت کرده ام وسوم آنکه با مبارزه نظری وسیاسی حول اختلافات به شرط مشروط نکردن اصل همکاری به حل وفصل اختلافات نیزموافق بوده ام وبنابراین بااصل مبارزه نظری وسیاسی ونقد برخلاف ادعای نویسنده،بهیچ وجه مخالف نبوده ام وآنرا وجهی ازوجوه مبارزه طبقاتی میدانم.آنچه که با آن مخالف بوده ام همانا اتمام حجت وخط ونشان کشیدن و تبدیل اختلافات به جدائی ها ودشمنی ها،یعنی آنچیزی است که نبض فرقه گرائی درآنجامی زند. که خوشبختانه آقای احسان اساسا منکروجودآن شده است. وچهارم من همانطورکه مفصلا تأکیدکرده ام درمقام درتقابل قراردادن بخش های گوناگون طبقه و یا نیروها و محافل متعلق به طبقه نبوده ونیستم.چرا که همواره مساله عمده را تقویت همگرائی و همسوئی بخش ها وتکه های پراکنده متعلق به طبقه کارگر و یا بهتراست بگوئیم کلیه مزدوحقوق بگیران و بیکاران بعنوان بستراصلی وجریان سازمی دانم که البته درراستای وظیفه اصلی کمونیست ها برای تقویت پرولتاریا به مثابه یک طبقه قراردارد . وازقضا با نکته ای که شما درمورد وجود گرایشات گوناگون دردرون کمیته پیگیری مطرح ساخته اید موافق بوده و آن را ازنقاط قوت آن می دانم.همچنانکه تلاش های این سایت را نیز علیرغم داشتن اختلاف نظر با برخی مواضع گردانندگان آن مثبت وسازنده می دانم.
*-این نوشته را که درپاسخ به نوشته من تحت عنوان"فرقه گرائی هم چنان خط ونشان می کشد" می توانید درستون یادداشت هاسایت سلام دموکرات در آدرس زیرملاحظه کنید:
www.salam-democrat.com/spip.php?article18224

Sunday, October 26, 2008

فرقه گرائی هم چنان خط ونشان می کشد!
تقی روزبه taghi_roozbeh@yahoo.com
متأسفانه تب نوبه فرقه گرائی ازاندام نحیف فعالین کارگری رخت برنمی بندد ودرپی یک آرامش موقت،که پس ازهرحمله بوجود می آید،دوباره باشدت بیشتری عودمی کند واین باربخش دیگری از بدن مریض را مورد تعرض قرارمی دهد.گوئی که تا تبدیل همه فعالین به اتم آزاد ومنفرد وسرگردان درفضای لایتناهی وتا راندن همه آنها تا مرزبی اثری مطلق درمبارزه طبقاتی دست ازسرشان برنخواهد داشت.باردیگرتقسیم بندی خودخوانده به قلمروهای سیاه و سفید و"انقلابی" و"رفرمیسم"، مبنای صدورحکم تازه برای جدائی وانشعاب وبالمأل تکمیل فرایند اتمیزه شدن –بجای فرایند گردآمدن وتقویت صفوف همبستگی طبقاتی- قرارمی گیرد وباین ترتیب دست آوردهای اندک و ناپایدار سالیان اخیرفعالین کارگری یک به یک درمعرض تاراج این بیماری مزمن وجان سخت قرارمی گیرد.هیچ چیزمضحک ترازتهاجم فرقه گرائی تحت پوشش مقابله با فرقه گرائی نیست! هرکس وهرچندنفری خود را ضدفرقه دیگری اعلام می کند واساسا هویت یابی درضدیت بافرقه های رقیب تعریف می شود.اما غافل ازاین واقعیت که نحوه اعلام موجودیت و چگونگی مبارزه بافرقه گرائی خود عین فرقه گرائی و تجلی عریان آن است.چرا که نه باهدف وجهت تبدیل صفوف پرولتاریای پراکنده به یک طبقه ازطریق مبارزه مشترک برای مطالبات فراگیر وهم اکنون موجود و تقویت روند همگرائی وپیشروی براین بستر، بلکه درجهت تکه پاره کردن هرچه بیشترآن ودعوت دیگران به تجمع حول یافته های خود است. گوئی که حریم پرولتاریا منطقه قرق شده توسط این یا آن فرقه است که هیچ "تازه واردی" حق ورودبه آن را ندارد.هویت یابی برمنبای دست یابی به سراب خلوص ویکدستی وبربسترحذف وتصفیه و تقسیم شدن متوالی صورت می گیرد ونه برمنبای متصل کردن بخش های پراکنده وهمسوئی حول اشتراکات پایه ای، ضمن درنظرگرفتن اختلافات ومبارزه نظری-سیاسی حول آنها. هدف فصل کردن است ونه وصل کردن. نه فقط رنگی ازدرد پراکندگی پرولتاریا برچهره اشان دیده نمی شود،بلکه خود ازعوامل مولدآن بشمارمی آیند. گوئی که حامل ژن منفی تجزیه بی انتها ومخمرآن هستند. بهمین دلیل است که فرقه های جداشده وظاهرایکدست گشته نیزهنوزدمی نیاسوده دچارسرنوشت مشابهی میشوند. بهمین دلیل فرقه گرائی راباید ازآفت های مهم ودرونی مبارزه طبقاتی پرولتاریا برای تبدیل شدن به یک طبقه فرارونده دانست که بخصوص ایجاد رابطه متقابل وسازنده بین فعالین کاری وبدنه کارگری را هدف قرارداده است .آری فرقه گرائی ازآن نوع ویروس های مسری است که به هزاررنگ و رخسار درمی آید. متأسفانه این بیماری از بیماری های ویژه چپ وفعالین کارگری است و هیچ جریانی هم ازابتلاء به آن مصون نمی باشد.وراهی هم جز شناخت درون مایه اصلی آن ومبارزه هوشیارانه ودایمی علیه آن ودرهمه اشکالش وتوسط همه فعالین نیست. بنابراین چاره ای جزشناخت و افشاء آن درپایه ترین واساسی ترین وجوه هستی شناسانه اش نیست،تا نتواند این چنین آسان سمومات خویش را درجلوه های گوناگون وفریبنده وارد اندام پرولتاریا کند. ازهمین روتأکید برفراگیربودن این بیماری بویژه در رفتاروعملکرد نیروهای چپ وفعالین نزدیک به آن وتلاش برای شفاف کردن مختصات اصلی وریشه ای آن صرفنظر ازمصادیقش، مورد توجه این نوشته است. بهمین دلیل مخاطبین این نوشته را نیزنه انتقاد ویادفاع از این یا آن جریان خاص دربرابراین یاآن جریان خاص دیگر، بلکه جلب توجه کل فعالین ونیروهای چپ و درمیان کارگران نسبت به خطراین ویروس جان سخت تشکیل می دهد. هدف شفاف ترکردن شاخص ها ومعیارهائی است که ما را درکشف وشناسائی این ویروس هزارچهره یاری رساند:اگربپذیریم که تفرقه وپراکندگی بزرگ ترین مشکل پرولتاریا و نقظه ضعف اصلی آن دربرابرتبدیل شدن به یک طبقه ودست یابی به کنش های سراسری و برآمده ازمنافع مشترک وواقعی است،واگرباورداریم که ایجاد تفرقه وتشتت در صفوف آن قوی ترین ضامن تداوم سلطه بورژوازی بر مزدوحقوق بگیران است،آنگاه باید تصدیق کنیم که فرقه گرائی به مثابه بیماری وآفت درونی همبستگی کارگران وبه مثابه یکی ازمظاهربارزتفرقه وتفرقه افکنی؛ باعتبارعملکردش خواسته وناخواسته متحد بورژوازی دردرون طبقه وبه مثابه بخش درونی شده ای از مناسبات آن درمیان استثمارشدگان است.دراین صورت به اهمیت مبارزه برای ریشه کردن ویروس این بیماری که دروجودهمه امان پرسه می زند وبه بازآفرینی خود مشغول است بیشترپی خواهیم برد.واین کارنیزجزبا شناخت ماهیت و درون مایه اصلی آن ومبارزه دایمی با آن درهرشکل وشمایلش ونیزمستثنانکردن خودمان ممکن نیست. قبل ازادامه آن،خوبست دراینجا نگاهی به آخرین فرازازتهاجم این ویروس بیافکنیم:
برمبنای گزارشات انتشاریافته*1 بحران این باردامنگیر"شورای همکاری تشکلهاوفعالین کارگری" شده است."کمیته پیگیری اتحاد تشکل های آزاد کارگری درایران"،ظاهرا دراعتراض به همکاری"کمیته هم آهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری" با "کانون مدافعان حقوق کارگر" اتمام حجت کرده است که اگربه چنین سیاستی ادامه دهد ازشورای همکاری ... جداخواهد شد. چرا که بزعم وی کانون نماینده رفرمیسم و سوسیال لیبرالیسم تلقی می شود ودارای منشورارتجاعی است وکمیته هم آهنگی هم با چرخش به راست و تمایل به همکاری با آنها باید تکلیف خود را درانتخاب بین کمیته پیگیری وکانون روشن سازد.والبته درکناراین مساله ،به بی توجهی کمیته هم آهنگی نسبت به دیگر پیشنهادات این کمیته نظیر آکسیون هفت تپه وموارد دیگرنیزاشاره کرده است. البته این نوشته بهیچ وجه درمقام قضاوت حول صحت وسقم این ادعاها نیست.همه میدانیم که ازاین نوع اشکالات فراون داریم که می توان وباید به طرح وتلاش برای حل آنها همت گذاشت. اما مساله برسرفراافکنی وظیفه اساسی مقابله با تفرفه وتفرقه افکنی درصفوف طبقه کارگر،به بهانه این نوع دشواری های عموما موجوداست.
همانطورکه مشاهده می کنید این باربیماری دامن شورای هماهنگی تشکل ها یعنی همان نهادی را می گیرد که قراربوده به عنوان نوشدارومرهمی برای بیماری تفرقه وپراکندگی وتقویت هماهنگی بین جریانات گوناگون باشد(والبته درطی دوسال حیات خود نتوانست نقش درخوری درانجام این وظیفه داشته باشد.)
درتب نوبه قبلی دیدیم که دروراء آنتاگونیستی کردن مناقشات حول دوقطب مبارزات جاری و مبارزه برای لغو کارمزدی وایدئولوژیک کردن کل این مناقشه، طرفین منازعه جدائی را بر مبارزه مشترک برای تقویت همگرائی درصفوف طبقه ترجیح دادند.دعوا بنام پرولتاریا وبنام وی صورت گرفت،بدون آنکه کوچکترین دخالتی درآن داشته باشد. وحاصلی هم جزتفرقه وپراکندگی بیشتروایجاد فضای سوء اعتماد وبدبینی درمیان فعالین نداشت.همه این ها به بهای نادیده گرفته شدن منافع عمومی طبقه بود.منطق همکاری ومبارزه مشترک بربسترمطالبات جاری و فراروی ازآن و درکنارش انجام مبارزه نظری وسیاسی زنده علیه آنچه که انحراف و نادرست می دانیم ، جای خود را به فرایند تقسیم وبازتقسیم داد.غافل ازآنکه مدینه فاضله ای بنام خلوص ویکدستی وجود ندارد و این شتردیریا زود درمقابل درب خانه آنها نیز زانوخواهد زد. *2
ریشه این بیماری هزارچهره وموذی را باید درچه چیزجستجوکرد؟
اینکه هرفردویا چندنفری درعالم تخیلات خود را نماینده پرولتاریا ومعادل آن بشمارمی آورند و سپس این پندارخود را واقعی می انگارند.برهمین اساس هرفرقه وهرجریانی شروع به ردیف کردن و لیست کردن بیماری وانحرافات موجود درسیمای لیست حریف خود می کند.بدیهی است که مطابق معمول محورعالم ازمرکزگرایشی که خودوی آن را نمایندگی می کند میگذرد.همانطورکه مشهوداست مبنای این گونه پراتیک و داوری ازهمان نخستین گام برپایه تفرقه وپیش فرض داشتن خود به عنوان مظهرحقیقت مطلق ونماینده راستین ودرعین حال قطعی پرولتاریا، وتلقی حریف به مثابه تجسم شر ونفوذی دشمن طبقه کارگر بناگذاشته شده است. این همان دورباطلی است که با ادعای حمل انحصاری حقیقت ونمایندگی خدادادی طبقه؛ نتیجه ای جزدامن زدن به تفرقه وتولید بی پایان معارضه های متقابل ندارد که رفته رفته تبدیل به مضمون اصلی مبارزه وهویت وجودی فرقه ها می گردد.شعاریا بزیرپرچم من و یا جنگ تاآخرین نفس وآخرین نفرشعاراین نوع نگرش است. آری بیماری هم ذات پنداری با پرولتاریا وادعای نمایندگی تام الاختیار آن(آنهم ازنوع تسخیری!)، وبااستناد به همین ادعای غیرپرولتری خواندن دیگران ...درون مایه اصلی این رویکرد بیمارگونه وتفرقه افکن را تشکیل می دهد*1.دراینجامنظورمن برخلاف تصوررایج، بیگانه وناتنی وغیراصیل وغیرپرولتری انگاشتن این نیروها نیست.هرکس که توسط نظام سرمایه داری مورداستثماروبهره کشی قرارمی گیرد وازطریق نیروی کارفکری ویدی خویش گذران می کند،ویا خود را مدافع پرولتاریا می داندو برای مطالبات آن با بورژوازی ودولت حامی آن درگیرمی شود،بخشی ازصفوف گسترده پرولتاریا محسوب می شود. دراینجا واژه بخشی کلیدی است وجایگزین توهم خودمعادل دانستن با طبقه پرولتاریا وداشتن ادعای نمایندگی تاریخی وازنوع روح مطلق هگلی است.آری-اگرباسرمایه واستثمارمخالفیم وبا آن مبارزه می کنیم- می توانیم خودرابخشی ازاین صفوف بزرگ ولی پراکنده بشمارآوریم والبته ازهمین منظربه انجام وظایف کمونیستی خود،یعنی زدودن پراکندگی وتفرقه وبرآمد پرولتاریا به مثابه یک "طبقه برای خود" به پردازیم.یعنی یک نگاه ازدرون ونه ازبیرون به پرولتاریا.تنها دراین صورت است که بجای تعریف هویت وسازماندهی خود به مثابه فرقه ای دربرابردیگرفرقه ها،به تعریف خود به مثابه بخشی ازصفوف جنبش بزرگ مزدوحقوق بگیران خواهیم پرداخت.تنها درچنین صورتی است که تک تک تلاش هایمان به مثابه یک فعال وفاداربه آرمان پرولتاریا وازجمله به خودمان وبه منافع عمومی امان، روانه شط بزرگ فرایند تبدیل شدن پرولتاریا به یک طبقه برای خود می شود.آری نبض فرقه وفرقه گرائی دقیقا درتقابل بااین پراتیک می زند.این که هرکس درعالم مکاشفات و یافته های خویش، خویشتن رامظهراندیشه های انقلابی وتنها نماینده پرولتاریا تصورکند ورقبای دیگرش را براحتی آب خوردن ازتباررفرمیسم وسوسیال لیبرالیسم ویاهرایسم دیگری،وسپس این داوری خودرامبنای برخوردبا دیگران قرار دهد،منشأ اصلی تفرقه وپراکندگی صفوف فعالین است. توهمی که می پندارد ده فرمان نجات بخش موسی را دراختیار خود دارد وعصای سحرآمیز خود را بهرجا بزند،راه رهائی وعبور"امت" گشوده می شود.اگر حامل چنین پنداری یک لحظه می توانست پایش را برزمین بگذاردمی دید که دراین هم ذات پنداری او تنها نیست. بلکه دیگران بسیاری هم هستند که هم چون وی داعیه نمایندگی انحصاری و داشتن اکسیرحیات را دارند واگراوحق داشته باشد،بهمان اندازه باید به دیگران هم حق بدهد.آنگاه معلوم خواهد شد که با چه سیکل معیوبی سروکاردارد.همانطورکه ملاحظه می شود،دراین میان آنچه مغفول می ماند همانا صورت مساله اصلی یعنی برون رفت ازوضعیت پراکندگی وتفرقه های درونی پرولتار یعنی مهمترین عامل تداوم اقتداروفرادستی بورژوازی وبدترازآن ریختن آب به آسیاب این تفرقه وپراکندگی، وبطریق اولی مغفول ماندن مهمترین وظیفه کمونیستی درتفرقه زدائی است.بی تردید دراینجا به مهمترین شاخصه فرقه گرائی می رسیم:یعنی نحوه برخورد با صفوف پراکنده پرولتاریا ومدافعین وفعالان متعلق به این صفوف.این شاخص عینی وبیرون ازکائنات ذهنی وکشف ومکاشفه فرقه هاست. پذیرش این امربظاهرسهل ودرباطن ممتنع،مستلزم پذیرش وجودگرایشات گوناگون درصفوف پرولتاریا و درنظرگرفتن پرولتاریا به مثابه یک طبقه گسترده ومتکثر است. والبته پیش بردمبارزه نظری-سیاسی علیه نظرات نادرست به مثابه بخشی ازمسائل طبقه و برشالوده آن ممکن است.وگرنه اصراربرپراتیک فرقه ای، دربهترین صورت جزبه تلاش برای تصاحب انحصاری قدرت به نام پرولتاریا وبدون آن می انجامد، ودربدترین ومحتمل ترین حالت هم، چیزی جز آشفته کردن بیشترصفوف پرولتاریا و خدمت به تداوم مستقیم سلطه بورژوازی نخواهد بود.
ازضدیت بافرقه گرائی زیادصحبت می شود اما دقیقا درپوشش این ضدیت است که بیشترین خدمت به آن صورت می گیرد.بنابراین اگردرون مایه واقعی آن روشن نشود، واگرجنبشی برای روبیدن این بیماری درصفوف فعالین کارگری و چپ صورت نگیرد، قادرنخواهیم شد قدم ازقدم برداریم. دراین حالت باخنثی کردن خودمان توسط خودمان نیازچندانی به دخالت دشمن مستقیم هم نیست! بنابراین حتما باید این ویروس هزارچهره و پنهان شده درغشاء حفاظتی گوناگون را درمعرض آفتاب سوزان منافع حقیقی وعمومی پرولتاریا قراردهیم و بخشکانیم. وبرای اینکارباید بیش ازپیش بر خصلت ودرون مایه اصلی فرقه گرائی متمرکزبشویم تا بتوانیم گریبان خود را ازچنگش رهاکنیم:
مارکس وانگلس درمانیفست برچند ویژگی اساسی تأکید دارندکه بانقل به معنا به برداشت خود ازآنها اشاره می کنم :
خط راهنمای کمونیست ها دفاع ازمنافع عمومی طبقه کارگر واولویت آن برهرمنفعت دیگری است(وازجمله اجتناب از قراردادن منفعت اخص این یا آن بخش طبقه دربرابرمنافع این یا آن بخش دیگر ویا فی الواقع دربرابرمنافع عمومی).وبرهمین اساس آنها خود را به مثابه حزب ودسته ای دربرابرسایردسته ها ودیگراحزاب پرولتری ومدعیان آن سازمان نمی دهند(انگیزه وهدف آنها ولاجرم مبنای سازماندهی آنها اساسا بر بنیاد دیگری استوار است) آنها درهردسته وحزبی هم که باشند فارغ ازمنافع اخص آن حزب ودسته همین وظیفه را پیگیری می کنند.(یعنی نفس قرارداشتن درهرحزب وسازمان ودسته وگرایشی نمی تواند و نباید این وظیفه بنیادی را تحت الشعاع خود قراردهدواین مستلزم آنچنان بلوغی است که علیرغم داشتن یک گرایش اخص حزبی وسازمانی،آن را-اگرکه تناقضی بین آن ومنافع عمومی بوجود بیاید- دربرابرمنافع عمومی قرارنمی دهند.این یعنی دوری گزیدن ازبیماری هم ذات پنداری خود وفرقه خود با پرولتاریا ومنافع آن وقراردادن گرایش اخص خود برمداربزرگ منافع ومطالبات مشترک طبقه.منافعی که براساس مانیفست چیزی جزکمک به سازمان یابی پرولتاریا به مثابه یک طبقه وغلبه برتفرقه درصفوف آن نیست).
کمونیست ها بخشی ازجنبش های کارگری(یعنی همان مبارزه عینی وجاری) هستند ونه تافته ای جدا ازآنها. بنابراین باید خود را به مثابه بخشی ازجنبش پرولتری ودرپیوند تنگاتنگ با آنها سازمان دهند.
نظرات آن ها بیان نظری وتئوریک مبارزات وجنبش های طبقاتی بوده و بعنوان وجهی ازوجوه مبارزه طبقاتی است و نه کشف و مکاشفه بیرون ازاین مبارزه طبقاتی وبدون حضورومداخله کارگران. میدانیم که درنزد آنها تفسیرجهان وتغییرآن ویا واقعیت وتغییرواقعیت دوفرایند جدا ازهم نبودند.
وظیفه اصلی کمونیستها به مثابه بخشی ازجنبش پرولتری همانا کمک به سازمان دهی(ویا سازمان یابی پرولتاریا )برای تأمین حاکمیت برسرنوشت خود به مثابه یک طبقه است(طبقه فراررونده با هدف حذف طبقه وجامعه طبقاتی).اصل راهبردی درکل فرایند رهائی ودرلحظه به لحظه آن همانا آزادی پرولتاریا بدست خود ومبارره برای خودحکومتی است.ازاین روهیچ عنصروحلقه میانجیگرانه وباصطلاح نجات بخشی نمی تواند دستاویزی برای عدول وگسست ازاین فرایند رهائی باشد.
فرایند طبقه "برای خود" یک مبارزه دائمی است که ازمتن مبارزات جاری وهم اکنون موجود به مثابه نقطه عزیمت شروع می شود ودر عبورازآن،به فراسوی سرمایه روان است.هیچ وردی و شعار ورهنمود نجات بخشی توسط این یا آن فرقه،نمی تواند جایگزین این فرایند عینی مبارزه وتکوین آن برای تبدیل شدن به "طبقه برای خود" قراربگیرد.(ازهمین رو درتقابل قراردادن اشکال موجود وبالفعل مبارزه دربرابراشکال بالقوه وآتی را بایدازدیگرتجلیات فرقه گرائی بشمارآورد.همانطورکه قراردادن مبارزات جاری دربرابرمبارزه علیه نظام کارمزدی رانیزباید جلوه دیگری ازآن بشمارآورد. مبارزه به مثابه یک فرایند ارتقاء یابنده،هم رفرم و هم فراروی ازآن ودرراستای خود حکومتی و لغونظام مزدوری را دربرمی گیرد )
بگمان من همین چند فقره برای تمایزفرقه گرائی ازرویکرد غیرفرقه ای کافی است. بنابراین علم کردن دارودسته خود دربرابردارودسته دیگری،دامن زدن به رقابت وتجزیه وتفرقه درصفوف طبقه بجای تقویت آن ازطریق پیوند حلقات مشترک بخش های گوناگون بایکدیگرو تقویت هم گرائی ومقاومت دربرابرتعرض وتجاوزهای بی وقفه بورژوازی ودولت حامی اش،ازمهمترین شاخصه ها برای تمایزعملکرد فرقه ای ازغیرفرقه ای بشمارمی روند.
خواهید پرسید پس تکلیف "انحرافات" چه می شود؟ اولانباید فراموش کرد که درفضای پراکندگی ورقابت آنچه را یک فرقه علیه فرقه یا فرقه های دیگرردیف می کند،بهمان اندازه وبلکه بیشترازآن ازسوی سایرفرقه ها علیه او ردیف می شود.ازاینرو روشن کردن حقیقت ودرنتیجه مبارزه مؤثرعلیه انحرافات برمداراین سیکل معیوب ناممکن است.ثانیا،بدیهی است که هرکس مجازاست و می تواند همواره لیستی از انحرافات گرایش های دیگرلیست کند.اما باید بدانیم که اعتبارآن دربیرون ازقلمرو خودش،بهمان اندازه اعتبارلیست های دیگری است که دیگران درمورد او تهیه می کنند.ازهمین رو تکلیف نهائی ومیزان صحت و سقم آن درسیکل بزرگ تریعنی بربسترمبارزه طبقاتی با مقیاس کلان وبا محک خوردن درآن روشن خواهد شد.دراینجا مسأله هرگزبرسرنفی مبارزه نظری-سیاسی با گرایشاتی که آن را "منحرف" می دانیم نیست،بلکه برسرآنست که مبنای اصلی صف بندی وتنظیم مناسبات طیف بندی های درونی جبهه کار را نمی توان برپایه این گونه لیست ها وقضاوت های فردی-فرقه ای قراردادو نحوه وشدت برخورد با چنین انحرافات نیز تابعی است ازمنافع متغیرعینی تبدیل شدن پرولتاریا به یک "طبقه برای خود". امری که تنها برشالوده همکاری حول مبارزات هم اکنون جاری وحول مطالبات فراگیربه مثابه بستری برای فرارفت ازآن ممکن است وازقضا برهمین بسترحقانیت ومیزان درستی ونادرستی این یا آن گرایش نیز محک خواهد خورد.
بنابراین سه حلقه کلیدی برای برون شدن ازوضعیت عبارتند:
الف-پذیرش واقعیت پلورالیستی طبقه وگرایشات موجود درآن وازجمله درمیان فعالین کارگری.
ب-همکاری حول مطالبات عینی وفراگیر دربرابر سرمایه داری ودولت حامی آن توسط گرایشات گوناگون درمیان فعالین کارگری وبخش های گوناگون طبقه کارگر.
ج-مبارزه نظری-سیاسی بر پایه پراتیک مبارزه طبقاتی با گرایشاتی که نادرست وانحرافی تشخیص می دهیم .بدون آنکه بخواهیم این مبارزه نظری وسیاسی را آن چنان عمده کنیم که موجب نفی اشتراکات موجود وهمکاری دراین حوزه ها ولاجرم جایگزین مبارزه طبقاتی زنده وجاری ومرزبندی واقعیت های برآمده ازآن بشود.مگرآنکه این گرایشات انحرافی درعینیت خویش(ونه ازطریق کشف ومکاشفه) آن چنان عمده شوندکه آنها را عملا درکنارکارفرما ودستگاه های متعلق به رژیم قراردهد.
سؤالی که درپایان این نوشته مطرح میشود آنست که مخاطب فراخوان علیه فرقه گرائی آیا میتواند خود فرقه ها باشند؟ آیا ازآنها جزعملکرد فرقه ای وپیشبردمنافع فرقه ای انتظاری می توان داشت؟
بی شک فرقه گرایان را اگربحال خود بگذاریم،جزپیشبردمنافع اخص اشان به چیزدیگری نمی اندیشند.تجربه های تاکنونی نیزمیزان جان سختی فرقه گرائی را نشان داده است.اما عوامل متضاد دیگری نیزعمل می کنند.شکست ها وتجربیات منفی همواره درحال نواختن تازیانه های انتقادی وهشیارکننده هستند وهمواره منتقدینی ازخیل فرقه گرایان را وارد این میدان می کنند.نسل های جدیدی ظاهرمی شوند که درمقایسه بانسل پیشین کمتربه آن آغشته هستند وبه عنوان نیروی فشار علیه آن عمل می کنند.ومهمترازآن خود روند انکشاف مبارزه طبقاتی وضرورت های عینی آن است که ضرورت همکاری ودست بدست هم دادن را ودرغیراینصورت خطر منزوی شدن را گوشزد می کند. معهذا این واقعیت دارد که آنها عموما درنقش چرخ پنجم عمل می کنند و برای حرکت روبه جلو به نیروی آنها نمی توان تکیه کرد. تنها می توان به فشارروزافزون جنبش طبقه کارگر وسایرجنبش های اجتماعی –طبقاتی،که عرض اندام فرقه ها اساسا درغیاب ویا ضعف حضورآنان صورت می گیرد،امید بست؛هم چنین به عناصر وگرایشهائی که دارای آن درجه ازصداقت هستند که به نقد عملکرد فرقه ای خودبه پردازند، وبالأخره به دامن زدن مبارزه نظری-سیاسی هرچه وسع ترعلیه فرقه گرائی ازسوی آنانی که به تجربه، تأثیرات مخرب فرقه گرائی به شکوفائی مبارزه طبقاتی را باگوشت وپوست خود لمس کرده اند،به آنهائی که به رودخانه می اندیشند ونه به جویبارهای حقیروکوچک.
2008-10-26 --05-08-78
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com/



*1-می توانید این گزارشات را درسایت سلام دموکرات درمقاله محمد احسان با عنوان"شورای همکاری گامی به سوی جنبش کارگری یا لیبرالیسم" وبه نقل ازبولتن شماره 7 کمیته پیگیری ونیز درستون یادداشت این سایت به عنوان مجمع عمومی "کمیته پیگیری" و"شورای همکاری" درلینک های زیر مشاهده کنید.
www.salam-democrat.com/spip.php?article17828 و www.salam-democrat.com/spip.php?article17857
*2-پرنسیپ سازی ازهراختلافی یکی ازمظاهرمهم فرقه گرائی است. درواقع این پرنسیپ سازی ها چیزی جز توجیه تراشی ویافتن مبنای نظری وایدئولوژیکی برای موجودیت فرقه و منافع فرقه ای نیست.اما هرپرنسیپ سازی مصنوعی معمولا به معنای زیرپاگذاشتن یک پرنسیپ واقعی است.ودراین مورد مشخص این پرنسیپ کمونیستی مبارزه برای همبستگی صفوف پرولتاریا و مقابله با تفرقه است که قربانی میشود. مبارزه طبقاتی به مثابه یک فرایند عینی ،جاری و درحال شدن مستلزم اجتناب ازتقابل قراردادن خواستهای بالفعل وموجود باخواستهای بالقوه بنیادی و معطوف به کلیت نظام سرمایه داری می شود.مهم آنست که بدانیم بدون آگاهی و مشارکت وتجربه خود کارگران نمی شودمبارزه را به جلوتازاند. نباید فراموش کنیم همانطورکه تأکید یک جانبه برمطالبات جاری وافق مبارزه را ندیدن منجربه سقوط درورطه رفرمیسم می شود،بهمان اندازه نادیده گرفتن فرایند عینی تکوین مبارزه طبقاتی می تواند فعالین را حتا دربرابرخود کارگران قراردهد که خود نقض غرض است. نمونه آن درمورد برخورد با تشکل یابی کارگران است. این تشکل یابی همانطورکه تجربه هم نشان میدهد،الزاما نمی تواند برمبنای فرامین ویا تمایلات این یا آن نظر صورت گیرد. مثلا کسی که بهردلیل مدافع تشکل های شورائی ومخالف سندیکائی است،اگراصل پلورالیستی بودن تشکل ها را نادیده بگیرد وبه ورطه سفید وسیاه کردن مرزانقلابی ورفرمیسم حول شورا وغیرشورا بیفتد، درشرایطی که طبقه کارگر بدنبال تشکل های مستقل ازنوع سندیکائی باشد، دربرابرکارگران و اصل تشکل یابی آنان قرارمی گیرد. وحال آنکه می دانیم مبارزه حتا اگربرای رفرم صورت گیرد تامادامی که کارگران را دربرابربورژوازی ودولت حامی اش قرارمی دهد،می تواند موجب رشد وارتقاء آگاهی وسطح مبارزه طبقاتی بشود ولاجرم بستری برای فراتررفتن به سوی مطالبات انقلابی وعلیه سیستم. ودرست باین دلیل است که باید ازایدئولوژیک کردن مطالبات یعنی بیرون کشیدن آنها ازمتن فرایند مبارزه وجنبه مطلق دادن به آنها اجتناب کرد وگرنه خود موجب علم کردن فرقه دربرابرکارگران می شود.

Wednesday, October 15, 2008

اعتصاب بازارو منازعات باندهای درونی حاکمیت
Taghi_roozbeh@blogspot.com تقی روزبه


آیا چاقو دسته خود رامی برد؟ بله،گاهی این کارهم صورت می گیرد. درجدال ورقابت بین سرمایه داران برای تصاحب سود وتأمین منافع خود، هیچ حریم ذاتا ممنوعه ای وجود ندارد. اعتصابات اخیربازارهم به نوعی تابع همین حکم است:اعتراض صنف طلافروشان بازار اصفهان ازطریق تعطیل مغازه ها وحتا راه پیمائی،علیه قانون جدید مالیاتی واجرائی شدن آن ازاول مهرماه ،بسرعت به صنوف دیگراین شهروسپس به دیگرشهرهای بزرگ نظیرمشهد،تبریز،تهران وشیراز ودرادامه به برخی شهرها واستان های دیگرهمانند یزد و زنجان وقزوین و کرمان و.... سرایت کرد وعملا آنراتبدیل به یک اعتصاب سراسری وبوجود آوردن کانون جدیدی درزنجیره بحران ها ی موجود کرد. بخصوص پیوستن بازارتهران (ازجمله صنوف طلافروشان،پارچه فروشان، فرش فروشان وکفاشان و...)باین اعتراض،براهمیت این بحران وپی آمدهای آن افزوده است.ناگفته نماند که نقش بازارتهران درکل بازارکشور وتأثیرآن برمعادلات سیاسی وحتا بزعم رژیم به حوزه های امنیت اجتماعی برکسی پوشیده نیست.ودرواقع عقب نشینی مقطعی دولت نیزپس ازپیوستن این بازاربه اعتصاب صورت گرفت. به هرحال،وقوع چنین رویدادی را باید بخشی ازبحران درون حکومتی وتشدید تضادهای درونی آن دانست که گریبانگیررژیم شده است.میدانیم که درنظام حاکم بازاریان هیچ گاه غریبه نبوده و نقش ونفوذدیرپای آنان درساختارقدرت سیاسی ومذهبی برکسی پوشیده نیست.ازهمین رو، اعتراض جمعی وسراسری آنان-اعتراضی که شتاب وسراسری شدنش حتا خود دولت نهم را غافگیرکرد- به عنوان مخالفت خوانی علنی وصریح یکی ازپایگاه های مهم اجتماعی حاکمیت که دارای چاپای مهمی درساختارقدرت است با سیاست های حاکم بردولت کنونی محسوب می شود و باید آن را به مثابه معارضه طلبی وچالش بزرگی برای حاکمیت بشمارآورد.بی شک اهمیت این بحران نه به سبب نفوذ ونقش این جریان برتوده ها وجنبش مردمی است. ازآن زمان که بازارادعای نفوذ اجتماعی به مثابه یکی ازاقشارمرجع را داشت مدت ها گذشته است وفی الواقع اکثر بازاریان محترم چندین دهه است که متحد ویارغارارتجاع حاکم بشمارمیروند.برعکس اهمیت این بحران دقیقا بدلیل نفوذ گسترده این جریان درحاکمیت وپی آمدهای آن ازاین زاویه است. دراهمیت آن همین بس که درطی چندروز دولت یکه تازوسرکوبگری هم چون احمدی نژاد را واداشت که بلافاصله دست به یک عقب نشینی( ولونیم بند وتاکتیکی) بزند و دستورخود را ابتدا برای دوماه وسپس تا اطلاع ثانوی و"تعلیق بی زمان" وتافراهم شدن بسترمناسب برای اجرای آن معلق کند! باین ترتیب شاهدیم دولتی که نسبت به اعتراضات طولانی مدت و مستمر اقشارگوناگون زحمتکشان، هم چون کارگران و معلمان و ...با شعارهای "گرسنه ایم، گرسنه"،چنان سبعانه وآکنده از بی اعتنائی برخورده کرده ومی کند،دراین مورد مشخص شخص رئیس جمهور بسرعت در تلویزیون ظاهرشده وطی یک دستورالعمل رسمی حکم به توقف اجرای" قانون" می دهد.همه گونه تلاش وتقلا،ازسیاست تطمیع و دادن وعده و وعید تااستفاده از اهرم های میانجیگرانه نظیر تشکل ها وشخصیت های نزدیک به بازار، تابرگزاری جلسات متعدد با بازاریان و چانه زنی با آنها و بالأخره اهرم تهدید باهدف خاموش کردن شعله های بحران و پائین آوردن بازاریان ازخرشیطان(بخوانیدبالاکشیدن کرکره های محل کسب وکارشان) توسط حاکمیت بکارگرفته می شود. بااین همه عقب نشینی اولیه دوماهه رژیم وسپس حذف قیددوماهه و سایروعده های دولت تااین لحظه نتوانسته است رضایت بازاریان را جلب کرده وبه پایان دادن اعتراضات آنان منجرشود. آنها صراحتا خواستار الغاء کامل قانون مالیات بر ارزش افزوده واعلام شفاف آن توسط دولت شده اند.
اگراین واقعیت را درنظربگیریم که خواست الغاء یک قانون رسمی-آنهم درمقابل یک رژیم مستبد وسرکوبگر- تاچه حد بیانگر ماهیت سیاسی به این گونه مطالبات واعتراضات است، آنگاه به اهمیت این چالش جدید بیشترپی خواهیم برد. درهرحال ماهیت اقتصادی-سیاسی بحران( به مثابه بخشی ازبحران درون حکومتی) وبروزهمبستگی گسترده بازاریان حول منافع ویژه خود که به سرعت موجب سراسری شدن کمابیش حرکت اعتراضی آن گردید،ازویژگی های مهم این بحران بشمارمی رود.دروجوداین همبستگی همین بس که باوجود آنکه صنوفی چون فرش فروشان(وکلاصنایع دست باف) مشمول قانون جدید نمیشدند،به عنوان حمایت ازمطالبات صنوف دیگر وارد اعتصاب شدند.
همانطورکه اشاره شد درکنارتاکتیک عقب نشینی وتلاش برای مذاکره وکنارآمدن،رژیم بنا به ماهیت سربکوگرانه خود ازاهرم تهدید هم سود جست.این تهدید ها حتا ازمحدوده زبانی همچون سخنان رئیس شورای اصناف، فراتررفته وبه گسیل چماقداران اجیرشده برای حمله به مغازه ها وشکستن شیشه ودرب برخی ازآنها وقرق بازارومبادی ورودی وخروجی آن توسط نیروی گاردویژه وچماقداران منجرشده است.ازجمله درپی این یورش ها،روزنامه کیهان تهران ارگان چماقداران رژیم،دریادداشت خود، اقدام بازاریان را علیرغم عقب نشینی رژیم،خواست دشمنان تابلوداراسلام و کوک شدن به وسیله آنها ودنباله های داخلی آنان وتحریک شده توسط چند کلان سرمایه دار خوانده، وبانثار عناوینی چون حرام خواران وقاچاقچیان ورباخواران ...وضمن زدن نعل وارونه آنها را بشدت مورد تهدید قرارداده است:
"تعجب آور و تأسف انگيز نيست در حالي كه به آسانی در مقابل حمله نظامی دشمنان، خرابکاری وتروريست ها و... ايستاده و توطئه آنان را خنثی كرده ايم،از مقابله با يك مشت اراذل و اوباش چماقدار طفره برويم؟! چرا بايد مسئولان محترم انتظامی و امنیتی، اصناف متعهد را در مقابل اراذل چماقدار تنها بگذارند؟! اگر تعارف مي كنيد!- كه به يقين نمی کنید- قلع و قمع اراذل را به مردم و اصناف و بازاريان متعهد و انقلابی بسپاريد و قاطبه متعهد اصناف و بازاريان را در مقابل اراذل بی دفاع نگذاريد."
چنانکه ملاحظه میشود،حتا"بازاریان"محترم یعنی متحدین دیرین ووفاداربه حاکمیت نیزوقتی درمقام دفاع ازمنافع ویژه خود قصد ایستادگی می کنند،ازاتهام انتساب به دشمنان اسلام بی نصیب نمی مانند وفراترازآن تهدید به سرکوب می شوند.بطوری که براساس برخی از آخرین گزارشات انتشاریافته درکنارمذاکرات و چانه زنی ها،نیروهای انتظامی و چماقداران هم چنان بازار را قرق کرده و کسبه را واداربه گشودن درب مغازهایشان می کنند وکسبه ها نیز بعضا دراینجا وآنجا،چماق به دست برای حفاظت ازمغازهای خود درحال آماده باش بسرمی برند.مطابق همین گزارشات تهدیدهای دولت وحتا ارسال چماقداران برای شکستن درب وشیشه های پاره ای از مغازه ها دربازارتهران نه فقط موجب کوتاه آمدن بازاریان ازمطالبات خود نگردیده بلکه مزید برخشم ونارضایتی آنان نیرشده است. وچنین بود که علیرغم تلاش ها ومذاکرات مقامات دولتی باهدف درهم شکستن اعتصاب، وعلیرغم پخش شدن چندباره ادعای دولت ازرسانه های رسمی مبنی برپایان یافتن اعتصاب وحصول توافق با بازاریان، روزگذشته این اعتصاب ششمین روزخود را سپری کرد واکنون نیزبازاردرتهران واصفهان و تبریزبقول خود کسبه نیمه تعطیل بوده وبازاریان درمذاکرات وچانه زنی های خود خواهان صراحت و دادن تضمین درباره الغاء قانون جدیدمالیاتی هستند.
باتوجه به این که ازیکسو اجرای قانون مالیات مبتنی برارزش افزوده با منافع ویژه این قشر ازسرمایه داری ایران ودارای نفوذ درحاکمیت اصطکاک دارد، وبا توجه به این که ازسوی دیگر این سیاست بخش مهمی ازاصلاحات ساختاری رژیم بشمارمی آید،ونیرسخنان صریح مقامات دولتی وازجمله وزیربازرگانی که این قانون لغونخواهد شد،معلوم نیست که سرانجام ِ این کشمکش به کجا خواهد انجامید.کشمکشی که یک طرفش درخواست لغو این قانون است وطرف دیگرش اجماع و عزمی که درمورد ضرورتش وجود دارد.قانونی که دارای پیشینه طولانی است و ضرورتش حداقل از19 سال پیش مطرح شده ودرنیمه راه تصویب متوقف گردیده ولایحه تکمیل شده حول آن توسط دولت خاتمی تهیه وبه مجلس هفتم ارائه شده وسرانجام درمجلس مزبور وشورای نگهبان تحت کنترل اصول گرایان تصویب شده وجنبه قانون پیداکرده ونهایتا بعنوان بخشی ازبرنامه چهارم وبخشی ازطرح اصلاح ساختاراقتصادی برای عملیاتی شدن دردستورکاردولت احمدی نژاد قرارگرفته است. تصوربراین بود که هیچ دولتی جزیک دولت راست افراطی وشبه فاشیستی با شعارهای باصطلاح مدعی عدالت خواهی وپوپولیستی ومورد حمایت همه جانبه خامنه ای وباندهای نظامی وچماقداران، قادربه انجام کامل این شوک تراپی نیست. ولی اکنون درگیروداربه اجرادرآمدنش ودرهمان گام اولیه با شورش ونافرمانی بخشی ازطبقه سیاسی واقتصادی حاکم مواجه شده است.کسانی مثل حبیب اله عسکراولادی وبادامچیان و بطورکلی موتلفه ونیزسایرحامیان بازاردرحاکمیت،انتقاد خود را متوجه بداجراشدن آن وانتخاب نقطه شروع غلط و شیوه بکارگرفته شده توسط دولت قرارداده اند تااصل قانون. باین ترتیب باید گفت که اجماع فوق عملامانع آن نمیشود که درکشمکش برسرتقسیم قدرت،رقبا ومخالفین احمدی نژاد خود را از چالش بوجود آمده کناربکشند .چنانکه دراین رابطه رفسنجانی به دولت هشدارداده است که طوری عمل نکند که آستانه تحمل جامعه بیش ازاین پائین بیاید.آنچه که دراین میان مهم است،این است که بازار به پشتوانه سنت تاریخی خود،به یمن روابط درهم تنیده اش با نظام حاکم،با روحانیت،با کانون های دیگر قدرت ومهمترازهمه داشتن شبکه ها ی متعدد ارتباطات درونی خود دارای چنان پیوندها و ظرفیتی است که درشرایط بحرانی می تواند حول منافع ویژه خود به عنوان یک مجموعه کمابیش متحد ویک دست عمل کند.باین اعبتارمی توان مسامحتا درکنار"حزب روحانیت" از"حزب بازار"سخن به میان آورد.ودقیقا بهمین دلیل است که درطی همین اعتصابات آنچه که دست نشاندگان دولت به عنوان سخنان شورای انجمن های اصناف وازقول رئیس دست نشانده آن درمورد تحولات بازارمی گفتند با آنچه که درواقعیت وجود داشت وتوسط نمایندگان واقعی آنها بیان می شد اززمین تاآسمان تفاوت داشت.
علیرغم ادعای دولت وحامیان این قانون جدید(وازجمله اصلاح طلبان)،مبنی برهدف های عدالت خواهانه آن،هدف ازاجرای سیاست مالیاتی جدید،بجای سیاست مالیاتی تاکنونی-موسوم به تجمیع مالیاتی ومالیات مبتنی برسود-چیزی جزسرشکن کردن باراصلی مالیات بردوش مصرف کننده نیست.فی الواقع سنگرگرفتن بازاریان در پشت این ادعا که انتقال مالیات 3 درصد ارزش افزوده به دوش مصرف کننده موجب افزایش تورم و فشار تاره به مصرف کننده ورکود بازارمی شود،نیزهدفی جزپوشاندن نیت واقعی اشان درمقابله با این قانون نیست. چرا که آنان بخوبی ازهدف اصلی این قانون که شفاف کردن میزان داد وستدها وکنترل معاملات زیرزمینی و قاچاق وتبدیل کردن مالیات به منبع اصلی تأمین هزینه های جاری دولت(براساس برنامه چهارم) آگاهند.آنها خوب میدانند که ادعای رژیم آنست که میخواهد درکنارافزایش درآمد های مالیاتی وکاستن ازتکیه یک جانبه به نفت،بردرآمدهای مالی وکسری بودجه خود سروسامان بدهد.(گرچه این ادعاهم دروغ است.واقعیت آن است که هر باندی ازاین نطام فاسد که درقدرت دست بالارا پیدامی کند،درحال دوختن جیب های گشاد برای تلکه کردن بیشترمردم ودرآمدها و منابع متعلق به آنان است).درهرحال اعمال سیاست مالیاتی جدید با منافع اقتصاد زیرزمینی وآنها که تاکنون ازپرداختن مالیات فرارمی کرده اند(ودررأس آنها "بازاریان محترم")،درتضاد قرارمی گیرد. واگردرنظرداشته باشیم که براساس آمارها وادعاهای رسمی رژیم مبادلات قاچاق حدود 35% اقتصاد کشوررا تشکیل میدهد آنگاه معلوم می شود که حاکمیت با چه نیرو ومقاومت وسیعی دراین حوزه درگیراست.نیروئی که شامل خودی ها هم می شود.باین ترتیب عجیب نیست که با بردن دست به لانه زنبور،شاهد بی سابقه ترین حرکت اعتراضی بورژوازی سنتی وبازاریان درطی 30 سال اخیرهستیم. وجود چنین چالشی تناقض وجودی رژیم را به نمایش می گذارد: ازیکسو جمهوری اسلامی برای انطباق خود با شرایط جهان سرمایه داری والزامات آن و نیزخروج خویش ازبحران سنگین اقتصادی خود را ناگزیربه انجام اصلاحات باصطلاح ساختاری می بیند وازسوی دیگر شاهدیم که همین اصلاحات وجهت گیری های کلان اقتصادی منافع بخشی از متحدین خود را درتقابل با منافع بخش دیگر ونیزجهت گیری کلی رژیم قراردهد،بطوری که برطرف کردن آن نیازمند جراحی دردناکی است.
آنچه که باین تقابل درشرایط کنونی ابعادی با پی آمدهای وسیع و پیچیده می دهد،گره خوردگی آن با شرایط بحرانی است که رژیم درسطح داخلی و جهانی گرفتارش هست.چنانکه ازجانبی شاهدیم که اقتصاد کشور با بحران ورکودتورمی فزاینده مواجه است.بحرانی که درآن تورم دارد به مرزهای 30%میرسد وبا اجرای شوک تراپی"طرح اقتصادی" که علیرغم ادها و رنگ ولعاب زدن به آن ماهیتش چیزی جزآزاد سازی قیمتها وحذف یارانه ها وبیمه ها وسایرحمایت های اجتماعی نیست.ازاین روبیم آن میرود که تورم بازهم بند پاره کرده وبه مرزهای تازه ای برسد. بدیهی است که حاصل چنین تورمی جزکاهش شدید قدرت خرید مصرف کننده نیست. ازسوی دیگرمشخصه دیگر این بحران،کاهش اشتغال و سطح تولید وافزایش ورشکستکی روزافزون مؤسسات تولیدی است.این مساله درکنار روندکاهش قیمت نفت-پس ازیک سیرصعودی شتابان- و درکنارآن بخش ازفشارهای تورمی که منشأخارجی دارند و ازجمله ناشی ازسیاست های تنش زای بین المللی رژیم هستند،ونیزدرکنار اختلاف شدید وبی پایان درمورد سیاست های اقتصادی دولت احمدی نژادمبنی برتزریق نقدینگی حاصل ازدرآمد نفت ومصرف سرخود ویک تازانه منابع ارزی ناشی از درآمدهای بی سابقه نفتی، صورت می گیرد
یحیی آل اسحق رئیس اتاق بازرگانی مدتی پیش درمورد بصدا درآمدن آژیرخطرهشدارداد .او کمبود نقدینگی و اجرائی شدن مالیات ارزش افزوده را به مثابه دوآژیرخطرعنوان کرد.آژیری که گوئی بحران بازارفی الواقع بخشی ازبصدا درآمدن آن را به نمایش گذاشته است.
بی تردید بحران وجه سیاسی هم دارد ومضمون آنهم نزاع برسر بازتقسیم وجابجائی قدرت درکنار اصراربرانحصاری کردن آن توسط باندی های گوناگون درون جمهوری اسلامی است. همانطورکه می دانیم اکنون مدتی است که روحانیت سنتی وموسوم به اصول گرا بهمراه سایراصول گرایان با وضوع بیشتری شروع به مرزبندی با باند وجریان مسلط بردولت کرده وبطورمستمر دربرابردولت وسیاست های اجتماعی و سیاسی وفرهنگی او درعرصه های گوناگون به صف آرائی پرداخته است.فی الواقع اکنون نبرد گسترده و باصطلاح تن به تن تقریبا درتمامی عرصه های گوناگون سیاسی واقتصادی و ازخرد تاکلان جاری است. آنها با گماردن لاریجانی به ریاست مجلس و کنترل آن وازاین طریق سنگ انداری دربرابریکه تازی های احمدی نژاد ونیزازطریق مجلس خبرگان ومجمع تشخیص مصلحت نظام ووتوکردن برخی مصوبات موردنظردولت...ونیزازطریق قوه قضائی(نظیردستگیری پالیزدار،رفع فلیترینگ سایت کسانی چون احمد توکلی و...ویا ارائه گزارش دیوان بازرسی علیه دولت، و...) ونیزاعمال انواع واقسام فشارهای دیگر نظیر باصطلاح مخالفت با لایجه چندهمسری،ماجرای مشائی و درخواست استعفای وی،واکنون علم کردن ماجرای"کردان گیت"ودرخواست استعفای وزیرکشور، تلاش برای کنترل منابع ارزی وآخرین آنها ممانعت ازاجرای سرخودی وسریع طرح اقتصادی با تأکید برکارکارشناسی حول آن و مخالفت با پرداخت یارانه های نقدی و...همه وهمه گوشه ای ازاین جنگ تن به تن را به نمایش می گذارد.وقتی مرجعی سخت محافظه کاری هم چون ناصرمکارم-درپی نشرمطلبی توسط یکی ازاعوان وانصاردولت علیه روحانیت- باخشم بی سابقه ای اعلام میدارد که آنهائی که درتلاش برای کنارگذاشتن روحانیت هستند بایداین آرزو را باخود به گورببرند،ویا وقتی رفسنجانی درآخرین فرازازاقدام های خود دردامن زدن به تضاد روحانیت و دولت،درسخنرانی برای ائمه جمعه،ضمن اشاره به سانسورسخنان امام جمعه ها توسط صداوسیما،خواهان ایجاد رسانه صوتی وتصویری مستقل برای ستادنمازجمعه می گردد ویا هم او ازمدت ها پیش خطرتقلب درانتخابات را مطرح کرده است که درهمین رابطه اکنون شعار تعویض کردان ازمنصب وزارت کشور برای تضمین انتخابات به کرعمومی درمیان این بخش ازباصطلاح اصول گرایان وغیراصول گرایان تبدیل می شود، ویاوقتی که ناطق نوری برای نجات کشوروخروج آن ازبحران، خواهان ایجاد یک دولت ائتلاف ملی می گردد وسرمقاله نویس رسالت بحث عبورازاحمدی نژاد را مطرح میکند،وبرادرِ تاجرپیشه عسکراولادی درسخنانی تند به سیاست های اقتصادی دولت می تازد وکل آن را"فشل اعلام می کند"وحمایت تاکنونی ازدولت را نیزصرفا به دلیل رعایت دستورخامنه ای عنوان می کند،درچنین شرایطی حرکت بازاریان را نمی توان جدا ازاین صف آرائی کلی مورد بررسی وتحلیل قرارداد.باین اعتبارمی توان گفت که تشدید شکاف بین باندها و جناح های رژیم،نمی تواند بازتاب خود را درمیان بازازیان به عنوان بخشی ازاین مجموعه نگذارد وزمینه سازآن نگردد. بیهوده نیست که ادعای حامیان دولت وکیهان به بازاریان آنست که دارند ازدیگران خط می گیرند و دارند هدف های دیگری را درپشت مساله مالیات دنبال می کنند.
بی شک بروزبحران باین شکل روی دیگرسکه ای است که باید آن را تلاش برای انحصارقدرت و یکدست کردن آن نامید.درواقع همان اندازه که احمدی نژاد برای یکدست کردن کابینه،تیم مذاکره کننده هسته ای وکنارگذاشتن عناصری مثل لاریجانی و ویا پورمحمدی وسایرعناصرکابینه و نیزتعویض مکررمقامات بانک مرکزی و سایرعرصه ها و پست ها کوشش به عمل می آورد،به همان اندازه برابعاد وشدت منازعات فی مابین باندهای موجود می افزاید وبهمان میزان این مبارزات راازقلمرودرونی رژیم به پیرامون و بیرون آن می راند وازکنترل نظام خارج می سازد. ودرست بهمین مقیاس تعادل رژیم بهم خورده ونیروهای موازی واقدامات موازی وخنثی کننده ازهرسو فزونی می گیرد. این واکنش های گریزازمرکز حدومرزی نمی شناسد وبارزترین نمونه آن اقدام اخیرو مستقیم خاتمی دردعوت ازپاره ای از سیاستمداران معروف جهانی به عنوان گفتگوی تمدنها بود که حتا توانست آنها را به دیدارخامنه ای ببردوخود را ازتیررس حمله حریف دورنگهدارد. وهدف نیزچیزی جزگشودن دریچه ای وکانالی دیپلماتیک و موازی برای تماس با قدرت های خارجی نیست.
اکنون بخصوص با فرارسیدن فصل" انتخابات"ریاست جمهوری مبارزه برای تصاحب ویا تقسیم مجدد قدرت درمیان باندها وجناح های حاکمیت،بازارداغی پیداکرده و بسیاری ازمنازعات به "رم" ختم می شوند. طیف های متعلق به اصول گرایان باصطلاح سنتی تلاش می کنند که ازحمایت کمابیش یک جانبه خامنه ای از احمدی نژاد -که می دانند بدون آن می توانند ویرا براحتی کله پاکنند- بکاهند.آنها هم چنین تلاش می کنند که با واداشتن کردان به استعفا،کنترل انحصاری احمدی نژاد برانتخابات رامنتفی کنند وهم چنین همه توان خود را بکارگرفته اند که ازنقشه احمدی نژاد برای پرداخت یارانه مستقیم، که او با طرح آن ووعده باجرادرآوردنش درطی چندماه مانده به انتخابات درصدداست که ازآن به مثابه رشوه ای برای جمع آوری رأی بسود خود بهره گیرد،ممانعت به عمل آورند.البته همانطورکه شاهدبودیم احمدی نژاد علیرغم وقوف به نظر مجلس وقول وقرارهای خود با آن وبدون درنظرگرفتن نظروتصمیم مجلس،اخیرا درطی یک گفتگوی مشروح تلویزیونی وعده پرداخت یارانه مستقیم با میانگین تقریبی حدود50 هزارتومان برای هرفردخانواده درطی چند ماه آینده را داد!.رقمی که بخصوص برای لایه های گسترده ای از تهیدستان شهری وروستائی، می تواند درکوتاه مدت اغواگرانه ووسوسه انگیز باشد ولی درزمان بلندمدت تر چه ازطریق دودشدن آنها توسط تورم شتابان-که خود واردشدن ناگهانی چنین نقدینگی برشتاب آن بازهم خواهد افزود- وچه مهمترازآن بوسیله پی آمدهای ناشی ازآزاد سازی قیمتها،درکنارته کشیدن ذخایرارزی واحتمال افول دوره نفت گران، فقط آه وحسرت یا دآوری روزهای گذشته را برزبان خواهد راند.
واما نکته پایانی
بی شک سیستم مالیاتی وچگونگی اخذ مالیات درهرکشوری همواره برای شهروندان آن کشوردارای اهمیت بوده و آنها نمی توانند نسبت به عواقب وپی آمدهای مستقیم وغیرمستقیم آن بی تفاوت باشند. بخصوص اکنون که منازعات درونی حاکمیت آن را به یک مساله مهم روز تبدیل کرده،طبعا فرصت ومدخل مناسبی است برای حساس شدن وحساس کردن شهروندان و بویژه کارگران و توده های محروم وبطریق اولی فعالان سیاسی واجتماعی رادیکال وچپ به نوع و نحوه اخذ مالیات. منازعه باندها و جناح های رژیم چیزی جزدعوا برسرتصاحب سهم شیروچگونگی خالی کردن جیب مردم نیست.هدف دولت عیرازتأمین منافع سرمایه داران وسرشکن کردن هزینه های حفظ نظام موجود وانتقال بار بحران وکسری بودجه،به دوش توده های تولیدکننده ومیلیون ها مصرف کننده تهیدست نیست.جالب آنکه دردفاع ازسیستم جدید مالیاتی مدافعان آن می گویندهرکه بامش بیش برفش بیشتر! یعنی هرکس که مصرفش بیشتراست،چشمش کورباید مالیات بیشتری بپردازد.بی شک برای ثروتمندان مشکلی ازبابت مصرف بیشتروجود ندارد،اما آن سوی سکه این گونه دلیل بافی ها آن است که زحمتکشان و کارگران وهمه تهیدستان،همواره محکومند که به همان میزان نازل و بخورونمیر کنونی بسنده کنندوهرگزبه بفکروآرزوی افزایش مصرف وتأمین نیازهای فروخورده خود نیفتند تا مبادا ناچاربه پرداخت مالیات بیشتری شوند!.سنگرگرفتن بازاریها نیزدرپشت مخالفت با نظام جدید مالیاتی بدلیل افزایش تورم وگران شدن بهای کالاها،چیزی جزمقابله باخطرازدست دادن معاملات وسودهای غیرقابل کنترل خودشان نیست.بنابراین نه سیستم مالیاتی تاکنونی وموسوم به قانون تجمیع مالیاتی و نه قانون جدید مالیاتی مبتنی برارزش افزوده،هردوعلیه او وبرای چاپیدن وی ودرخدمت حفظ وحتا تقویت شکاف های طبقاتی موجودهستند.ازاین رو کارگران وزحمتکشان که اکثریت قاطع مردم ایران را تشکیل میدهند،راهی جزطرح مستقل مطالبات خود ومبارزه برای آن ندارند.برای اینکارلازم است که آنها درتشکل ها و مجامع و رسانه های خود ودرخانه ها ومحله ها و هرجا که امکان گفتگوودیالوگ فراهم باشد،به گفتگو و فرموله کردن مطالبات مستقل خود یعنی مطالباتی که متضمن منافع عمومی آنهاست ودراین مورد مشخصا آن نوع نظام مالیاتی که متضمن منافع آنان است بپردازند. بی گمان کارگران و فعالین آگاه وباتجربه دردامن زدن به این گفتگوها نقش مهمی دارند. آنچه مقدمتا دراین رابطه می توان مطرح کرد تأکید بردونکته به مثابه دومشخصه اصلی است:
الف-اصل مالیات متناسب با درآمد.این نوع مالیات ها درتناسب با درآمدها تنظیم شده و حتا می تواند متناسب با افزایش درآمدها خصلت تصاعدی یافته ویا با پائین آمدن ویا اصلا پائین بودن درآمدها میل به صفرداشته باشد. روشن است است که هدف این نوع مالیات مقابله با شکاف های طبقاتی وفراهم ساختن شرایط شکوفائی ورشد برای لگدمال شدگان یک جامعه طبقاتی است. یک نوع مالیات ترجیحی بسود تهیدستان وطبقات استثمارشده است که جزبافشارازپائین و تحمیل آن به نظام های موجود توسط خود جنبش های مطالباتی-اجتماعی بدست آمدنی نیست.
ب- دومین نکته وبهمان اندازه اولی مهم،آن است که این گونه نظام مالیاتی تنها می تواند با نظارت و مداخله تشکل ها ونهادها ومجامع مستقل کارگران وهمه استثمارشوندگان و توده های تهیدست صورت گیرد.بنابراین حتا بهترین قانون اگربدورازنظارت و مداخله پائینی ها وخودکارگران وزحمتکشان باشد بازهم حاصلی جزپرکردن جیب سرمایه داران و کارگزاران آن ها نخواهد داشت.

24-07-87-15-10-2008
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com/

Tuesday, September 30, 2008

یک نافرمانی باشکوه !
Taghi_roozbeh@blogspot.com تقی روزبه

گوشه ای دیگر ازجنبش مقاومت زنان
اخیرا یک باردیگرفیلم*1 وخبرمقاومت زنی دربرابرتعرض مأمورین گشت ارشاد، که قصد انتقال او به یک ماشین پلیس را داشتند درسایت ها ورسانه ها منعکس شد.دادوفریاد واعتراض این زن دربرابرمأموران زن ومردرژیم،موجب برانگیختگی مردم حاضردرصحنه و درگیرشدن آنها با پلیس گردید، بطوری که مأموران گشت برای کنترل اوضاع و عدم تکرارماجرای قبلی پاساژ صادقیه(واحیانا کتک خوردن وخارج کردن فرد دستگیرشده ازچنگ پلیس) خواهان ارسال نیروی کمکی ازمرکزشدند.
باین ترتیب یک باردیگر برشی زنده ازپتانسیل نهفته دراعماق و ازآنچه که درزیرپوست شهرمی گذرد،درمقابل دیدگان ماقرارگرفت. باردیگرمعلوم شد که طرح پروژه هائی هم چون امنیت اجتماعی ودوبرابرکردن گشت های ارشاد،بی حکمت نبوده و نیست واگرآنطورکه برخی ها گمان دارند،شهروندان آنچنان که آنها تصورمی کنند رام و تمکین پذیربودند،نیازی به این همه بگیروبند وپیش وند وپست وند، و یا دست بند و پابند نبود ولازم نبود که سپاه وبسیج با تغییرآرایش، خود را برای مقابله با "اغتشاشات وآشوب های محتمل" آماده کنند. به تجربه دیده ایم که دراین گونه موارد شامه حاکمین به مقتضای دفاع ازاقتداروامتیازات خود وامکان دست یابی به کم وکیف تحرکات پائینی ها وداشتن انگیزه بالای رصدکردن علائم قبل ازوقوع طوفان، معمولاحساس ترویک گام جلوتراز شامه شهروندان به انقیاد کشیده شده است.
ما معمولا عادت داریم که جنگل را ازپشت درختان به تماشا به نشینیم. وازهمین رو باوجود آنکه باسطوح ودرجات گوناگونی ازمقاومتِ درهمه جا حاضر مواجهیم، اما بدلیل آنکه همواره به دنبال اشکال ذهنی ونابی ازمقاومت ونادیده گرفتن خصلت فرایندی وقواعدتکوین آن هستیم،لاجرم ازروی این گونه مقاومت های موجود بعنوان نقطه عزیمت واقعی وعینی برای پیشروی می پریم وازخیره شدن به آن هاو درسهای نهفته درآن عفلت می ورزیم.
گرچه شرح حال این نافرمانی اجتماعی وشورنهفته درآن را اگرازسوی یکی از شاهدین و شرکت کنندگان دراین اعتراض می شنیدیم ویامی خواندیم،تصویردقیق تر وتکان دهنده تری ازآن داشتیم.اما حتا شرح این فرازِمقاومت توسط پلیس ،یعنی روایتی که قاعدتا با بیشترین تلاش برای کم سو نشان دادن شعله آن وبرخ کشدن اقتدارخویش همراه است، بقدرکافی گویاست:
سردار حسين ذوالفقاری در حاشيه جلسه روسای پليس امنيت اخلاقی سراسر کشور، درخصوص نحوه برخورد ماموران گشت ارشاد در ميدان صادقيه تهران که منجر به درگيری شده است،چنین توضيح داد: به خواهری درخصوص نحوه پوشش تذکر داده شده اما اين خواهر با ايجاد سر و صدا مقاومت کرده و در حين انتقال به خودروی گشت ارشاد، از همکاری ممانعت کرده است: به طوری ‌که با ايجاد سر و صدا، افرادی در محوطه تحت تاثير اين فرد قرار گرفته و با نيروهای پليس حاضر در محل درگير شدند و در نهايت با حضور تعدادی از نيروهای پليس، افرادی که با ماموران درگير شده بودند،دستگيرشدند. ذوالفقاری همچنين از دستگيری ۹ نفر علاوه بر دستگيری فرد مورد نظر در ميدان صادقيه خبر داد و تاکيد کرد: حتی بر فرض اينکه اقدام مامور پليس فاقد ارزش باشد، آن دختر نبايد مقاومت کند و دليلی بر مقاومت در مقابل پليس وجود ندارد...."
همانطورکه درعبارت بالادیده می شود،عناصراصلی تشکیل دهنده این شورش را اعتراض وسروصدا نسبت به آنچه که پلیس آنرا تذکرمی نامد ومقاومت دربرابرانتقال به خودرو به مثابه عنصرآتش زنه،تحت تأثیرقرارگرفتن افراد نزدیک به صحنه تعرض رژیم،یعنی غلیان روح هم بستگیودرگیرشدن آنها با پلیس، تشکیل می دهد.

بی شک مقاومت مزبور یک استثنا وبرحسب تصادف نبود،بلکه گوشه ای به نمایش درآمده ازپتانسیل نارضایتی موجود دربطن جامعه و دربرابرتجاوزوتبعیض سیستماتیک رژیم به حقوق اولیه شهروندان،بویژه زنان،است که باین صورت امکان پرتاب شدن به خارج را پیداکرده است. پرتاب چنین گدازه هائی نه برای اولین باراست که صورت گرفته ونه طبعا آخرین بارخواهد بود.بدیهی است که انتشارهرچه گسترده ترتصاویروگزارش های این گونه نافرمانی ها، درسطوح مختلف و ازجمله درلایه های زیرین جامعه،به مثابه گرده افشانی نهال مقاومت، ونیزتلاش برای دفاع ازحقوق دستگیرشدگان وآزادی آنها دراشاعه چنین الگوهائی ازمقاومت و تشدید فشاربررژیم وپلیس مؤثرخواهد بود. نباید فراموش کنیم که افشاء هرچه بیشتررفتارخشونت آمیزپلیس،امری که مورداذعان خود مأموران رژیم هم هست،موجب منزوی کردن هرچه بیشترآنها شده ومنفعلشان می سازد.چنانکه درهمین گزارش، سردار ذوالفقاری خطاب به رسانه ها می گوید:این موضوع را رواج ندهید،الحمدلله آنقدرمرجع هست ( بقول او 7تا!) که اگرنیروی انتظامی خطا کند،رسیدگی شود."
یک اعتراف دیگراز وجود وابعاد این گونه نافرمانی های اجتماعی علیه آپارتایدجنسی را می توانیم درگزارش دیگری که اخیرا ازسوی عوامل سرکوب رژیم منتشرشد ونتوانست آنطورکه درخورآن بود بازتاب پیداکند مشاهده کنیم: برطبق این گزارش رئیس پلیس اعلام کردکه اگرمبارزه سال گذشته علیه امنیت اجتماعی وبد حجابی نبود،اکنون (ودرهمین سال و تابستان) ما باپدیده بی حجابی کامل درسطح جامعه مواجه بودیم!
****
این نمونه ها ونیزسایرموارد نشان میدهند که جنبش مقاومت زنان،علیه تبعیض جنسی و دیگراشکال ستم ،درعرصه ها واشکال گوناگون وبسیارمتنوع اجتماعی اعم ازسیاسی واقتصادی و فرهنگی وحقوقی... درخیابان ها،ادارات ومحل کارومحلات ودانشگاه ها ومدارس وحلاصه درهرکوی وبرزن وخانه... جاری است که همه آنها موضوع سازماندهی و مقاومت بشمارمی روند.بی شک این نوع مقاومت ها هنوزموضعی وپراکنده بوده وبه یک جنبش سراسری وپیوسته فرانروئیده اند. وچنین چیزی هم علی القاعده،ازدل بهم پیوستن حلقات مقاومت های موجود ونبردهای موضعی بدست خواهد آمد.ازهمین روانعکاس هرچه وسیع تراین نوع مقاومت های مردمی و خودجوش،درحکم پاشیدن بذرو کمک به تکثیرآنها خواهد بود.هم چنین بدیهی است که هیچکدام ازسطوح مبارزه فی نفسه دربرابرهم قرارندارند،اگرکه رهائی وبرابری همه جانبه به مثابه هدف قطب نما واصل مشارکت ومداخله فعال بدنه درفرایند مبارزه به مثابه شیوه دست یابی به اهداف،هیچ گاه تحت الشعاع مطالبات فوری وبیواسط وچانه زنی دربالاومصلحت گرائی های برآمده ازآن قرارنگیرند.فی الواقع اگر هدف های پایه ای درپیوند متقابل با مطالبات جاری وفوری درنظرگرفته شوند،تنها دراین صورت است که ازیکسو مبارزه برای اهداف کلان پایش به زمین بندمی شود و ازسوی دیگرجنبش مبارزه برای مطالبات فوری وبیواسطه درفقدان دورنما،روانه شن زارها نشده وبا جذب در سیستم های تبعیض آمیزحاکم ازنفس نخواهد افتاد.
2008-10-01—10-07-87

*-این فیلم را می توانید درآدرس زیرتماشاکنید:
http://uk.youtube.com/watch?v=ywkAXdewRMs

Wednesday, September 17, 2008







آزمون جنبش زنان درمقابله با "لایحه دفاع ازخانواده" و نقاط آسیب پذیر آن

تقی روزبه taghi_roozbeh@yahoo.com

"لایحه دفاع ازخانواده"،که شماری از فعالان زن به درستی آن را لایحه ضدزن،لایحه رسمیت بخشیدن هرچه بیشتربه پدیده چندعیالی(تعددزوجات)،لایحه قانونی کردن حرمسرا(=همسران دائمی+همسران موقت ومنقطع،بی شمار،وبی نیاز به ثبت رسمی +تمکن مالی مرد) نامیده اند، ودریک کلام گسترش دامنه تبعیض جنسی وبی حقوقی هم اکنون موجود بین زن ومرد،مخالفت وسیعی را برانگیخته.
درمروری پیرامون این واکنش ها معلوم می شود که طیف گسترده ای مرکب ازگرایشات گوناگون،ازجمله بخش مهمی ازاصول گرایان وحامیان رژیم تا اصلاح طلبان وتحول طلبان و تا نیروهای رادیکال،هرکدام به نحوی دربرابر آن به موضعگیری وصف آرائی پرداختند: قوه قضائیه(که تهیه کننده اصلی این لایحه وارائه دهنده آن به دولت بود)،مخالف دست بردن قوه مجریه به متن پیشنهادی اش واضافه کردن مواد 23 و25 وبرخی تغییرات دیگر(که آنرامغایربا استقلال قوای سه گانه،واقدامی غیرکارشناسانه میدانست) بوده ورسما نارضایتی خود را توسط سخنگوونیزرئیس این قوه ابرازداشته است. زنان اصول گرا(ازجمله مریم بهروزی ازسوی جامعه زینب)وبخشی ازروحانیون ومدرسین قم ونیزسایرافرادومحافل وتشکل های وابسته به این جریان نیزمخالفت خود را باافزوده شدن مواد فوق به لایحه اعلام داشته اند.طیف های گوناگون اصلاح طلب،ازجمله جبهه مشارکت وملی-مذهبی ها ونواندیشان دینی(که آنرا فاجعه –البته ازمنظرتضعیف "کیان خانواده"خوانده اند) وجبهه ملی وتحکیم وحدت و... نیزباشکال گوناگون مخالفت کمابیش قاطع خود را با آن ابراز
داشته اند. بی تردید دراین میان، تشکل ها وکانون های مستقل ومتعلق به جنبش زنان وازجمله کمپین یک میلیون امضاء، فعال ترین وقاطع ترین بخش مخالفین این لایحه را تشکیل داده وهمانها بودند که نخستین جرقه های های اعتراض را برافروختند.
کانون اعتراض به خصوص حول ماده 23 و25 بوده است که این خود محرک اصلی درایجاد همگرائی درمیان چنین طیف رنگارنگ وگسترده وبعضا متضاد شده است.چنانکه میدانیم دربارنخست، کلیات لایحه مزبوردرکمیسیون حقوقی و قضائی مجلس اسلامی وازجمله توسط زنانی که دراین کمیسیون حضوردارند، بطورکامل و بدون اصلاحی درآن تصویب شد و قراربود که هرچه زودتر برای تصویب به صحن مجلس بیاید.
به موارات فعل وانفعالات فوق شاهد شکل گیری یک اجماع گسترده علیه این لایحه بویژه درمیان زنان وفعالین آن بودیم؛البته باگرایشات،جهت گیری ها وملاحظات گوناگونی که هرکس وهرجریانی اززاویه نگاه خود به حقوق زن داشت.برخی ها فقط با اندکی اصلاحات موافق بودند وبهمین دلیل با قراردادن شرط وشروطی درمواد مناقشه برانگیز،آماده کنارآمدن با آن بودند و برخی دیگربا کلیت لایحه مخالفت می کردند واشکالات وارد به آن را به مراتب بیش ازمواد 23 و25 دیده و خواهان پس گرفته شدن کلیت آن بودند.
بنظرمیرسد که دولت احمدی نژاد با ارائه این لایحه حداکثری وتماما ارتجاعی، ناشیانه دست به لانه زنبوربرده بود وبا برانگیختن بیشترین همگرائی درمیان پوزیسیون واپوزیسیون وبهم ریختن صفوف خودی وغیرخودی، چالش بزرگی را دربرابرخود بوجود آورد.چالشی که امکان برنده شدنش درآن پیشاپیش زیرسؤال قرارداشت وعملا هم چیزی جز آش نخورده ودهان سوخته نصیبش نشد.بویژه درشرایطی که باندهای درونی حاکمیت سخت به جان یکدیگرافتاده اند وهرروز به یکدیگرپشت پا می زنند، اقدام دولت نتوانست حتا ازحمایت حداقل سایرجناحهای طبقه سیاسی حاکم برخوردارباشد.
آسیب پذیری فوق دوچندان می شد،اگرکه نیازرژیم وبخصوص باندهای ذی نفوذ برقوه اجرائی درآستانه "انتخابات" دوره دوم ریاست جمهوری به تلاش ِتشکل های زنان حامی خویش ونقش واهمیت آنان دربسیج پایه توده ای را به آن اضافه کنیم. بی شک،بی اعتنائی به نارضایتی و مخالفت سازمان ها و نهادهای زنان متعلق به حاکمیت وطیف باصطلاح اصول گرا با لایحه فوق،درکنارنارضایتی گسترده بیرون ازحاکمیت،می توانست تاوان سنگینی را بهمراه داشته باشد.تحت چنین فشارسنگین و وضعیت شکننده ای که بنظرمی رسید عقب نشینی اجتناب ناپذیراست،بخش های دیگرحاکمیت،علیرغم اصرار دولت برلایحه خود،برآن شدند تاسریعا باگرفتن ابتکارعمل ازبالا وواردکردن اصلاحات محدود وکنترل شده به آن، اولا اجازه بهره برداری ازعقب نشینی ناگزیر را به نیروهای مخالف وجنبش زنان ندهند وثانیا ازاین وضعیت بوجود آمده برای تضعیف موقعیت حریف درساختار قدرت و تقویت جاپای خود سودجویند.بهمین دلیل زعمای قوم به تکاپو وپیغام وپسغام دادن افتادند. رئیس مجلس ازنارضایتی روحانیون ومراجع سخن به میان آورد،"آیت اله امینی" امام جمعه قم و ازمدرسین حوزه،اعتراض روحانیت به مواد 23 و25 وضرورت تقویت کیان خانواده را خاطرنشان ساخت.دیگرفقط این طرفداران فقه باصطلاح پویا-ازقبیل صانعی ها- نبودند که ازاین لایحه انتقاد می کردند،بلکه روحانیت سنتی نیزباوقوف به عمق مقاومت ونارضایتی موجود نسبت به آن،نگران گشوده شدن جبهه "جنگ خانگی" وخطر ازدست دادن امتیازاتی که عملا وجودداشت،بودند.تجربه کهن اشان به آنها نهیب می زدکه نقد موجود را فدای نسیه ِتصریح قانونی نکنند.هرچه که باشد روحانیون دراندازه گرفتن ضربان نبض نارضایتی مردم وباصطلاح آشنائی با رگ خواب آنها،یدطولائی دارند!. لاریجانی که درپست جدید، درنقش حامی روحانیت و حوزه قم به صحنه آمده است، برای رایزنی به دیدار مراجع قم شتافت. کمیسیون زنان مجلس نیز برای گرفتن رهنمودهای لازم ازولی فقیه برای مواجهه با معضل پیش آمده به حضور"مقام معظم" شرفیاب شدند.نتیجه نهائی این رایزنی ها منجربه توافق حول اصلاح همان موادی شد که بیش ازهمه مناقشه برانگیزبودند.باین ترتیب دامنه نارضایتی بیرون ازساختارقدرت ورقابت های درونی ساختارقدرت، دست بدست هم داد وکلیت رژیم را وادارساخت که علیرغم میل وماهیت وجهت گیری عمومی خود برای اعمال حاکمیت هرچه بیشتر قوانین فقهی برامورقضائی و مناسبات اجتماعی، دست به یک عقب نشینی تاکتیکی ومحدود بزند وباانصراف ازطرح لایحه دولت درصحن علنی مجلس، آن را برای اصلاحاتی به کمیسیون قضائی بازگرداند.والبته دراین میان برای آنکه فرصتی برای ابرازوجود به مخالفین خود وبوجود آمدن این تصورکه گویا کل لایحه پس گرفته شده است ندهد،اززبان رئیس مجلس اعلام کردکه لایحه پس گرفته نشده وبزودی با اصلاحاتی برای تصویب به صحن مجلس بازخواهد گشت و چنین نیزشد.یعنی کلیات لایحه با حذف بند 23 و25 واصلاحی درماده 53 بسرعت واردصحن مجلس شد وبه سرعت هم مورد تصویب قرارگرفت.تغییرات به عمل آمده ودامنه ونقطه تمرکزآن،قبل ازهرچیز نشاندهنده هدف رژیم مبنی بر جلب رضایت خودی ها و جمع وجورکردن صفوف بهم ریخته اش،برای تأمین شرایط لازم برای تداوم تعرض وتجاوز خود به حقوق زنان بود.
وقتی ازعقب نشینی تاکتیکی(والبته درعین حال تحمیل شده) رژیم سخن به میان می آوریم،باید تأکید کنیم که گرچه بازگشت لایحه ازصحن علنی به کمیسیون برای اصلاح موادی درآن، ازنظررژیم معنائی جز تأیید همان قوانین ورویه تبعیض آمیزموجود نبوده(وباین اعتبارتلاش تحمیل کننندگان ِعقب نشینی به رژیم جهت جلوگیری ازتعرض جدید رژیم و بدترشدن وضعیت است)،اما اولا بهیچ وجه به معنای نادیده گرفتن اهمیت عقیم گذاشتن تعرض تازه رژیم به حقوق زنان و تحمیل یک عقب نشینی به وی نیست. برعکس نفس این عقب نشینی وپس راندن تعرض دشمن،هرچه هم که دامنه آن محدود بوده باشد،آنهم درشرایطی که مواجه با امواج پی درپی تهاجم وسرکوب مستمرهستیم،کمترین دست آوردش،درحکم نفس تازه کردن برای پیشرویهای بعدی جنبش مقاومت محسوب میشود.ولی مهم است که ضمن داشتن تصویردرستی از جایگاه واقعی این عقب نشینی ومقاصد دشمن وحتا تلاش برای آشفته کردن صفوف درونی آن،بتوانیم درمقابل پاتک های آن وتبدیل عقب نشینی به سکوئی برای تعرض های بعدی،صفوف خود را منسجم ترنمائیم.بهمین دلیل باید ازمبالغه پیرامون این دست آورد-مثلا بعنوان یک دست آوردتاریخی ونظائرآن-اجتناب کنیم و با درنظرگرفتن همه عوامل دخیل دراین عقب راندن ومهمترازآن، از توهم پراکنی وتقلیل علل وعوامل آن به یک علت،یعنی حساب بازکردن پیرامون نتایج یک ائتلاف موردی واجماع به عمل آمده اجتناب ورزیم. چراکه درچنین صورتی موجب نادیده گرفتن ضعف ها وآسیب پذیری های مهمی خواهد شد که همین آزمون موجود آنها را نیزبه نمایش گذاشته است. وثانیا –عقب نشینی تحمیلی- تاکتیکی به معنی آن است که رژیم هرگز ازقصد وهدف خود منبی برسرکوب جنبش زنان وتحمیل سلطه آموزه های فقه برقواعد ومناسبات اجتماعی و ازجمله بین مردان و زنان کوتاه نیامده است، بلکه هدف عمده اش فراهم آوردن شرایط مناسب برای تداوم سرکوب وگرفتن ابتکارعمل ازدست مخالفین ،بهم ریختن اجماع عمومی وانسجام بخشیدن به صفوف درونی خود وازهمه مهمترآشفته کردن صفوف مخالفین وجنبش زنان است.این هدف رژیم را فاطمه آلیا ازاعضاء کمیسیون قضائی مجلس وازملاقات کنندگان با ولی فقیه، بروشنی برزبان آورد:
"ما بايد اين نقد را خودمان انجام بدهيم و ابتکار عمل را ازآنها (رسانه هاي مغرض) بگيريم . ما بايد بگوييم ماده 23 ابهام دارد گرچه لایحه خانواده مجموعه بسيار خوبی است اما بايد برخی موارد تصريح وبعضی موارد به آن اضافه کنيم" .
درهرحال نباید فراموش کنیم که رژیم جمهوری اسلامی بدلیل سطح مطالبات ونیزسطح مقاومت ونافرمانی زنان که تحمل وتمکین به آن، فراترازظرفیت های تنگ ومتصلب آن است، وبدلیل ماهیت تاریک اندیش ومهمترازهمه ورودش به اوج انحطاط وگندیدگی کل حیات خویش،رازبقاء خود را در یورش سیستماتیک ومستمربه مردم ودراین مورد مشخص به جنبش زنان جستجومی کند .بطوری که می توان تصورکرد توقف تهاجم همان است وبه صدا درآمدن آژیرخطرفروپاشی، همان.
مقابله با"لایحه حمایت از خانواده"،باچه رویکردی؟!
بی شک،همانطورکه آزمون عملی اخیر نشان داد، دربرابر چنین لایحه مافوق ارتجاعی زمینه های شکل گیری یک اعتراض بزرگ و گسترده وجود داشت ودارد والبته بهمان نسبت کم عمق وباخواستی محدود وحداقلی. ومحتملا با درک چنین زمینه ای بود که فراخوان به "ائتلاف بزرگ" توسط شماری ازتشکل ها و سایت های مستقل زنان وکمپین یک میلیون امضاء،اصلاح طلبان وملی مذهبی وها و طیف تحکیم وحدت ... صورت گرفت.درسطوربالا ازنقاط آسیب پذیراقدامات وحرکات صورت گرفته توسط فعالین وتشکل های مستقل زن وچگونگی اعتراضات صورت گرفته سخن به میان آمد. نگاهی به همان متن فراخوان ائتلاف بزرگ ونیزفرایند اعتراضات واقدامات ومصاحبه ها ونوشته های به عمل آمده،به روشنی محدودیت ها وکاستی ها وبطورکلی نقاط آسیب پذیر را به نمایش می گذارد.این نقاط آسیب پذیررا می توان درسه عرصه گفتمان حاکم بربیانیه وسایرمواضع اعلام شده، درنگاه به بالا و چانه زنی با قدرت( لابی گری به جای نگاه به بدنه اجتماعی وبسیج آن) ودربی توجهی به سازوکاروقواعد حرکت های جنبشی( ازجمله دخیل بستن به نقش نخبگان به جای نقش آفرینی بدنه اجتماعی، درنقض خصلت پلورالیستی جنبش وتن سپردن به فرادستی نیروهای اصلاح طلب ولیبرال اعم ازنوع اسلامی ویا غیراسلامی آن) ملاحظه کرد.
دراین فراخوان ودیگرمواضع اتخاذشده اعتراض ها به لایحه مزبوراززاویه دفاع قاطع ازکیان "خانواده"صورت می گیرند و اساسا لایحه دولت را به عنوان لایحه ضد خانواده مورد نقد وانتقادقرارمی دهند(تاازحقوق انسانی برابرزن ومرد درتمامی سطوح وابعاد خود).گوئی که خانواده درساختارجامعه ما دژدفاع ازحقوق زنان است وهنوزهم- دروجه غالب خود-نه تبلورویاخته جامعه ای مبتنی برسلسه مراتب مردسالار ومظهرهمه گونه تبعیضات نهادینه شده،اعم ازحقوقی،فرهنگی واقتصادی مبتنی براستثمار مضاعف کاربدون دستمزد است.اگرکسی به این فراخوان ونوشته ها وشعارها و...نگاهی بکند دچاراین تصوروتوهم می شود که گوئی جمهوری اسلامی،نعوذ بالله!،خواهان درهم شکستن کیان خانواده است وهمه نیروهای ائتلاف بزرگ درتلاش برای حفظ دژمقدس خانواده و رهائی زن اززیرستم مضاعف ؟! روشن است که دراین مورد گرایشات گوناگونی درمیان فعالین وجنبش زنان وجود دارد و همه نیروها وفعالین قطعا چنین نمی اندیشند.اما نحوه فرموله کردن و نحوه بیان، جملگی نشاندهنده سیطره گفتمان فوق است .وهمین واقعیت این سؤال را پیش می آورد که آیا تحت چنین گفتمانی میتوان برای رهائی زن گام های واقعی و راستینی برداشت؟
دومین نکته بارز دراین فراخوان، تأکید به هرشیوه ممکن است.مراد ازهرشیوه ممکن نیزاساسا بازکردن راه برای باصطلاح لابی کردن بخشهائی از حاکمان و مراجع تقلید واصلاح طلبان دولتی است.دراین صورت بندی ونیزمشاهده سایراقدامات وکنش های اخیر نشان داد،خط قرمزی برای لابی کردن وجودندارد. حتا پیشاپیش یکی ازهمین تشکل های زنان ِ وابسته به حاکمیت ودرهمکاری با کمپین فراخوان،از لابی کردن خامنه ای سخن به میان آورده بود. وزنان کمیسیون جبهه مشارکت نیزکه خود ازجمله فراخوان دهنده گان وازحامیان آن محسوب میشوند، ازاقدام به نوشتن نامه به رهبری برای حل معضل لایحه سخن به میان آورده بوند(قاعدتا این کشف بزرگ باید حتا برای خود این جماعت "اصلاح طلب" هم شوکه آورباشد!). ویا همین تشکل فراخوان دهنده،درکمیسیون خانه احزاب به ریاست موسوی تبریزی و درکنار 20 تشکل دیگر وازجمله تشکل های متعلق به اصول گرایان برای همکاری وهماهنگی درمورد نحوه برخورد با لایحه دفاع از خانواده نشست مشترک برگزارمی کند.و یا درنشست مشترک اخیری که باحضوربرخی ازفعالین کمپین وشماری اززنان فعال با افراد وجریانات وابسته به حاکمیت،درپی اصلاح لایحه وبرای ارزیابی وجمع بندی ازحرکت واحیانا روشن کردن گام های بعدی دردفتر اداورتحکیم وحدت صورت گرفت،نه فقط ازاصلاح طلبان حکومتی بلکه ازکسانی چون مریم بهروزی هم برای شرکت دعوت به عمل آمده بود.شگفت آنکه دراین نشست معلوم میشود که ظاهرا صداوسیمای جمهوری اسلامی هم ازنیروهای ائتلاف بزرگ است!
براستی معلوم نیست که دراین آشفته بازارِهمه باهم مرزدوست ودشمن کجاست وچه کسی علیه چه کسی مبارزه می کند؟! آیا رؤیای به پایان رسیدن جنگ صلیبی نمادهای مستقل علیه نظم وسیستم مذهبی حاکم،وجایگزین شدن آن با نمادهای ترکیبی(آنطورکه خانم نوشین احمدی خراسانی آرزومی کند)، جهش آسا ازمرحله نظرورزی به تاکتیک عملی پاره ای ارفعالین جنبش زنان فراروئیده است؟!
سومین نکته بکارگیری اصطلاح ائئلاف بزرگ است.روشن است که فراخوان آشکارا وآگاهانه ازکاربردعبارتی چون همسوئی،همگرائی،اقدام مشترک حول موضوعی مشترک ونظایرآن اجتناب کرده است، تابتواند لفظ ائتلاف را که معنای مشخص تری دارد و همکاری مشخص ترو فراموردی را بازتاب میدهد،بکارگیرد.بیهوده نیست،که درهمین نشست دفتر ادوارتحکیم وحدت،خانم فخرالسادات محتشمی پور ازفعالان بنام اصلاح طلبان حکومتی(آنهم ازنوع راست آن)،مهمترین دست آورد این حرکت را شکل گیری همین ائتلاف بزرگ می داند.ائتلافی که وقتی بوجود آمد،می تواند،به مثابه ابزارو اهرم مؤثری برای سایراهداف اصلاح طلبان ودادوستدهای سیاسی بین جناحهای مختلف مورد بهره برداری قرارگیرد.ویا بقول تحکیم وحدتی ها پایه اجتماعی مناسبی برای اصلاح طلبی پیگیرمحسوب گردد.یعنی آن نظری که علت عمده شکست اصلاح طلبان را درعدم سازماندهی جامعه مدنی و عدم ریشه داشتن درآن عنوان می کرد،اکنون در سودای پیوند جنبش زنان به مثابه بدنه و بستراجتماعی با پروژه اصلاح طلبی، به تکاپو افتاده است. گوئی که تکرار تجربیات شکست خورده قصدبازایستادن ندارند.ایفای نقش تسمه نقاله برای مشارکت در"قدرت" و انتقال "قدرت"، به این یا آن جناح از حاکمیت،گوئی که به جزئی جدانشدنی از این تشکل نیمه دانشجوئی و نیمه حزبی تبدیل شده است.
رویکرد ما(افراد ونیروهای مدافع جنبش رهائی کامل زن) نسبت به این فراخوان چه می تواند باشد؟:
یک حرکت بزرگ ویک جنبش وسیع وتک مضمونی که در مورد قانون چندهمسری زمینه هم دارد،وحتا بخشا و بدرجاتی ممکن است برخی ازجریانات نزدیک به حاکمیت راهم بطورموقت وموردی با خود همراه وهمسوکند،فی نفسه نه ناممکن است ونه نادرست. وبهمین دلیل برای عقب راندن تعرض رژیم وپس گرفتن لایحه وتقویت جنبش توده ای،اگرکه بدرستی با آن برخورد شود،می تواند تاحدی دربهم ریختن صفوف دشمن مفید باشد. وبازهم میدانیم که چنین حرکاتی عموما حول یک ویاچند خواست مشترک و ملموس وبرانگیزاننده وفراگیریعنی یک یا چند خواست حداقلی می توانند صورت گیرند.یعنی آندسته ازخواست ها ومطالباتی که بیشترین قدرت بسیج توده ای را داشته وبتوانند فصل مشترک جریانات وگرایشات گوناگون ومبنای یک آکسیون گسترده را تشکیل بدهند. اما نیروهای رادیکال که دراهداف راهبردی با دفاع ازمطالبات ریشه ای وتلاش برای مشارکت ونقش آفرینی هرچه بیشتربدنه اجتماعی شناخته می شوند ونیز درتاکتیک، باپیوند-ونه شکاف و گسست- بین اهداف پایه ای و گام های مشخص ومطالبات بی واسطه وملموس،متمایزمی شوند،وآنهائی که خواهان پس گرفتن کل این لایحه هستند ونه صرفا بدنبال انجام اصلاحاتی درآن ونیز به دنبال تعرض به قوانین سراسرتبعیض آمیز موجود و گشودن راه پیشروی های بعدی هستند ونه درجا زدن، نمی توانند اولا خود را دراین گونه حرکت های گسترده وبخشا همراه با نیروهائی حتا باماهیت واپسگرا منحل کنند وصفوف استراتژیک معطوف به هدف بنیادی را بهم بریزند. و ثانیا نباید درهیچ شرایطی تن به فرادستی نیروهای رفرمیست وطرفداراصلاح سیستم ویا ارتجاعی برجنبش بدهند وبطریق اولی نمی توانند هموارکننده راه کسب این فرادستی بشوند.درحقیقت می توان اعتراضات گسترده وبزرگ را بدون تن دادن به یک گفتمان متعلق به اصلاح طلبان ولیبرالها و یا با خزیدن به زیرچتر مذهب وروحانیت سنتی و با وفاداری به قواعد ومنطق یک حرکت جنبشی،پلورالیستی، وبدون گسستن از هدف رهائی صورت داد.ازقضا یکی ازمختصات حنبش های نوین وعمیقا دموکراتیک،خصلت پلورالیستی وچندگونگی آن است. بنابراین باید گفت، همسوئی موقت وموردی حول یک آماج آری ولی زیر چتر یک گفتمان وبدترازآن تحت فرادستی نیروهای سازشکار وحامل مطالبات موردی ومقطعی رفتن هرگز!می جنگیم حول هدف معین ومشترک، اما نه با بهم ریختن آرایش صفوف خود وبافاصله گرفتن ازمطالبات پایه ای خود .دراینجا مساله بهیچ وجه برسر دغدغه حفظ خلوص وپاکی نیست، بلکه آنست که چنین ترکیبی-همه باهم ودرهم- وبانقض قواعد حرکت جنبشی اگرنتواند ازپائین مقاومت را سازمان ندهد واگرنتواند درهرلحظه ازحرکت، آگاهی معطوف به رهائی واقعی را بپراکند وآرایشی دارای ظرفیت مناسب با خواست های خود را به میدان بیاورد،حتا قادر نخواهد بود همان خواست اولیه یعنی پس گرفتن لایحه را هم پیش ببرد.برعکس درهمان گام نخست با مانوری حول یک رفرم،بی رمق شده و ازنفس خواهد افتاد وبجای پیشروی،شکاف وچندستگی وآشفتگی بجانش رخنه خواهد کرد(شگردی که رژیم اسلامی مهارت ویژه ای درآن دارد).ولی ترکیب یک جنبش کم عمق،تک مضمونی ولی گسترده درکنارفعال شدن نیروهای رادیکال ومعطوف به رفع ستم جنسی و برابری همه جانبه زنان ومردان می تواند،باگسترش عمقی وطولی درپایه های اجتماعی و باتعمیق آگاهی درتجربه عملی، اززمین گیرشدن خود جلوگیری کند وگام های بعدی را به تدریج بردارد. به این ترتیب نقطه عزیمت برای شکل گیری یک جنبش،با پویش درونی و درروند تکوینش درنظرگرفته میشود.اساسا معنای یک جنبش متکثریعنی آنکه جریانات مختلف می توانند،ضمن اقدام همسو ویا مشترک خود، بیانیه ها وفراخوان هاوتبلیغ وترویج ایده های خود را اززاویه نگاه خود نسبت به لایحه وهرمورددیگری بدهند ولزومی هم ندارد درعرصه های که صدای مشترکی وجود ندارد بیانیه مشترکی بدهند.حتامی توان حول تجمع درمقابل مجلس وسایراشکال اعتراضی مشترک با نیروهائی که بهرحال آمادگی مقابله بااین لایحه را دارند به توافق رسید، ولی الزاما زیرچتر بیانیه ای جمع نشد که نه فقط منعکس کننده محدوده توافق ودرانطباق با آن چه که بطورواقعی حول آن اشتراک نظرو عمل وجود داردنیست،بلکه درنزدطرفداران رهائی زن،فی الواقع حامل عناصری از گفتمان ضدرهائی هم است.بدیهی است که قرارگرفتن درزیرچنین چتری، جزطناب پیچ کردن خود درچنبره چنین گفتمانی و تمکین به ملزومات آن نخواهد بود. نتیجه این نوع حرکت ها بی تردید رو آمدن،اسلامی ها و لیبرال ها و نیروهای واپسگرا ولاجرم تنگ ترشدن عرصه برنیروهای مترقی ولائیک وواقعا دمکرات ومدافعان برابری کامل زن ومرد خواهد بود.هم چنین به معنی دورشدن ازمختصات یک جنبش متکثرومتکی برمشارکت فعال ازپائین وبرپایه سازماندهی افقی و یاهمان جنبش چهره به چهره است.
چنانکه مشهوداست دراین جا بحث نه برسرضدیت با اسلام ومشروط کردن هرنوع همکاری وهمسوئی حتا موردی به شرط وشروطی هم چون اسلام زدائی،نفی ساختارسنتی خانواده وسلسه مراتب خانوادگی،ویا مطالباتی هم چون پذیرش آزادی پوشش ونظائرآن به عنوان پیش شرط یک اقدام وآکسیون مشترک است.اما همکاری وحضورکسانی هم چون خانم شیرین عبادی ها با توجه به اعتقاد وتفسیرمعینی که ازاسلام وحقوق زن درآن دارند یک چیزاست،ورفتن زیرچتر فی المثل گفتمان خانم عبادی ها چیزدیگری. یک حرکت بزرگ وهمراهی گسترده می تواند ترکیبی ازهمه این گرایشات گوناگون با فصل مشترک ضدیت با لایحه باشد،اما نمی تواند گفتمان یک گرایش را(حتا یک گرایش مترقی را تاچه رسد به یک گفتمان واپسگرا را) پرچم خود بکند وبقیه گفتمان ها را درذیل آن جای دهد.
کنه نقد حاضرنیزبرنقض قواعد یک حرکت جنبشی ازجنبه های گوناگون وازجمله ازاین جنبه است که بجای ارائه یک فراخوان وپلاتفرم ناظربرنقطه تماس وبیان کننده اشتراک عمل معین و حول مطالبه مشخص-به مثابه یک توافق حداقلی- عملا بزیرپرچم یک پلاتفرم حداکثری(آنهم البته باماهیت گفتمان مذهبی-لیبرالی وتحمیل آن بدیگران ) رفته است.
بی شک جنبش زنان –مثل هرجنبش دیگر- تدریجاالگوی اعتراضی،فراگیر ومتکثر خود را درمتن کشاکش همین آزمون ها خواهد آفرید.اما بگمان من تاهمین جا،آزمون صورت گرفته نقدا حساسیت ومسئولیت بیشتری را ازسوی همه فعالین پیگیرحقوق زنان وهمه مدافعان راستین برابری اجتماعی بین زنان ومردان وازهمه ما برای درست نهادن خشت های اولیه طلب می کند:
بجای لابی گری دربالا ودخیل بستن به این یا آن باند قدرت ونیزدخیل بستن به نخبگان درون جنبش،باید به نقش آفرینی پایه اجتماعی وخصلت جنبشی حرکت های اعتراض تأکیدشود. نباید فراموش کنیم که این دو دورویکردمتفاوت ازهم بوده و نافی همدیگرند.مرزبندی با استراتژی وتاکتیک معطوف به اصلاح سیستم حاکم، و البته نه الزاما نفی هر مبارزه برای این یا آن رفرم وازجمله برای تغییرقانون، برای ازنفس نیفتادن جنبش زنان دارای اهمیت است.تعمیق پیوند فعالین زن وسایر فعالین حقوق برابر، با زنان اعماق ونارضایتی های انباشته شده آنان وتقویت پایه های جنبش بربسترمطالبات هم اکنون موجود به مثابه نقطه عزیمت وتعمیق آگاهی وسازمان یابی آنها براین بستر، شرط لازم برای گشودن راه پیشروی به مثابه یک جنبش اجتماعی زنده وپویا است. پیوند متقابل باسایرجنبش های اجتماعی ونیروهای متعلق به آن ها وحمایت وهمبستگی متقابل، هم چنان ازاهمیت راهبردی برخورداراست(حتا درهمین مرحله ای که هنوزبا تک جوش ها وجوانه های این گونه جنبش ها سروکارداریم.نباید فراموش کنیم که عناصرفعال ولی پراکنده جنبش ها وجود دارند که پیوند وهمبستگی متقابل آنها با یکدیگر به تکوین آنها به صورت یک جنبش فراگیروپایدار یاری خواهد رساند).بی گمان شفاف شدن هرچه بیشترگفتمان وسازمان یابی وهمگرائی بیشتردر صفوف نیروهای رادیکال وخواهان نفی هرگونه ستم جنسی-طبقاتی ومدافع آزادی وبرابری اجتماعی،درداخل دایره وسیع ترجنبش وکنارسایرنیروها وگرایشات، ازضرورت های مهم دیگر پیشروی به جلواست. وبالأخره باید ضمن کانونی کردن مبارزه علیه حاکمیت،به اهمیت نقد مواضع نظری-سیاسی جریانات وگرایشات رفرمیستی ولیبرالی اشاره کردکه دراین جنبش وجود دارندونقش فعالی هم دارند.درواقع آنها مدت هاست که آتش بارنظری خود را علیه طرفداران دنیای دیگری ممکن است وباید آن را بدست خودمان بسازیم، راهوارکردن اسب اصلاح طلبی،تقدیس لابی گری وهمه باهم،تقدیس واشاعه فلسفه پراگماتیستی وتطهیرجامعه سرمایه داری ونئولیبرالیسم شروع کرده اند.
2008-09-18--28-06-87
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com/