Wednesday, October 25, 2006

آن چه که درپشت پرده بحران هسته ای جریان دارد
Taghi_roozbeh@yahoo.com تقی روزبه

بحران هسته ای ایران یک باردیگر،اوج تازه ای یافته است. ظاهرا قدرت های بزرگ برآن شده اند که گوی بحران را که چهارپنج ماه پیش به سوی شورای امنیت و گودال تحریم راندند ولی در کنارآن متوفف ساختند تا بعنوان شمشیری آویخته برسردِرمذاکرات وچانه زنی خود ازآن سود جویند،گامی بجلوتربرانند.ظاهرا فرمول مناسب مرحله جدید دارد شفاف ترمی شود:افزایش دوِزفشارها،آنگاه به گفتگونشستن برای کسب دست آوردهای بیشتر،وتکراراین تاکتیک برای جلوتررفتن.درهرحال دورگفتگوهای اخیربه مدت نزدیک چهارماه درپشت درهای بسته وبدورازاطلاع افکارعمومی جریان داشت.ودرشرایطی بصورت غیرمنتظره شکست آن اعلام شد،که پیش ازآن بکرات ازسوی مقامات هردوطرف، ازپیشرفت مذاکرات ودستاوردهای آن سخن به میان آورده می شد.بویژه شخص خاویرسولانا به عنوان نماینده اروپا درمذاکرات بارها برمثبت بودن مذاکرات وپیشرفت های آن اشاره کرده بود. هم چنین سرپرست تیم مذاکره کننده ایرانی –لاریجانی- نیزبارها ازدست آوردهای آن سخن به میان آورده بود.اواکنون نیزادعا می کند که اگرطرف دیگرموافقت نماید،حاضراست آن دست آوردها را اعلام کند وبه اروپا توصیه می نماید که دنبال آن دست آوردهارا بگیرد. وهمه این ها درشرایطی بود که دولت فرانسه و شخص شیراک نیز برسیاست گفتگو با دولت ایران برای یافتن راه حلی برای خروج ازبحران به عنوان شیوه ای راه گشا تأکید می کرد. اما ناگهان ورق ها بهم خورد و اروپا بدون هیچ توضیحی درمورد آن چه که درپشت درهای بسته گذشته بود، شکست مذاکرات را اعلام داشت. دوباره فضای تهدید وتحریم با شدت بیشتری برفراز این بحران حاکم شد.ازیکسودولت آمریکا به اعزام ناوهای جنگی وبرگزاری مانور نظامی مشترک انگلیس و فرانسه(که شرکتش دراین مانور حرکت تازه و معناداری تلقی می شود) درمنطقه خلیج فارس بهمراه تمرین بازرسی کشتی های حامل وسایل کشتارجنگی،مبادرت می ورزد. وازسوی مقابل هم باردیگراحمدی نژاد به شعارهای تحریک آمیزو ضداسرائیلی خود روی می آورد واعلام می دارد که حتا یک روزهم تعلیق نخواهیم کرد.اوهمزبان با جماعت مداحان اعلام می دارد یک "یاحسین" دیگرکافی است!.خلاصه بازارتهدید و رجزخوانی ازهردوسو بالاگرفته است.
سؤالی که دراینجا مطرح است این است که علیرغم پیشرفت هائی که هردوطرف بدان اذعان داشتند، چرا ورق برگشت ومذاکرات شکست خورده اعلام شد؟ این سؤال وسؤالات مشابه آن ازآنجا لازم وناگزیرند که ما را به یافتن ردپای اهداف پشت پرده سیاست پیچیده بحران هسته ای که ویژگی آن این است که هیچ کدام ازطرفین نمی خواهند دست خود را روکنند و آن چه هم برزبان می آورند، نه برای بیان نیات بلکه برای پنهان کردن آن است،کمک می کنند. درغیاب عدم ارائه اطلاعات موثق توسط دست اندرکاران این پرونده، آن چه که ازقرائن-ازجمله مفاد بسته پیشنهادی و پاسخ ایران به آن ومصاحبه های طرفین برمی آید- آنست که عملاباعقب نشینی اروپا ازتعلیق غنی سازی بعنوان پیش شرط مذاکره ازیکسو ونیزپذیرش تعلیق مشروط وموقت ازسوی رژیم ایران دریچه ای برای گفتگو وراهی بسوی کاهش بحران هسته ای و مهارآن گشوده می شود.ازجمله شروط ایران درپذیرش تعلیق موقت،بازگرداندن پرونده هسته ای ازشورای امنیت به آژانس و تضمین امنیت ایران ازسوی آمریکا بود.اروپائی ها،گرچه اگربحال خود رها می شدند بی میل به پیشبردمذاکرات مزبورتادست یابی به نتایج مشخص تری نبودند، وحتا خواهان شرکت آمریکا درمذاکرات بودند،اما درهرحال آن ها بدون جلب موافقت آمریکا قادربه پیشبردسیاست های مستقل خود نیستند. واکنش آمریکا هم دربرابردرخواستهای پیشنهادی ایران طبعا منفی بود.آنها سرراست مخالف تعلیق غنی سازی درازاء هرگونه پیش شرطی بودند.خواست آنها تعلیق غنی سازی بدون هیچ قید و شرطی است. چرا که پذیرش پیشنهاددولت ایران، به معنی عدول ازخط قرمزآنها درموردایران بود و مستلزم تغییرسیاست راهبردی اشان مبنی برتغییررژیم ایران. سیاستی که تلاش می شود ازقِبل تمرکزحول بحران هسته ای گام بگام به پیش برده شود.باین ترتیب وتو وکارشکنی دولت آمریکا یک باردیگر روند امکان حل بحران هسته ای ازطریق دیپلماسی وبشیوه مسالمت آمیز را بابن بست مواجه ساخت.ازاین رو آمریکا واروپا برآن شدند تا با افزایش فشاربه ایران حول پذیرش توقف غنی سازی بدون هرگونه پیش شرطی، پرونده ایران درشورای امنیت را مجددا فعال کنند.نگاهی به دو واکنش مهم آژانس درمحدوده زمانی مورد نظرنیزصحت این ارزیابی را مورد تأیید قرارمی دهد:
واکنش نخست،اطلاعیه اعتراضی آژانس بود به تلاش های دولت آمریکا درسوء استفاده ازآخرین گزارش آژانس درمورد وضعیت هسته ای ایران ومبالغه درمیزان خطرناک بودن فعالیت هسته ای آن.واکنش دوم حمایت البرادعی است ازسیاست گفتگوبرای حل بحران، بااستناد به گزارش مشخص سازمان سیا درمورد زمان احتمال دست یابی رژیم ایران به سلاح هسته ای.براساس این گزارش برای دست یابی رژیم ایران به سلاح هسته ای از 20010 تا20015 یعنی بین چهارتا 9 سال دیگر زمان لازم است(این ارزیابی مستقلاازسوی سازمان اطلاعاتی آلمان نیزمورد تأیید قرارگرفته است).اوبراساس همین گزارش سیا والبته بطریق اولی گزارشات سازمان تحت ریاست خود وبا فرض این که اگرهدف رژیم ایران دست یابی بسوی سلاح هسته ای باشد(که او می گوید گزارشات تاکنونی آژانس نمی تواند این فرض را تأیید کند) برآن است که هنوزفرصت مذاکره وجود دارد و نباید بحران را به مسیرتحریم و یا برخوردهای نظامی کشاند.بزعم او این گونه سیاست می تواند برانگیزه دست یابی به سلاح هسته ای و اشاعه آن کمک بیشتری کند تا محدودساختن آن.
این که چرا رؤسای بشدت دست چین شده این نهادتحت کنترل قدرت های اصلی امپریالیستی-آمریکا و اروپا- زبان به شکوه ازسیاست های آنها می گشایند،همانطورکه رئیس سابق این آژانس یعنی بلیکس درزمان بحران هسته ای عراق به عمل آورد، برمی گردد به استفاده عریان و ابزارگونه ازاین نهاد توسط قدرت های بزرگ برای اهداف سیاسی خود. جلب اعتماد کشورهای عضو به عملکردبیطرفانه آژانس واین که اطلاعات جمع آوری شده مورد سوء استفاده اهداف سیاسی قدرتمداران قرارنگیرد،بی شک یکی ازلوازم رونق کاراین این نهاد درانجام بازرسی ها ونظارت برای جلوگیری ازاشاعه سلاح های هسته ای بشمارمی رود. ودقیقا این گونه سوء استفاده های زمخت وآشکاراست که اعتبارباقی مانده آژانس را بشدت بزیرسؤال می برد. والبته باید اضافه کنیم که طرح این گونه انتقادها برای این گونه نهادهای ابزاری که موظفند وظایف مقررخویش رابانجام برسانند،نیزهدفی جز حفظ اعتبارخود ندارد.
دراینجا این سؤال مطرح است که چرا هم اروپا وهم آمریکا علیرغم وقوف به میزان توانائی رژیم ونیازآن به مدت زمان کمابیش طولانی برای دست یابی به سلاح هسته ای،برآنند که ازهمین حالاازطریق تهدید وفشارپیش بروند؟. واقعیت آنست که پیش فرض این سؤال که گویا فقط نگرانی از دست یابی به سلاح هسته ای موجب اعمال این فشارهاست، نادرست است. نمونه بازرسی های مداوم وطولانی عراق نشان داد، که اطلاع دقیق ازفقدان سلاح های هسته ای وکشتارجمعی ووقوف به کم وکیف توانائی دولت عراق،نه تنها ازخطرتهاجم نکاست بلکه برقاطعیت وعزم تهاجم به عراق حتا افزود.درموردایران نیزبازرسی های چندساله آژانس-همانطور که البرادعی اذعان می کند-ارزیابی کمابیش دقیقی ازوضعیت وتوانائی های رژیم فراهم ساخته است(ویکی ازمضامین دعوای دوجناح رژیم که موجب روشدن دست رژیم درمیان دشمنانش شده نیزهمین است).وازقضا درست برهمین اساس است که قدرتهای غربی بدون نگرانی مشخص وفوری ازدرجه توانائی هسته ای ایران،ولی تحت عنوان آن ودر پوشش آن،دنبال اهداف دیگرخودهستند(وتا حدی به مانند عراق). آنها برآنندتا بااستفاده ازفرصت زمانی موجود،به هدف های خود-که طبعا گفتگوابزارمناسبی برای آن بشمارنمی رود- درمورد ایران برسند. وبراساس چنین برخوردهائی است که روشن شده فراافکنی یکی ازمهم ترین مشخصات بحران هسته ای را تشکیل می دهد.اروپا ازاین طریق بدنبال شکست اصلاح طلبی و تداوم سیاست های تحریک آمیزرژیم ایران،خواهان تغییررفتارحکومت اسلامی وبه بیان دیگراستحاله آن است و دولت آمریکا نیزدرادامه این سیاست بدنبال تغییررژیم وکنترل کشورایران بعنوان یکی ازهدف های عمده سیاست خاورمیانه ای خود است. هردو قدرت وضعیت رژیم ایران را علیرغم ظواهروادعاهایش، چه بلحاظ اقتصادی ودامنه وابستگی هایش وچه بدلیل شکاف های درونی ساختارقدرت و چه ازنقطه نظرنارضایتی های عمومی مردم چندان رضایت بخش ندیده و آن را درطول زمان شکننده ارزیابی می کنند.
باین ترتیب یکی از نکات مهم پشت پرده بحران هسته ای ایران وازعوامل تشدید کننده آن،دقیقا همین آگاهی قدرت های بزرگ وبویژه دولت آمریکا برمیزان توانائی واقعی هسته ای ایران وبهره گیری ازفرصتی است که تا ساخت سلاح هسته ای وجود دارد،برای نیل به هدف های فراهسته ای خود.
سؤال دیگری که دراینجا مطرح است این است که شانس موفقیت این سیاست تاچه حداست؟
واقعیت آنست که درشرایط کنونی سیاست افزایش فشاروتهدید با دوچالش مهم مواجه است.
چالش نخست واکنش های متقابل رژیم ایران است.این واکنش ها می توانند متعددباشند وقبل ازهرچیزجلوگیری ازبازرسی و نظارت اژانس توسط جمهوری اسلامی و نهایتا خروج ازن پی تی وحتاتغییر رویکرد تاکنونی هسته ای رژیم.این چالش کشورهای اروپائی را بااین نگرانی روبرومی سازد که دامنه بحران به صورت تصاعدی و خارج ازکنترل آن ها اوج گرفته و رژیم جمهوری اسلامی را براه کره شمالی براند.که حاصلش آن خواهد شد که نظارت کنونی ازدستشان برود بدون آنکه بتوان سازوکارآلترناتیوو متناسب با ریتم بحران رابکارگرفت. بهمین دلیل سیاست افزایش تدریجی فشار و تحریم درمتن یک نبردفرسایسی،با خصلت شل کن سفت کن، بردن شمشیربربالای سرضمن گشوده نگهداشتن دِرمذاکره برای بازگشت به میزمذاکره را دنبال می کنند. چالش دوم مشکل دست یابی به اجماع جهانی و کارسازدرشورای امنیت ومیان قدرت های بزرگ وذی نفع دربحران هسته ای است. دراینجا نگاهی داریم به این بعدمهم ازبحران:
واقعیت آنست که دولت آمریکا بدلیل بحران شدیدی که ازِقبل ناکامی در دکترین یک جانبه گری وبحران سرگردگی باآن دست بگریبان است،درعمل ناچارشده که به درجاتی به جلب نظرقدرت های رقیب برای کسب اجماع جهانی درمورد ایران روی بیاورد.چنین وضعیتی قدرت چانه زنی رقبا را که دارای منافع و اهداف خود ویژه ای هستند بالابرده است.همین وضعیت را دربرخوردبا کره شمالی هم مواجه هستیم که عملا آمریکاناچارشد به یک تحریم محدود وتاحدی صوری و بی یال واشکم راضی شود. درمورد منطقه خاورمیانه که گلوگاه انرژی سوختی جهان محسوب می شود،هرکدام ازاین قدرت ها دارای منافع مهمی هستند و نمی خواهند که آمریکا بطور یک جانبه حاکم برآن جاباشد. وچون درواقعیت اقتدارآمریکا دچارخدشه شده حاضرنیستند که بآسانی بدان تن دهند.دراهمیت این منطقه همان بس که با اشتعال بحران شبه جزیره کره، آمریکا برآن شد تا با کنترل سریع بحران، نگذارد بحران هسته ای ایران را تحت الشعاع خود قراردهد.واقعیت آن است که بحران هسته ای ایران و منطقه خاورمیانه به کانون انباشت تضادهای جهانی تبدیل شده که دربطن آن نارضایتی ازشیوه وماهیت نظم حاکم برجهان بصورت ماده مذاب متراکم شده است. دراین کانون می توان هم رقابت قدرت های اصلی سرمایه داری را دید و هم قدرت های درحال عروج را وهم برآمد ومنازعه طلبی بنیاد گرائی و اسلامی سیاسی با آمریکا و متحدین اش را والبته متأسفانه به درجات کمتری نقش نیروهای مدافع صلح وآزادی وبرابری وخواهان جهانی دیگررا. خلاصه صف آرائی و فعال شدن انواع واقسام تضادهای جهانی را می توان دراین بازارمکاره مشاهده کرد. این تضادها درشرایطی که هژمونی قدرت فائقه وحاکم برجهان دچارسستی شده، مجالی برای فوران و سربیرون کردن نیروهای مخالف نظم کنونی را فراهم ساخته است. بطوری که دربرابرپروژه خاومیانه بزرگ شعارخاورمیانه اسلامی به عرض اندام کردن پرداخته است.
برای مشاهده عمق بحرانی که بویژه دولت آمریکا به عنوان سرکرده نظام سرمایه داری با آن مواجه شده نگاهی ولو گذرا به چندین رویداد پرمعنا و نمادین درهمین هفته های اخیرگویاست:
- بحران عراق وناکامی آمریکا دروصول به اهداف خود،مساله پنهانی نبود.اما اعتراف اخیربوش به شباهت آن با جنگ ویتنام آنهم باسال سرنوشت ساز1968،درحالی که سه سال ونیم پیش بوش بافرود خود به عرشه ناوهواپیمابرغول پیکر،پیروزی،خاتمه جنگ و پایان مأموریت الهی خود را اعلام کرده بود،بخوبی ازچرخش اوضاع خبرمی دهد.
-دریک رویدادمهم دیگر درانفجارهسته ای کره شمالی، قبل ازهرچیزاین صدای شکست یک استراتژی مدعی تأمین امنیت ودیکته کردن نظم معینی برجهان بود که پژواک جهانی یافت. هم چنان که سیاست تهدید جهان به مداخله نظامی، انگیزه دست یابی به سلاح هسته ای را برای تضمین بقاء خود درنزدکشورهای مختلف بالابرده ومی برد.
علاوه براین، کلا نظام سرمایه داری با اتخاذسیاست هائی که موجب اشاعه این سلاح می گردد،یکی ازخصوصیات بارِزو ضدمردمی یعنی خصلت انگلی، بربر منشانه و نابهنگامی خود را بیش ازپیش به نمایش می گذارد.تضاد موجودیت بشر-این ساکنین کره خاکی- وآزادی وصلح وپیشرفت با نظام حاکم برآن به اوج خود می رسد.آیا سرمایه داری گورخود وبشریت را باهم می کند؟! یاآن که فشاراصل امیدو حیات وزندگی وترقی وصلح وپیشرفت،بر بربریت فائق خواهد آمد؟ ویاشاید هم درمیانه این دو، سرمایه داری تحت فشارآلترنانیوبالقوه ونه هنوزبالغ شده خود وتحت تأثیرابعادخطراتی که حیات خود وی را هم تهدید می کند،همانگونه که بارها دربزنگاه های مشابه تاریخی انجام داده است، باعقب نشینی های هرچند کم دامنه،برای کاستن ازحدت تضاد به تعدیل سیاست های ویرانگر خودخواهد پرداخت؟ براستی کدامیک ازاین ها محتمل است؟ واقعیت آن است که توانائی های تولیدی وتکنیکی بشر بطورتؤامان قدرت سازندگی وتخریبی عظیم باواعطاکرده است، ودراین میان سامان دهی شیوه تولید ومناسبات اجتماعی به نحوی است که درنتیجه آن تضاد انسان با انسان ازیکسو و باطبیعت ومحیط زیست خودازسوی دیگرباوج خودرسیده است.درچنین بستری اگربتوان به چیزی امیدبست، آن چیزجز امید به بلوغ بشربرای رهائی خود اززنجیره مناسبات حاکم نخواهد بود. آیا می توان به چنین بلوغی باورداشت؟ یک ضرب المثل معروف می گوید شکست مادر پیروزی است. واگربپذیریم که اکنون یکی ازآن دوره هائی است که صدای شکستن استخوان های یک استراتژی جهانی بگوش می رسد، شاید آن گاه بتوان درانتظارزایمان این مادرماند.
اکنون حتا کشور متحد،دوست ومهمی چون ژاپن که تکیه اش برقدرت بازدارنده هسته ای آمریکا درطول ده ها سال زبان زدهمه است، درکارآئی سیاست بازدارندگی هسته ای دولت آمریکا به تردید افتاده وزمزمه دست یابی به سلاح هسته ای مستقل درآنجا نیز بالاگرفته است.درمیان سایرکشورهای دوست آمریکا ازجمله کشورهای عربی منطقه نیزوسوسه دست یابی به راکتورهای هسته ای بالاگرفته است. دریک کلام انفجارهسته ای کره شمالی،استراتژی امنیتی حاکم برجهان سرمایه داری را که پس ازجنگ دوم برستون امپریالیسم آمریکا استواربوده است،بشدت زیرسؤال برده است.خطرتبدیل شدن این سیاست به ضدخود،سیاستی که به نوبه خود حاکی اززیرسؤال رفتن نظم موجود ومبتنی برتوازن قوای معین است، به کابوسی برای نظام سرمایه داری تبدیل شده است. سلاح هسته ای تا مادامی که درانحصار قدرت های بزرگ امپریالیستی باشد هم کنترل آن وهم چگونگی کاربردآن را دراختیارخود دارد و هم درعین حال بصورت"رانت قدرت هسته ای"بطوریک جانبه درخدمت تأمین منافع آن ها قراردارد. اما وقتی خطراشاعه جدی شود وکنترل ناپذیرشود،بویژه اگراین کاررتوسط کشورهائی که دوست تلقی نمی شوند صورت بگیرد،آن گاه نه فقط خطرجنگ های ناخواسته را زیاد می کند،وتوازن وحشت تازه ای را برجهان تحت کنترل نطام سرمایه داری حاکم می نماید،بلکه برقدرت چانه زنی خرده قدرت ها دربرابر قدرت های فائقه می افزاید وبراتوریته نظم حاکم خدشه وارد می کند.
-اگرناکامی اسرائیل و آمریکا درتهاجم وحشیانه خود به لبنان وموقعیت متزلزل دولت بوش درخود آمریکا را که درآن دوسوم مردم آن دیارسیاست بوش درعراق را شکست خورده می دانند ونیزاعتراف به تجدید سازمان القاعده وظهورمجدد طالبان وتحولات آمریکای لاتین را هم درنظربگیریم آنگاه به دامنه شکست و ناکامی سیاست های خارجی دولت بوش بهترپی خواهیم برد. بی شک انتخابات میان دوره ای آمریکا می تواند بسته به نتیجه آن درشتاب بخشیدن و یاکندکردن این روندها موثرباشد،اما قادربه تغییرجهت آن نیست.
-اذعان به شکست درعراق و ناکامی های استراتژی جنگ پیشگیرانه هنوزبه معنای شکست قطعی این سیاست نیست.غیرازمورد دامن زدن به سیاست تنش زائی هسته ای درمورد ایران،ادعای انحصارجوزمین(فضا)توسط دولت آمریکا واخطار به مردم نیکاراگوئه که اگربه ساندینیست ها رأی بدهند، مورد تنبیه اقتصادی و سیاسی ایالات متحده قرارخواهند گرفت، تحریم چندین شرکت روسی حتا قبل ازآنکه سازمان ملل اقدام به تحریم نماید وارسال ناوهای هواپیمابر وحامل سلاح های هسته ای به منطقه واقدام به جنگ لبنان..... همگی مؤیدآنست که این سیاست هم چنان خط راهنمای کاخ سفید است.
فاکتهای فوق که سست شدن سرکردگی دولت آمریکا ازیکسو وتداوم سیاست های یک جانبه گری را به موازات هم نمایش می گذارد، بقدرکافی گویای تصویرحاکم برجهان است. این تصویرنشان می دهد که گرچه موقعیت ابرقدرتی آمریکا دچارتنگناها ودست اندازهای مهمی شده، اما پذیرش عواقب این ناکامی هاوشکست ها بامقاومت زیادی ازسوی خود نظام سرمایه داری مواجه است. نه فقط درخود آمریکا وتوسط جناح محافظه کار،بلکه حتا به توسط رقبای دمکرات. فراترازآن حتا اروپا آشکارانگران تضعیف بیش ازحد اقتدار دولت آمریکا است و نمی خواهد چنین پدیده ای اتفاق بیفتد. چرا که اداره جهان بدون یک آمریکای نیرومند برای اروپا ناممکن است.وهمین واقعیت پاسخ یک سؤال مهم دیگر را که چرا علیرغم تضعیف مواضع دولت آمریکا،اروپا بجای فاصله گرفتن بیشتر ازسیاست های آن احساس نزدیکی بیشتری به آن می کند ومثلا فرانسه حاضرمی شود درمنطقه خلیج فارس مانورهای مشترک با آمریکا برگزارکند، فراهم می سازد. ضمن آن که دوعامل دیگریعنی تعدیل سیاست آمریکا بسود اروپا و دادن برخی امتیازات باین متحد خود ونیزسیاست های تحریک آمیز وماجراجویانه جمهوری اسلامی ازعوامل دیگراین رویکرد اروپا به این سیاست محسوب می شوند.
سوی دیگربحران رژیم ایران است، که اکنون نحوه مقابله با بحران هسته ای منازعنات سختی را دردرون آن دامن زده است.
انتشارنامه خمینی ازسوی دفتررفسنجانی درپی دیدار خاتمی از آمریکا برای رساندن پیام این جناح به قدرت های غربی، نشان دهنده آن بود که این جناح نگران آنست که جناح حاکم، درزیرفشاروتهدیدات دولتهای غربی، جهتِ باصطلاح صلح آمیز انرژی هسته ای را به مسیر نظامی سوق دهد،همانگونه که درمقطع جنگ همین سودا را داشت.وازمنظر آنها همین مسأله می تواند دستاویزلازم برای تحریم وحتا مداخله نظامی وتشدیدفشارهای بین المللی را فراهم سازد. هدف پیام آن بود که مذاکرات شروع شده فی مابین دوطرف را ازطریق کاهش فشارآمریکا و ترغیب اروپا به مصالحه افزایش دهد.دراینجا برای روشن شدن ماهیت ومحدوده منازعات دوجناح حول بحران هسته ای لازم است نگاه کوتاهی به کلیت سیاست جناح رفسنجانی-خاتمی داشته باشیم:
می دانیم که یکی ازافتخارات خاتمی ودولت اوتقویت تکنولوژی هسته ای بود. او خود بارها بدان اشاره کرده واساسا دولت های اروپا و آمریکا درزمان ریاست جمهوری وی و با پوشش نسبتا امنی که سیاست خارجی او برای دولت جمهوری اسلامی درعرصه جهانی فراهم ساخته بود، به مدتی طولانی ازروند توسعه هسته ای ایران غافل ماندند. هردوجناح دردست یابی به انرژی هسته ای وسیاست خود کفائی درمورد غنی سازی اورانیوم موافق بودند وخاتمی تاآخرین روزهای ریاست جمهوریش بیشترین تلاش خود را برای موفقیت آن بکارگرفت.هم چنین می دانیم که سیاست تأمین خودکفائی درعرصه غنی سازی اورانیوم سال ها بصورت زیرزمینی وخارج ازنظارت سازمان انرژی هسته ای جریان داشت.آنها براین نظر بودند که اگرمی خواستند این پروژه را علیرغم حق قانونی اعضاء آژانس نسبت به آن بطورعلنی پیش ببرند،باتوجه به تننش غرب با نظام حاکم و باتوجه به نیات پنهانی آنها،قدرتهای غربی اجازه این کاررا به آنها نخواهند داد. تااین که دردوره دوم ریاست خاتمی،این پروژه قبل ازاتمام پروسه غنی سازی تامرزمطلوب افشاء شد. و ازآن پس درپی رویدادهای 11 سپتامبرو با کانونی شدن فشارها برایران و جدی شدن خطرحمله نظامی، دولت خاتمی، البته باتوافق کل سران نظام، تعلیق غنی سازی را بهمراه مذاکره برای اعتمادسازی پذیرفت.با این همه، تهدید ها هم چنان ادامه یافت و ره به سوی سراب مذاکره، انتهائی نداشت. افزایش فشارها،برروند دوقطبی شدن فضای امنیتی-نظامی درایران،کودتای انتخاباتی که منجربه حذف رقیب شد وبصورت ایراد فشارمضاعف برجنبش وسرکوب دمکراسی ادامه یافت وهمچنان ادامه دارد.درایران نیزهم چون نقاط دیگرسیاست نومحافظه کاران حاکم برکاخ سفید و حمایت متحد اروپائی اش ازاین سیاست، به بازتولید تاریک اندیشی بیشتر وتوحش وسرکوب وتقویت استبدادمنجرشده ومی شود. منازعات کنونی دردرون رژیم نیز بخشا بدلیل رسیدن آن به دوراهی سرنوشت سازانحراف ازمسیر باصطلاح صلح آمیزبه سوی هدف های نظامی ،روبه تشدید است.گرچه طی این مسیرتارسیدن به مقصد براساس تخمین های منابع اطلاعاتی غرب زمان طولانی را می طلبد،اما نفس انحراف به این سمت،بدون پی آمدهای سنگین نخواهد بود. وجدال حول چنین رویکردی دردرون حکومت یکی دیگرازواقعیت های مهم پشت پرده بحران هسته ای است.
2006-10-25-03-08-85

www.taghi-roozbeh.blogspot.com/

Wednesday, October 11, 2006

درمورد پی آمدهای انفجارهسته ای کره شمالی

تقی روزبه Taghi_roozbeh@yahoo.com

آزمایش بمب هسته ای توسط کره شمالی،فقط منجربه وقوع زمین لرزه ای باشدت چهارریشترکه دستگاه های زلزله نگار کره جنوبی و ژاپن توانستند آن راضبط کنندنشد،بلکه درعین حال موجب زمین لرزه ای سیاسی باابعاد بین المللی نیزگردید.زمین لرزه ای که ارکان اقتدارنظم جهانی ودرجه کارآئی آن درپاسخ به نیازهای ساکنین کره خاکی و ماهیت متناقض و تبعیض آمیز حاکم برجهان را نیزبه تکان درآورد.اکنون این سؤال دربرابرهمه قراردارد که آیا رابطه ای بین تولیدات وفرآورده های نظام حاکم برجهان با نیازهای واقعی ساکنین آن وجود دارد؟ نه فقط درمقیاس کره شمالی وتوسط مردمی که توسط یک دیکتاتورمنزوی و مالیخولیازده گروگان گرفته شده اند،بلکه هم چنین درمقیاس جهانی.بی تردید،بین کاستن از گرسنگی و ضرورت تولید سلاح هسته ای هیچ رابطه منطقی نمی توان یافت ولی البته می توان بین حفظ قدرت ومسلح شدن به سلاح هسته ای چه دربرابرگرسنگان وچه تهدیدات قدرت های خارجی رابطه مشخصی را مشاهده کرد.درمقیاس جهانی نیزاین سؤال دربرابرهمه قراردارد که براستی چه رابطه ای بین پدیده میلیاردها انسان رانده شده به حاشیه فقر وحلبی آبادها،با صدها میلیارد دلاری که سالانه صرف حفظ ونونوارکردن تجهیزات نظامی و کشتاروتدارک کشتارشود،وجود دارد؟آیا کسانی که وجودشان برای نظم سرمایه داری حکم مازادجمعیتی رادارد که باید درمرگی خموش و بیرحمانه،درگرسنگی وبی آبی وبی بهداشتی،روزانه هزاران هزاردرخاک افتند،قربانی توحش نظامی نیستند که وجودمازادتولید-وکنترل وتصاحب آن بدست اندکی محدود- آن سوی سکه اش را تشکیل می دهد؟
اگرچه اقدام کره شمالی امری غافلگیرانه وانمودمی شود،اما وقوع این انفجاربهیچ وجه امرغیرمنتظره ای نبود.طی این مسیر توسط کره شمالی ازمدت ها قبل برای همه ناظران وبویژه خود سکانداران اصلی نظم حاکم برجهان قطعی بود و حتا می توان گفت به نحوی توسط خود رژیم کره شمالی ازقبل اعلام شده بود.پس آن چه که به عنوان خشم و غافلگیری ابرازمی شود، فقط وسیله ای است برای پوشاندن ناتوانی وضعف نظم حاکم دربرابرپی آمدهای عملکردخود و مهم ترازآن فراهم ساختن آتش تهیه برای فراافکنی ازبحران هائی که ماجرای کره شمالی تنها بخشی ازآن محسوب می شود.واین نشان می دهد که سردمداران نظام مسلط برجهان هرگزقادرنیستند که حتا نیم نگاهی به ریشه ها وعلل رویدادهای ناهنجارحاکم برجهان،وقبل ازهرچیز به نتایج عملکردخود،که موجب برانگیختن چرخه ترورو خشونت و میلیتاریسمِ تقابل جویانه می گردد،بیافکنند.
ورود کره شمالی به عنوان"مهمان ناخوانده"به جرگه باشگاه های هسته ای، درشرایطی که دولت آمریکا 5 سال است بطوررسمی آنرادرلیست سیاه خود گنجانده وجزو محورهای سه گانه شرخوانده،به خودی خود وخامت بحرانی را که گریبانگیر دکترین جنگ پیش گیرانه و یک جانبه گری بوش شده به نمایش می گذارد.درواقع کره شمالی با بهره گیری از گرفتاری آمریکا درباتلاق جنگ عراق با سهولت و شتاب بیشتری راه دست یابی به سلاح هسته ای را-ازجمله ازقِبل همان بازارسیاه هسته ای که توسط هم پیمانان هسته ای آمریکا شکل گرفته بود- پیمود.
شردیگر دولت عراق بود که اکنون دربحران عمیقی عوطه وربوده و مقامات آمریکا درخلوتِ خود برای رهائی ازاین جهنمِ خود برافراشته ،دراندیشه تقسیم آن به سه کشورجداگانه هستند. این که آیا این راه حل است یا خاموش کردن آتش با پرت کردن آن به نقطه دورتر، بماند.محور سوم شرایران بودکه با وقوف به تضعیف موقعیت دولت آمریکا و بحرانی که گریبانگیرآن شده، با شروع غنی سازی اورانیوم، راه پرپیچ و خم وآکنده ازبحران آفرینی را برگزید.
واکنش خشم آلود دولت آمریکا و دیگرقدرت ها دربرابراقدام کره شمالی،یک باردیگرسرشت دوگانه سیاست های دولت امریکا ومتحدینش را به نمایش گذاشت: چشم فروبستن به تلاش های مشابه اسرائیل دردست یابی به چنین سلاح هائی وفراترازآن یاری رساندن به آن کشور. ونیز نحوه برخورد با تلاش های مشابه دولت هند و پاکستان درمسلح کردن خود به سلاح هسته ای که درچهارچوب موازنه مورد نظرامپریالیسم درمنطقه قابل تحمل و مجازتلقی می شدند.اگراین برخورد ها را درکناربرخورد کاملا متفاوت آن ها با تلاش های مشابه کشورهائی که دوست آنها تلقی نمی شدند بگذاریم آن گاه بخوبی متوجه ابعاد این سیاست بک بام ودوهوامی شویم والبته متوجه این حقیقت که حیات امپریالیسم با میلیتاریسم و جنگ وتخریب گره تنگاتنگی خورده است. درحقیقت انباشت زرادخانه ها واعمال سیاست های دوگانه،نشان می دهد که آن ها هرگزمخالف اشاعه و دامن زدن به سلاح های کشتارجمعی نبوده ونیستد. بلکه فقط مخالف دست یابی دشمنان خود و کسانی که آنها را حکومت های نامطلوب می نامند به این سلاح هستند. و همین دوگانگی وریاکاری عظیم دربرخورد بااین مساله است که اعتبارجهانی مبارزه علیه این سلاح ضدبشری وتوحش آوررا توسط نهادهای وابسته باین نظم وازجمله پیمان بین المللی هسته ای بشدت زیرسؤ ل برده است.واین نشان می دهد که بعهده گرفتن نقش اداره جهان( بخوانید ژاندارمی) توسط قدرت هائی که خود صاحب بزرگترین زرادخانه های هسته ای هستند و حاضرنیستند که آن ها را حتا بطورتدریجی وگام بگام کاهش دهند،درکنار اعمال سیاست های تبعیض آمیزنسبت به اشاعه آن درسطح جهان، تاچه حد دربرابرخواست جهانی عاری ازسلاح های کشتارجمعی و صلح قراردارند. واین که تاچه اندازه می توان ادعاها واشک تمساح ریختن آن ها را جدی گرفت. و همین طور تاچه حد امید و دخیل بستن به این دولت ها ونهادهای تحت کنترل آنها برای برقراری نظم عادلانه و انسانی برجهان دل به سراب بستن است. دریک کلام انفجارهسته ای کره شمالی بعنوان یکی ازجلوه های انگلی نظام حاکم برجهان، یک باردیگرهمزادی نظم موجود و سلاح های کشتارجمعی را به نمایش می گذارد:چه درشکل مسلط وباصطلاح برسمیت شناخته شده اش وچه درقالبِ اشکال واکنشی وغیربرسمیت شناخته شده اش.هم چنین همزادی نظم مستقر با دیکتاتوری واستبداد را بروشنی می توان مشاهده کرد:چه دروجه مسلط یعنی نقش خود خوانده متولی گری و ژاندارمی جهان،وچه درقالب واکنش های واپس گرایانه ای که دربرابر این تهدیدات، امکان بروزمی یابند. تا آن جا که به برآمد ودمیدن سپیده جهان دیگر،جهان سوسیالیستی وجهان آزاد و برابربرمی گردد،تنها می توان بعنوان جنبش آلترناتیوها،ارائه آلترناتیوهای مستقل درهرحوزه ای-بجای تکیه برنهادهای موجود نظام مستقر،به مقابله قاطع با آن برخاست. بگذارقدرت های سرمایه،لایه های عقب مانده وپس مانده ازغافله خود را به عنوان کشور"کمونیستی"،خطاب کنند.اما تاریخ گواه است تاجائی که به این کشورمربوط می شود، حتا دردوران قبل ازفروپاشی بلوک شرق یعنی دوران سلطنت پدر، وچه اکنون که ولیعهد او سکان قدرت را بدست گرفته است، درنزدکمونیست ها،کوچکترین قرابتی بین ایندو یافت نمی شد. واگرزمانی توهمی هم وجود داشت ده ها سال پیش رهبرکبیرومدفون شده این خطه، با تدوین مکتب "چوچه"، برهرگونه توهم دراین باره پایان داده بود.
پی آمدهای انفجارهسته ای کره شمالی برای ایران
واقعیت آنست که بحران فوق می تواند تأثیری متناقض ودووجهی برروی ایران داشته باشد.
ازیک سو الگوی کره شمالی برای رژیم همواره الهام بخش بوده است ونحوه برخورد دوپهلویش با انفجارهسته ای کره شمالی نیزمؤید آنست. وازسوی دیگر موقعیت جامعه ایران وپیوندهایش با نظام جهانی، متفاوت از موقعیت جامعه بسته کره شمالی است.ایران بدلیل قرارداشتن درژئوپولتیک حیاتی خاورمیانه ازجایگاه استراتژیکی ویژه ای برخورداراست که دست یابی اش به سلاح هسته ای درمقایسه باکره شمالی به مراتب با مخالفت ها و حساسیت های بزرگ منطقه ای و جهانی همراه است.ازجانب دیگر اقدام کره شمالی باعث می شود که بوش و دستگاه حاکمه آمریکا مدعی شوند که ارزیابی هایشان درمورد کشورهای موسوم به محورشرارت قریب به صحت بوده واین واقعیت دارد که آن ها ازطریق تقویت تروریسم و یا باج خواهی هسته ای، امنیت جهانی را تهدید می کنند و بهمین دلیل برای آن که این واقعه درمورد ایران اتفاق نیفتد،لازم است که فشارهای وارد به آن مضاعف گردد. بدیهی است که چنین ادعا وتبلیغاتی می تواند موجب تقویت مواضع کسانی بشودکه مدعیند که اگردست روی دست بگذاریم نمونه کره شمالی درمورد ایران هم تکرار خواهد. آن ها هم چنین تلاش خواهند کرد که بااستفاده از این بحران، برمخالفت ها و تزلزل شرکا ورقباء خود برای دست یابی به اجماع جهانی فائق آیند و بیش ازپیش افکارعمومی جهان وداخل آمریکا را علیه رژیم جمهوری اسلامی وضرورت اعمال فشارهای اقتصادی و تحریم و حتادرصورت نیاز به مداخله نظامی بازدارنده بسیج کنند.
اما این،همه واقعیت نیست.بخش دیگرواقعیت آنست که یکی ازدلایل تردید دولت های غربی، بویژه اروپا، درانجام اقدام قاطع علیه رژیم ایران، نگرانی آن ها ازواکنش متقابل ایران برای اجراء تهدیدهای خود مبنی برخروج از ام- پی –تی وتوقف بازرسی ها،یعنی طی کردن همان مسیر کره شمالی درسال 2003 است. و بهمین دلیل درجستجوی دست یابی به فرمول هائی هستند که ضمن افزایش فشاربه رژیم ،حتی الامکان راه های بازگشت به میزمذاکره رامسدود نسازد.
بااین همه می توان انتظارداشت که تجربه منفی کره شمالی یک چیزرا به قدرت های بزرگ وبویژه "بازهای"دولت آمریکا، که همواره درصدد یافتن فرصت برای پیش برد سیاست های خود هستند، تفهیم کرده باشد و آن این که بی عملی ودست روی دست گذاشتن پاسخ مناسبی به بحرانِ دارای تایمینگ نیست وبهمین دلیل احتمالا ازسوی آن ها تأکیدات بیشتری برای اقدامات بازدارنده صورت خواهد گرفت. وهمین مسأله بردشواری رژیم تهران در دست یابی به سودای هسته ای اش می افزاید. براین پایه،انگشت سبابه دولت آمریکا، بیش ازگذشته برگزینه نظامی-که به ادعای خودشان همواره برروی میزقراردارد- نشانه خواهد رفت. وهمین مسأله به حرکت ناوگان عظیم دریائی"ایزنهاور" برای لنگرانداختن دراطراف خلیج فارس، معنای بیشتری ازیک مانور معمولی می دهد.
نبایدفراموش کرد،که بازخورد شکست ها و ناکامی ها برای ابرقدرتی نظامی چون آمریکا-بویژه اگرکه نیروی بازدارنده ای درصحنه نباشد- معلوم نیست که الزاما خود را درعقب نشینی وکاربرد عقلانیت متبلور سازد.برعکس این بازخورد می تواند درشکل فراافکنانه ودرفرود مشت آهنین هم نمود پیداکند.بهمین دلیل شرایط حساس کنونی هشیاری وحضورفعال تر نیروهای مدافع صلح وبویژه صدای سوم را می طلبد.
2006-10-11-19-07-85
www.taghi-roozbeh.blogspot.com

Wednesday, October 04, 2006

انتشار زهرنامه ورابطه آن با اوج گیری جنگ قدرت!
تقی روزبهTaghi_roozbeh@yahoo.com

انتشار نامه خمینی توسط دفتررفسنجانی درمورد دلایل سرکشیدن جام زهر وپذیرش قطعنامه آتش بس سازمان ملل درسال 68 به مانند جرقه ای که برجان خرمن افتد، ازمنازعات سنگینی پرده برداشت که تلاش می شد دورازچشم مردم ایران وجهان جریان یابد.و درشرایط اعمال سانسورواختناق سنگین، به روی آب آمدن تکه ای ازبدنه عظیم این کوه یخ را باید مغتنم شمرد به جهت فراهم ساختن امکان مشاهده وارزیابی دقیق تراز نقاط تمرکزمجادلات ومیزان شدت وحدت تضادهای درونی رژیم. واقعیت آنست که جدال باندهای درونی رژیم،اعلام سیاست های متناقض وارسال سیگنال های متفاوت ازسوی جمهوری اسلامی به جهان خارج،نحوه تصمیم گیری و کاراکترعناصرتصمیم ساز در جمهوری اسلامی،آن چنان پیچیده وتودرتوهست که به عنوان مثال دولت آمریکا،دستگاه های عریض وطویل جاسوسی خود را کفاف گوی آن ندانسته و تأسیس بخش ویژه ایران دروزارتخارجه ودرکنارمرزهای ایران-دوبی-وتخصیص بودجه واستخدام جاسوسان جدید را دردستورکارخود قرارداده است.درچنین شرایطی است که انتشاراین نامه که خود برآمده ازاین کشمکش هاست،اهمیتی بیش ازاندازه طبیعی یافته و متقابلا بردامنه این منازعات می افزاید.چنان که سبب برانگیختن واکنش های تندی ازسوی جناح مقابل می شود: روزنامه کیهان و رسالت و شماری از مهره های اصلی حاکمیت از احمدی نژاد و سخنگویش گرفته تا همسراو وعناصری چون احمد توکلی، وارد میدان می شوند. ایراد اتهام سوء استفاده ازاسناد طبقه بندی شده ومحرمانه نظام،ضربه زدن به افتخارات پرشکوه دوران مقدس جنگ باهدف بهره برداری های سیاسی وشخصی، ازجمله انبوه اتهاماتی است که مثل ریگ بسوی رفسنجانی پرتاب می شود. جناح رقیب اززبان همسرسخنگوی دولت خواهان پس گرفته شدن مصونیت آهنین او ودورکردن اسناد محرمانه نظام از دسترس وی می گردد و احمد توکلی این اقدام رفسنجانی را غیرقابل بخشش می خواند. احمدی نژاد آن را چوب حراج زدن به مقدسات نظام وخوش خدمتی برای اجانب عنوان کرده است.
وبدینسان موش کورتاریخ که تاکنون کارجویدن بسیاری ازشاخ وبرگ "درخت تناور نظام" را به پایان برده اکنون به جویدن یکی دیگر ازارکان رکین نظام یا بهتراست بگوئیم بخشی از تنه نظام پرداخته است.
علت آن که انتشارنامه ای پس ازگذشت اینهمه سال اززمان صدورش،درحالی که کاملا سری هم محسوب نمی شد وقبلاهم جزو اسناد گردآمده خاطرات منتظری انتشاریافته بود و به ادعای رفسنجانی درسایت های متعددی هم منعکس شده بود،اکنون به عنوان سند طبقه بندی شده فوق محرمانه،تااین حد واندازه موجب برانگنختگی حریف و بروز التهاب سیاسی می گردد راباید اساسا درپیوندی که میان این نامه با دوعرصه مهم زیروجوددارد جستجو کرد:
الف- دررابط با جنگ قدرتی که جاری است.
ب-دررابطه با بحران هسته ای که رژیم را در وضعیت خطیری همانند شرایط آن زمان جنگ قرارداده است.
چنان که می دانیم درپی قبضه قوه مقننه ومجریه توسط دارودسته جدید وهارتری ازمحافظه کاران که یک سرش به نیروها وسازمان های نظامی-امنیتی وصل است و سردیگرش به بیت رهبری، درسودای تثبیت موقعیت خود خیزجدیدی را برای قبضه کامل مجلس خبرگان و تکرار پیروزی خود درشوراهای اسلامی برداشته است.اما این،همه تلاش این جریان نیست.سودای تثبیت قدرت بهرقیمت، به اقداماتی بیش ازتلاش های معمولی برای فرادستی درقدرت نیازدارد.این کارمستلزم خالی کردن زیرپای رقبا ازهرآن چیزی است که امکان بازگشت ان ها را محتمل می سازد. شدت منازعات درحدی است که رفسنجانی نگران ازتکرارسرنوشت تلخ انتخابات ریاست جمهوری، برای شرکت و عدم شرکت خود درخبرگان باردیگرمتوسل به "استخاره" وسیاست این پا وآن پاکردن شد. اودرمقابل درخواستهای جامعه روحانیت مبارز و جامعه مدرسین حوزه برای گنجاندن نامش درلیست کاندیداهای خبرگان، بجای دادن جواب سرراست، شرکت خویش را مشروط به فراهم شدن شرایط قابل قبولی کرد.گرچه همانطورکه قابل پیش بینی بود،اونهایتا درپی مذاکره با خامنه ای وگرفتن نظرمثبت او وامان نامه ای مبنی بررعایت نزاکت وشئونات ارکان نظام ازسوی همه طرف ها،موافقت خود را اعلام داشت.اما تا آنجا که تجربه نشان داده وخود اوبهترازهرکسی می داند، برقول وقرارهای حریفی چنین قدروحریص درتصاحب کامل قدرت،چندان نمی توان اطمینان کرد.ازاین رو بود که او ضمن موافقت خود،شروطی را هم درآن گنجاند. توقیف روزنامه شرق، که عملا به عنوان ارگان متعلق به این طیف نقش مهمی را دررساندن صدا وتقویت صفوف آن ها داشت و نقطه اتکائش هم قبل ازهرچیزبرحمایت رفسنجانی وحامیان وی قرارداشت،وبهمین دلیل توانسته بود سه سال هم دوام بیاورد،ضربه دیگری بودازسوی جناح حاکم درجهت خلع سلاح رقیب درآستانه انتخابات.ازسوی دیگر تفویض صوری اختیاراتی که ازسوی ولی فقیه با سروصدای زیادی به مجمع تشخیص مصلحت داده شد، وبی خاصیت درآمدن همه آن ها، نارضایتی و خشم رفسنجانی را برانگیخته است. واین البته تمام مسأله نیست. درعرصه برخوردبا بحران هسته ای نیزازمدت ها قبل منازعه سختی درمیان طرفین مشهودبود.رفسنجانی وجبهه حامیان وی خواهان چنان سیاستی هستند که به تحریم و رویاروئی نظامی منجرنشود.آن ها برآنند که سیاست دولت احمدی نژاد می تواند کشوررا درلبه پرتگاه جنگ و تلاشی قراردهد. وبرای مقابله باآن حتا پارا از"حریم مقررخود" فراترنهاده وبا ارسال سیگنال های موازی و متفاوت ازسیگنال های رسمی، به دولت های اروپا و آمریکا مخالفت خود را باسیاست های حاکم به گوش قدرت های غربی می رسانند. مسافرت پرسروصدا ومعنا دار محمد خاتمی به آمریکا وپیش ازآن به ژاپن و.. سخنرانی ها وگفتگوهای او درآمریکا، محکوم کردن جنایت هولوکاست، دفاع ازتلاش های معطوف به "صلح" درخاورمیانه، تأکید بروجود دوکشورفلسطین و اسرائیل، نادرست بودن خروج سریع آمریکا ازعراق، و... ازجلوه های بارزارسال چنین سیگنال هائی بشمارمی روند.اقدامی که اززبان همسرپرخاشگرسخن گوی دولت، بعنوان خیانت،چشمک زدن به آمریکا وپاداش 8 سال خدمت بی شائبه خاتمی به آن ها مورد حمله قرارگرفت.او هم چنین تلویحا ضرورت خلع لباسی خاتمی را مطرح ساخت!. کیهان و رسالت به تندترین وجهی او را متهم به سوءاستفاده ازامکانات بیت المال وهزینه کردن ازآن چه که به شخص او تعلق ندارد برای هدف های شخصی کردند.
باوربه مشابهت وضعیتی که در سال 68 کشور را به لبه پرتگاه کشانده بود باوضعیتی که اکنون نظام دربرابرش قرارگرفته، جبهه رفسنجانی را-که درچهارچوب منازعات درونی حاکمیت چاقویشان بی دسته شده و توصیه هایشن کوچکترین اعتنائی درطرف مقابل برنمی انگیزد- بصرافت افشا گری وهشداردهی علیه سیاست های حاکم انداخته است. تا شایدازطریق تحریک افکارعمومی درداخل و بهره گیری ازفشارهای خارج تعادل قوای تازه ای را بسود خود رقم بزند. بزعم آن ها،وضعیت کنونی تفاوت چندانی با وضعیت شکننده سال های پایانی جنگ ندارد.همانند آن زمان که مردم دیگر به فراخوان های رژیم برای حضوردرجبهه جنگ تره هم خورد نمی کردند و فرارازجبهه و صفوف نیروهای نظامی ابعاد گسترده ای پیداکرده بود، اکنون نیز مردم برای جنگی که ازِقبل بحران هسته ای دربگیرد،تره ای خورد نخواهند کرد. ازنظر اقتصادی هم، علیرغم افزایش درآمدهای نفتی،با واریزشدن آن به چاه ویل واردات 50 میلیارددلاری وخاصه خرجی های دولت احمدی نژاد،چیزی دربساط ذخیره های ارزی نمانده و باتوجه به روند روبگسترش ورشکستگی واحدهای تولید وابعاد وابستگی به واردات خارج ازکشوربرمیزان شکنندگی اقتصادی درشرایط تحریم بسی افزوده شده است.ازنظرسازوبرگ نظامی هم شکنندگی اقتداررژیم با ورودبه یک جنگ تازه آن هم درمواجه مستقیم با قدرت مهیبی چون دولت آمریکا، برکسی پوشیده نیست.اقتداری که اگردرتوانائی اش برای تثبیت موقعیت خود درپی اشغال،بدرستی تردیدهای فراوانی بوجود آورده است، اما درابعاد ویرانگرانه وتوان بی پایان تخریبی اش –همانطورکه اشغال جنگ عراق و یا اخیراتهاحم به لبنان نشان داد- کسی تردید ندارد.
باین ترتیب با مقایسه وضعیت بحرانی پایان جنگ سال 67 و اکنون، وازطریق مطرح کردن سیاست عقب نشینی ونوشیدن جام زهرتوسط خمینی ،به دفاع ازرویکرد سیاسی خود،یعنی سیاست احترازازقرارگرفتن درلبه پرتگاه جنگ وبطورمشخص کنارآمدن با پیشنهادات اروپا، بر می خیزند. علاوه براین، آن ها با انتشاراین نامه خواسته اند نشان بدهند که همان هائی که امام سیاست ماجراجویانه آن ها را درسردادن شعارهای توخالی وتداوم جنگ خطرناک دانسته بود، اکنون برسریرقدرت تکیه زده ونظام را دربرابرچالش های خطرناکی قرارداده اند.
اضافه برپیام های فوق که درانتشاراین نامه نهفته است، رفسنجانی و جبهه حامی او بابروی آنتن بردن این نامه،بطورتلویحی دست بافشاگری مهمی درمورد نیات خطرناک جناح حاکم زده اند:همان طورکه این نیروها درآن هنگام برای پیروزی قاطع درجنگ،امید به دستیابی سلاح اتمی و لیزری بسته بودند، اکنون که درمسند قدرت قراردارند و فاصله دست یابی به آن هم کمترازگذشته شده،خواب پیمودن راه کره شمالی و دست یابی به این سلاح را بعنوان حبل المتین نجات بخش دردستورکارخود قراردارند. بدیهی است نباید پنداشت که رفسنجانی ودارودسته او با استناد به عملکردواظهارات گذشته اشان، اصولا مخالف دست یابی جمهوری اسلامی به سلاح هسته ای هستند. بااین وجودآنها،درشرایط کنونی اصراربرآن و بشیوه تحریک آمیز را، متضمن خطربرای بقاء نظام می دانند ومصلحت را درنوشیدن جام زهر.
علاوه برملاحظات فوق، نحوه انتشاراین سند هم حاوی نکته هائی است که نشان می دهد، اصل برای همه سران جناح های نظام ازجمله رفسنجانی و خاتمی،مخفی نگهداشتن اطلاعات واسناد ازمردم ونامحرم تلقی کردن آن ها است. آنچه هم گاهی گدارازسوی آن ها منتشرمی شود،تابع منافع جنگ قدرت بوده وقطره ای است ازدریا.ودرمورد این سند موردبحث هم همانطورکه اشاره شد،اهمیتش نه درسری بودن آن بلکه در ارتباطش با رویدادهای کنونی و پیام های نهفته درآن است. و ثانیا بعنوان یک نتیجه مثبتِ ناخواسته و خارج ازاراده منتشرکننده گان، این نامه می تواند به تقدس زدائی وزودن بقایای توهم درمیان هواداران هنوز متوهم رژیم، ومسببین اصلی تداوم این فاجعه بزرگ، ازهمه جناح ها،شتاب بخشد.
والبته این طنرتاریخ است که همه اینها بدست فردی صورت می گیردکه منافعش با منافع نظام گره خورده و خود تجسم مصلحت نظام است. آیا رفسنجانی براستی ازجایگاه اصلی خود بعنوان ناظربر مصلحت نظام فاصله گرفته ،یاآن که ازقضا دفاع ازمصلحت نظام اورا باین نقطه کشانده است؟ نگاهی به مجموعه عملکرد او البته گویای آن نیست که دغدغه مصلحت نظام دراو کاستی گرفته باشد. آن چه که اورا به اتخاذچنین مواضع افشاگرانه ای علیه جناح رقیب کشانده،همانا وضعیت مخاطره آمیزی است که سیاست های بحران آفرین این جناح دربرابرنظام قرارداده است. این تقابل نظام است با مصلحت نظام و تصادم نظام است باخودش. عجب با سماجتی این موش کورِتاریخ مشغول نقب زدن است!. 2006-10-05-13-07-1385
www.taghi-roozbeh.blogspot.com/